نقد و بررسی فیلم Dallas Buyers Club (باشگاه خریداران دالاس)

نقد و بررسی فیلم Dallas Buyers Club (باشگاه خریداران دالاس)Reviewed by محمدرضا on Jul 6Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Dallas Buyers Club (باشگاه خریداران دالاس)"زندگی عجیب است" چیزی است که مارک بولان در یکی از چند ترانه ی کلاسیک گروه T. Rex که در موسیقی متن فیلم «باشگاه خریداران دالاس» شنیده می شود، می خواند.

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Dallas Buyers Club (باشگاه خریداران دالاس)

“زندگی عجیب است” چیزی است که مارک بولان در یکی از چند ترانه ی

کلاسیک گروه T. Rex که در موسیقی متن فیلم «باشگاه خریداران

دالاس» شنیده می شود، می خواند. درام شیفته کننده ی جین-مارک

والی با وارد کردن پیچش هایی تازه و بدیع در طرح داستانی آشنای

مربوط به بیماری ایدز، ماجرای زندگی غیر عادی رون وودروف را تعریف می کند.

او مردی اهل تکزاس، علاقه مند به رابطه با زن ها و به شدت دچار هراس از همجنس بازی بود و فرصتی ۳۰ روزه تا رسیدن مرگ خود داشت که به جای دست روی دست گذاشتن به هزار زور و زحمت خود را به محلی رساند که در تولید داروهای درمان ایدز پیشرو بود.

موضوع فیلم که بالقوه غمگین و افسرده کننده است با شور و شوقی نیرومند و نگاه روشن مطمئنی پرداخت شده است اما این فیلم که توسط شرکت فوکوس فیچرز اکران می شود، بیشترین حمایت و توجه نسبت به خود را مدیون جذابیت فوق العاده ی بازی متیو مک کونای در نقش اول فیلم است. در حالیکه بیشتر توجه ها به وزن کم کردن متحیر کننده ی این بازیگر برای ایفای این نقش جلب می شود – اقدامی که طی آن برای موفقیت در نقش خود را به دو پاره استخوان تبدیل کرده است – باید گفت که این نقش آفرینی یک شخصیت پردازی تمام عیار است که موقعیت حرفه ای مک کونای را که همین حالا هم از جایگاه مؤثری برخوردار است، چندین رتبه بالاتر می برد.

هنگام تماشای این فیلم موفق ساخته ی کارگردان اهل کبک، والی (سازنده ی فیلم های «C.R.A.Z.Y» و «ویکتوریای جوان»)، یاد و خاطره ی استیون سودربرگ، سازنده ی «مایک جادویی»، فیلم قبلی ای که مک کونای در آن بازی کرد به ذهن خطور می کند. سبک بصری فارغ از هر قید و بند، حال و هوای شن آلود محیط، سهولت روابط متقابل شخصیت و نگاه به دور از هیاهویی که تقریباً تصادفی به دنبال جزئیات می گردد همگی یادآور بی قیدی و انرژی و سرزندگی بهترین اثر سودربرگ، «مایک جادویی» هستند.

والی و نویسندگان فیلمنامه، کریگ بورتن و ملیسا والاک، برای روشن کردن اینکه رون چطور مردی ست کوچکترین وقتی تلف نمی کنند. آنها او را در حالی به بیننده معرفی می کنند که همراه دو زن بدکاره در یک آغل نگهداری حیوانات مشغول اعمال شنیعی هستند. رون که از نظر حرفه ای یک برقکار دالاسی و ذاتاً یک گاوچران بی ملاحظه است، در سال ۱۹۸۵ بعد از یک حادثه ی جزئی که در کارش برایش اتفاق می افتد به بیمارستان مرسی می رود. آزمایش خون نشان می دهد که او مبتلا به ویروس اچ.آی.وی است و تعداد سلول های T در خون اش به شکلی هشداردهنده و خطرناک پایین آمده است. اما او نسبت به دکتر سوارد (دنیس اوهیر) و دکتر ایو ساکس (جنیفر گارنر) عکس العمل خصمانه ای نشان می دهد و تشخیص آنها را به عنوان تهمتی به مردانگی پیوسته و بدون شک علاقه مند به جنس مخالف خود تعبیر می کند.

بعد از چند مجلس عیاشی و نمایانگر حس انکار او، واقعیت خشن و بی رحم رو به وخامت رفتن احوال جسمی رون او را تحریک می کند تا شروع به تحقیق درباره ی این ویروس کند. او که تمایلی ندارد شانس خود را در آزمایش های بیمارستانی که روی میزان پاسخ دهی داروی جدید ای.زد.تی (آزیدو تیمیدین) کار می کنند، از طریق یک خدمه ی نابکار بیمارستان دارو ها را تهیه می کند. اما وقتی این منبع از دست می رود، رون از مرز می گذرد و به مکزیک می رود، جایی که یک دکتر آمریکایی که پروانه طبابتش باطل شده (گریفین دون) در حال نتیجه گرفتن از درمانهایی جایگزین است.

