سکینه علیهاالسلام، بانویی از تبار عشق
سـال ولادت ایشان به درستى روشن نیست ولى ولادتش قبل از شهادت عمویش امام مجتبی علیه السلام بوده است و در روز عاشورا، از ده سال بیشتر داشت.(۴)
دربـاره ازدواج حضرت سـکـینه علیهاالسلام نیز، بـا همسـران مـتـعـدّد گـزارشهاى مـخـتـلفـى نـقـل شـده،(۵) ولى آنـچـه صـحـیـح به
نظر مى رسد آن است که وى با پسر عموی خویش «عبدالله بن الحسن بن علی بن ابی طالب» ازدواج کرد اما عبدالله در کربلا شهید شد و آن بانو از او فرزندی نداشت.(۶)
غرق در یاد خدا
حضرت سـکـینه علیهاالسلام، بانویی عـفـیـفـه، بـخـشـنـده، شـاعـر، فـصـیـح و بـلیـغ، آشـنـا در نـزد اهـل ادب، بـا فـراسـت،
بـا وقـار و خوش ذوق بود(۷) امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بـه جـهـت مـقـام والای ایشان، وى را «یا خیره النسوان»، اى بهترین زنان، خطاب فرمود.(۸)
همچنین وقتی «حسن المثنی» فرزند امام مجتبی علیه السلام برای خواستگاری نزد امام حسین علیه السلام آمد امر
انتخاب فاطمه یا سکینه را به امام حسین علیه السلام واگذار نمود، امام برای وی فاطمه را برگزید و در مورد سکینه این گونه فرمود:
«ان الغالب علی سکینه الاستغراق مع الله؛ فلا تصلح لرجل» (۹) سکینه غرق در یاد خدای تعالی است. مستغرق بودن
در خدا تنها برای شایستگان سیر و سلوک آن هم گاهی رخ میدهد؛ ولی به اعتراف این بیان شریف، صفت غالبی
سکینه بنت الحسین علیهماالسلام غرق بودن در یاد خداوند متعال دانسته شده است.
با کاروان نور
از سکینه دخت گرامى سیّدالشهداء علیهماالسلام گزارش هایى درباره شب عاشورا، هنگام شهادت على اکبر علیه
السلام، وداع پدر و آمدن ذوالجناح و نیز در قتلگاه بیان شده است (۱۰) از جمله اینکه نـقـل شـده است که امام حسین
علیه السلام به زنها گفت : سکینه ى من امروز یـتـیـم خـواهـد شـد؛ بـه او تـوجـّه و التـفـات کـنـیـد، زیـرا دل یتیمان
نازک مى باشد.(۱۱) در این وقت سکینه فریاد کنان به سوى آن حضرت آمد و امام او را در آغوش گرفت و فرمود:
اى سکینه ! بدان که گریه ى تو پس از مرگ من طولانى خواهد شد. (۱۲)
همچنین وقتی دشـمن، زنان را از میان کشتگان عبور داد، حضرت سکینه علیهاالسلام خود را بر روى جسد پدر انداخت
و آن را در آغـوش گـرفـت و در اثـر گـریـه، بـى هـوش شـد. در آن حـالت شـنـیـد که پدرش مى فرماید:
«شـیـعیان من ! هر زمان که آب گوارایى نوشیدید، مرا به یاد آورید. یا حکایت غریب یا شهیدى را شنیدید بر من بگریید و… »
سکینه علیهاالسلام جسد پدر را رها نمى کرد و کسى نمى توانست او را از پدرش جدا کند. تا اینکه گروهى از اعراب ، وى را با زور از بدن پدر جدا کردند.(۱۳)
در امتداد نهضت خون خدا
دوره جـدیـد ولى طـاقت فرساى زندگى بانو سکینه علیهاالسلام، یعنى دوران اسارت از روز یازدهم مـحـرّم آغـاز
شـد (۱۴) او هـمـراه سایر اسیران و سرهاى شهیدان در حالى که بر شتر برهنه سوار و ریسمان اسارت به
گردنش بود، از کربلا به کوفه و شام به اسارت برده شـد.(۱۵)
امـام مـحمد باقر علیه السلام مى فرماید: چون ذرّیه و اهل بیت امام حسین علیه السلام را در روز و با وضعى
خاصّ به مجلس یزید بردند، مردم جفاکار شام گفتند: اسیرانى نیکوتر از اینان ندیده ایم . حضرت سکینه علیها
السلام که ریسمان به کتفش بسته بودند فرمود: ما اسیران خاندان پیامبریم .(۱۶)
اما برخی از اقدامات غرورانگیز حضرت سکینه علیهاالسلام در طول اسارت و پس از آن در تاریخ ثبت شده است،
از جمله اینکه:
الف) پاى بندى به حجاب و عفاف:
وقتى سهل بن سعد، اسیران را شناخت که از دودمان پیامبرند جلو رفت و از یکى از آنان پرسید: تـو کـیـسـتـى ؟
گـفـت : سـکـیـنـه دخـتـر امـام حـسـیـن علیه السلام. پـرسـید: آیا کار و حاجتى دارى ؟ من سـهل، صحابى جدّت
رسول خدایم . سکینه فرمود: به نیزه دارى که این سر مقدس را مى برد بـگـو از مـا جـلوتـر حـرکـت کـنـد تـا مـردم
بـه نـگـاه کـردن آن مـشـغـول شـونـد و بـه حـرم رسـول اللّه چـشـم نـدوزنـد. سـهـل بـه سـرعـت رفـت و چـهـارصـد
درهـم بـه نـیـزه دار داد. او هـم سـر مـطـهـّر را از زنـان دور کرد.(۱۷)
در گـزارش دیـگـرى آمـده اسـت : یـزیـد دسـتـور داد اسـیـران آل محمد علیهم السلام را وارد مجلس کردند. نام تک
تک آنها را پرسید… و خطاب به حضرت سکینه علیهاالسلام گـفـت : ایـن زن کـیـسـت ؟ گـفـتند: سکینه دختر حسین
علیه السلام. یزید گفت : تو سکینه هستى ؟ سکینه علیهاالسلام گـریـه کـرد و بـه قـدرى ناراحت شد که نزدیک بود
جان بسپارد. یزید گفت : چرا گریه مى کـنـى ؟ آن بانو فـرمـود: چـگـونـه گـریـه نـکـنـد کـسى که پوشش ندارد تا
صورتش را از نگاه تو و اهـل مـجلس بپوشاند؟ یزید گفت : اى سکینه ! پدرت حقّ مرا منکر شد و قطع رحم با من کرد
و در ریـاسـت و رهـبـرى بـا مـن ســتیـز نـمـود. سـکـیـنـه علیهاالسلام گـریـسـت و فـرمـود: اى یـزید از کشتن پدرم
خـوشـحـال مـبـاش . او مـطـیـع خـدا و رسـولش بـود، و دعـوت حـق را لبـّیـک گـفت ، و به سعادت نایل گردید. ولى
روزى خواهد آمد که تو را بازخواست مى کنند. خود را آماده پاسخ گویى کن. ولى از کـجـا تـو بـتـوانـى پاسخ بدهى ؟ یزید گفت : اى سکینه ساکت باش ! … .(۱۸)
ب) دفاع از اهل بیت پیامبر علیهم السلام:
چـون اسـیران کربلا را با دستان بسته مقابل یزید قرار دادند، حضرت سکینه علیهاالسلام، او را تهدید کرد و با
شجاعت تمام به او گفت : «اى یزید! دختران رسول خدا را به اسارت مى گیرى،
واللّه مـاَ رَاءیـْتُ اءقـسـى قـلبـا مـِنْ یـزیـدٍ ولا راءیـتُ کـافـرا ولا مـشـرکا شرا منه ولا اجفا منه (۱۹)
به خدا سوگند! هرگز کسى را سخت دل تر و کافرتر و جفا کارتر از یزید ندیدم» .
ج) عزادارى برای احیاء حادثه ای عظیم:
خاندان رسالت پس از بازگشت از شام سه روز در کربلا عزادارى کردند. وقتى امام سجّاد علیه السلام فـرمـود:
شـتـرهـا و محمل ها را آماده کنید، حضرت سکینه علیهاالسلام گریه کنان، بانوان را به وداع با قبر شریف پـدر طـلبید. بانوان در اطراف قبر حلقه زدند. سکینه علیهاالسلام، قبر پدر را در آغوش گرفت و گریه سختى کرد و چنین مرثیه خواند:
اَلا یا کربلاء نُودِّعُکَ جسما بلا کفنٍ ولا غسلٍ دَفینا
اَلا یا کربلاء نُودِّعُکَ روحا لأحمد و الوصى مع الأمینا (۲۰)
هـان اى کـربـلا! بـا تـو در مـورد پـیـکـرى وداع مـى کـنـیـم کـه بـدون غسل و کفن در این مکان دفن شد.
هـان اى کـربـلا! مـا هـمـراه امین خود [امام سجاد علیه السلام] با تو در مورد حسین که روح پیامبر و روح وصیّش بود وداع مى کنیم.. .
همچنین حضرت سکینه علیهاالسلام وقتی به مدینه بازگشت در منزل پدر مظلومش، خانه اى که امام سجاد علیه السلام همیشه در آن مى گریست و شب و روز نمى شناخت اقامت گزید و فریادش لحظه اى قطع نگردید(۲۱) او بـا زنـان بنى هـاشم لباس سیاه پوشید و مجلس عزا به پا کرد.(۲۲)
سـرانـجـام ، ایـن یـادگـار حادثه جانسوز کربلا و بازمانده دوران تلخ اسارت در روز پنجشنبه، پـنـجـم ربـیـع الاوّل سـال ۱۱۷ ه .ق در مدینه دیده از جهان فروبست و به رحمت ایزدى پیوست.(۲۳)
پی نوشت:
۱) اعلام الورى ، ص ۲۵۱؛ نور الابصار، ص ۳۰۹؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۱۵۴.
۲) الاغانى ، ج ۱۶، ص ۱۳۸؛ مقاتل الطالبیین ، ص ۹۰ دارالمعرفه ؛ ریاحین الشریعه ، ج ۳، ص ۴۸؛ اعـیـان الشـیـعـه، ج ۳، ص ۴۹۱. مـۆ لف ایـن کـتـاب مـى گوید ممکن است امیمه تصغیر “امامه” باشد.
۳) وفـیـات الاعـیـان ، ج ۲، ص ۳۹۷؛ شرح الاخبار، ج ۳، ص ۱۸۱؛ السیّده سکینه ، ص ۱۱۱.
۴) السیّده سکینه، ص ۱۱۲، ۱۱۴؛ حضرت زینب کبرى علیهاالسلام ، عماد زاده ، ص ۳۰۸، ۳۲۲.
۵) الاغـانى ، ج ۱۶، ص ۱۴۹؛ شذرات الذهب ، ج ۱، ص ۱۵۴؛ وفیات الاعیان ، ج ۲، ص ۳۹۴.
۶) شرح الاخبار، ج ۳، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱؛ نور الابصار، ص ۳۱۰.
۷) الاغـانـى ، ج ۱۶، ص ۱۴۳؛ مـعالى السبطین ، ج ۲، ص ۲۱۵؛ تاریخ زندگانى امام حسین علیه السلام، عماد زاده، ج ۲، ص ۲۲۸؛ تاریخ زندگانى امام حسین علیه السلام ، محلّاتى ، ص ۵۶۰.
۸) السیّده سکینه ، ص ۳۶.
۹) همان، ص ۳۳.
۱۰) ریاحین الشریعه ، ج ۳، ص ۲۷۰.
۱۱) روضه الشهدا، ص ۴۲۴.
۱۲) مناقب ، ج ۴، ص ۱۱۹؛ نیز ر.ک السیّده سکینه، ص ۳۶.
۱۳) مصباح کفعمى ، ص ۷۴۱؛ الملهوف ، ص ۱۸۱؛ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۵۹؛ السیّده سکینه، ص ۱۱۵؛ مقتل الحسین علیه السلام ، مقرّم ، ص ۳۰۷.
۱۴) شـرح الاخـبـار، ج ۳، ص ۱۹۹؛ تـرجـمـه الامـام الحـسـیـن علیه السلام ، ابـن سـعـد، ص ۷۸؛ مقاتل الطالبیین دارالمعرفه، ص ۱۱۹؛ نفس المهموم ، ص ۱۵۱.
۱۵) اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۹۲؛ السیّده سکینه، ص ۶۳؛ سکینه دختر امام حسین علیه السلام، على محمد على دخّیل ، ص ۱۸.
۱۶) امـالى صـدوق ، ص ۱۴۱، بـحـار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۵۵، ۱۶۹؛ نفس المهموم ، ص ۳۹۶؛ المنتخب ، ص ۴۷۳.
۱۷) مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمى ، ج ۲، ص ۶۱، چاپ قدیم ؛ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۲۸ با کمى تفاوت .
۱۸) معالى السبطین ، ج ۲، ص ۱۶۳.
۱۹) ترجمه الامام الحسین علیه السلام ، ابن سعد، ص ۸۳؛ امالى صدوق ، ص ۱۴۱؛ معالى السبطین ، ج ۲، ص ۱۵۸.
۲۰) الدمـعـه السـاکـبـه ، ج ۵، ص ۱۶۳؛ تـحـقـیـقـى دربـاره اوّل اربـعـیـن حـضـرت سـیّدالشهدا علیه السلام ، ص ۲۹۷. شبیه این ماجرا درباره ى رقیه علیهاالسلام نیز ذکر شده است . (اسرار الشهاده ، ج ۳، ص ۷۱۵)
۲۱) السیّده سکینه ، ص ۶۵.
۲۲) المحاسن ، ج ۲، ص ۴۲۰.
۲۳) تـاریـخ طـبـرى ، ج ۷، ص ۱۰۷؛ وفـیات الاعیان ، ج ۲، ص ۳۹۴، ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ نفس المـهـمـوم ، ص ۴۸۱؛ اعـیـان الشـیعه ، ج ۳، ص ۴۹۲؛ السیّده سکینه ، ص ۱۱۲. درباره ى روز، سـال و مـدفـن سـکینه علیهاالسلام اقوال دیگرى نیز وجود دارد که از ذکر آنها خوددارى مى کنیم . جهت اطلاع بیشتر ر.ک به : شذرات الذهب ، ج ۱، ص ۱۵۴؛ رحله ابن بطوطه ، ص ۱۱۷ و ۲۳۱؛ نـورالابـصـار، ص ۳۱۰؛ تـهـذیـب الاسـمـاء، ج ۱، ص ۱۶۳؛ معالى السبطین ، ج ۲، ص ۲۱۴ و ۲۱۵؛ حـضرت زینب کبرى علیها السلام ، عماد زاده ، ص ۳۵۷؛ راهنماى حج و زیارتگاهها در جهان اسلام ، ص ۱۲۰.