رون نیاز فوری خودش به داروها را به فرصتی کارگشا تبدیل می کند و به قاچاق مقادیری داروهای ضد ویروس غنی از ویتامین و پروتئین به تکزاس دست می زند. او برای اینکه میان گروه همجنس گرای شهر که بت تو هیچ آشنایی ندارند مشتریانی پیدا کند، با رایون (جرد لتو)، جوانی تغییر جنسیت داده که در بیمارستان با او آشنا شده و از دشمنی متعصبانه ی رون با همجنسگرا ها نیز پروایی ندارد، شریک می شود.

آنها برای اجتناب از درگیری های قانونی باشگاهی تشکیل می دهند که در آن در ازای حق عضویت ماهانه داروهای یک دوره ی درمانی کامل در اختیار اعضا قرار می گیرد. علاوه بر این رون شروع به سفر به ژاپن، چین و هلند می کند تا به داروهای ایدزی که در خارج از کشور در حال تهیه هستند دست پیدا کند اما اف.دی.ای (اداره مواد غذایی و دارویی ایالات متحده آمریکا)، دی.ای.اِی (اداره ی مبارزه با مواد مخدر) و آی.آر.اس (اداره ی کل مالیاتهای درون مرزی) تمام تلاش خود را می کنند تا او را از ادامه ی جستجو هایش دلسرد و منصرف کنند.

این فیلم تفکر برانگیز از خود درمانی طرفداری نمی کند و در عین حال نبرد طاقت فرسا، تعیین کننده و زمان بر برای دستیابی به درمانی مؤثر برای ویروس اچ.آی.وی در آمریکا (مستند فوق العاده ی «چطور هنگام شیوع یک بیماری مهلک زنده بمانیم» را که پارسال ساخته شد ببینید) به وسیله ی بالا بردن جایگاه تلاش های نامتعارف یک فرد غیر همجنسگرا را بی اهمیت نشان نمی دهد. فیلم داستانی مشخص درباره ی یکی از بیماران مبتلا به ایدز تعریف می کند که حاضر نمی شود جایی مخفی شود و در سکوت و بی خبری بمیرد، آن هم در حالیکه حرفه ی پزشکی و غول های داروسازی دارند دست دست می کنند و تعلل به خرج می دهند و به شکلی تقریباً انحصاری روی داروی ای.زد.تی که آنقدر گران است که تهیه اش غیرممکن می نماید تمرکز کرده اند و عوارض جانبی سمی آن را نادیده گرفته اند.

در حالیکه آن بخش شرم آور شکست نظام مند آمریکا برای نظارت بر یک بیماری همه گیر، اینجا تنها به اندازه ای که اقتضای داستان بوده پرداخته شده است، فیلم نمایی غنی از پیش زمینه ی این اتفاقات پیش روی مخاطب قرار می دهد. مانند بی اعتنایی از سر همجنس بازی هراسی که رفقای میخواره گی سابق رون نسبت به او نشان می دهند و طعم تلخ و گزنده ی تعصب پیشین خودش را به او می چشانند.

اما چیزی که فیلمنامه ی بورتن و والاک را برجسته و متمایز می کند، این است که آنها از احساساتی کردن داستان با خلق تغییرات متعالی نگرانه ی دم دستی و بی ارزش برای هدایت رون به راه راست و سعی در کسب حس همدلی برای او، خودداری می کنند. کسب و کار غیر قانونی او هنوز هم از منفعت طلبی شخصی اش نشأت می گیرد اما با اینحال به شکلی تقریباً غیرآگاهانه، مبارزه ای که برای حق کنترل روش درمان خودش به راه انداخته، حالتی نوع دوستانه می گیرد و رفتارش نسبت به آدم هایی که زمانی آنها را تحقیر و مسخره می کرد، به تدریج ملایم می شود.

مک کونای این تغییرات لطیف را به زیبایی در رویه ای تند و

خشن بازی می کند که پر از انرژی است اما در عین حال

احساساتی غیرقابل پیش بینی دارد. رون در ابتدا به عنوان

چنان شخصیت مزخرف و غیرقابل اصلاحی به نمایش در آمده

که به بازیگری نیاز است که بتواند شرارت ها و بی شخصیتی

ها را نشان دهد اما علاوه بر این مهارت واقعاً شیفته کننده

ای در قرار گرفتن در قالب نقش داشته باشد تا حس همدردی

ما را هم جلب کند. مک کونای به بهترین نحو از پس این

موازنه ی حساس بر می آید. او لحظات تأثیرگذاری، هم در

کنار گارنر و هم لتو دارد اما نکته ی غافلگیر کننده در این است

که او داستان زندگی مردی را که در حال به عقب راندن

مرگ است، اینقدر خنده دار می کند.

نقش گارنر اهمیت کمتری دارد اما او زمانی که دکتر ایو

به رون سر می زند و کاردانی او را تحسین می کند و

او را شایسته ی کاری که انجام می دهد می داند، گارنر

گرما و صمیمیت بسیاری به این لحظه ها می بخشد.

لتو، در نقش فرعی درخشان تر فیلم، واقعاً فوق العاده

است. او که کاملاً در قالب شخصیت رایون جای گرفته،

وجود بلند و باریک خود را به هیچ وجه مصنوعی جلوه نمی

دهد و شوخی های تند و تیز و از سر لاس زدن او به وسیله

ی حس خود ویرانگری ناگریزش تأکید بیشتری پیدا می کنند.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …