نقد فیلم Colette (کولت)
«کولت»(Colette) که همکاری مشترکی بین بریتانیا و ایالات متحده محسوب میشود، یک فیلم زندگینامهمحور
از کارگردان، آقای «ولش وستمورلند» است که اتفاقات زندگی نویسندهی فرانسوی در دوران اوج زندگیش را به ترتیب زمانی نشان میدهد. این فیلم که در مدت زمان ۲۰ سالهای اتفاقاتش روی میدهند، در داخل طبقهبندیای قرار میدهد که من به آن «زندگینامهی ویکیپدیا»ـی میگویم؛ به این معنی که نگاه به اندازه و کافیای به زندگی شخصیت اصلیش دارد اما به هیچوجه عمیق نشده و وارد جزئیات نمیشود. برای کسانی که اطلاعات زیادی از اینکه «کولت» که بوده و چرا شخصیت مهم و یا مشهوری است ندارند، این فیلم یک معرفی به شخصیت او و نگاهی سرسری به برخی از نیروهای محرک او در زندگی و نویسندگیش است. هر چقدر هم که فیلم زیبا به نظر برسد( که اعتبارش به کارگردان و همچنین فیلمبردار اثر «گیلس ناتگنز» است) اما فیلم هیچگونه داستان عمیق و یا به لحاظ احساسی قدرتمندی ارائه نمیکند. فیلم خیلی سرراست و ساده است که البته لزوما هم چیز بدی محسوب نمیشود اما محدودیتهایی که بر سر راه داستانگویی «کولت» قرار داشته اند از خصلت آشنایی پیروی میکنند.
بهترین چیزی که دربارهی «کولت» وجود دارد بیشک «کیرا نایتلی» است؛ بازی او در نقش شخصیت اصلی این اثر شاید باکیفیتترین عملکردی باشد که از او در دههی اخیر دیدهایم( او همیشه در نقشهای تاریخی بهتر به نظر میرسد). نایتلی در این نقش میدرخشد، کاملاً تبدیل به «کولت» شده است و به طرز قابل باوری اینکه چگونه همسر یک نویسندهی مشهور توانسته جایگاه خود را در پاریس پیدا کند را به تصویر بکشد. او در این مسیر تقریبا تمامی هنجارهای اجتماعی زمانهی خودش را نیز به چالش میکشد. شور و شوقی که «نایتلی» برای ایفای این نقش دارد تقریبا برابر با شور و شوق «دومینیک وست» است، کسی که با همکاری «نایتلی» اتمسفر بسیار خوبی پدید آورده اند. «وست» از اینکه «ویلی» را تبدیل به شخصیتی نفرتانگیز بکند اجتناب کرده و اجازه داده تا انسانیت این شخصیت گاه و بیگاه و در کنار حس غرورش نمایان شود. یک چیز بسیار کاریزماتیک دربارهی این شخصیت وجود دارد هرچقدر هم که او خودمحور باشد.
«کولت» در سال ۱۸۹۳ آغاز میشود در حالی که شخصیت اصلی ۲۰ سالهی ما مشغول وقتگذرانی است و در نهایت با نویسندهی مشهور یعنی «هنری ویلی گاتیر ویلارس» ازدواج میکند. او ۱۳ سال از «کولت» بزرگتر است اما این مسئله برای او اهمیتی ندارد چرا که او عاشق شده است. «کولت» که در روستای کوچک «سینت سائوور ان پوسا» بزرگ شده است، پاریس را بیش از حد نامطبوع میبیند. «ویلی» که تمام پولش را خرج زنان و قمار میکند، خود را غرق در قرض میبیند و نیاز شدیدی دارد تا محصول بیشتری از «کارخانه»ی الانش داشته باشد. او «کولت» را تشویق به نوشتن میکند و اولین رمانش یعنی «کلادین در مدرسه»(Claudine at School) تبدیل به موفقیت تجاری بزرگی میشود. ۳ رمان «کلادین» دیگر نیز با نویسندگی «ویلی» منتشر میشود. در زمانی که رمان چهارم منتشر میشود، «کولت» از نقش خود به عنوان مشارکتکنندهی کمتر شناختهشدهی ویلی راضی نیست. هم او و هم همسرش، هر دو رابطهی عاشقانهی مخفیانهای با فعال اجتماعی آمریکایی یعنی «جورجی رائول-دوال»(با بازی النور تاملینسون) دارند. این مسئله باعث میشود تا «کولت» یک رابطهی عاشقانهی درازمدتی را با «ماتیلدا میسی د مورنی»( با بازی دنیس گوو) آغاز کند و در همین حین شخصیتش به عنوان یک نویسنده را نیز گسترش دهد.
یکی از معایب پوششدادن چنین سالهای طولانیای از زمان در مدت ۲ ساعت این است که هیچ فرصتی برای گسترش دادن جنبههای مختلف زندگی «کولت» به حد رضایتبخشی وجود ندارد. ما لحظات کوتاهی از شوقی که او را وادار به نوشتن میکند میبینیم اما این لحظات دوام چندانی ندارند. رابطهی نسبتا کمدیای که او و «ویلی» با «جورجی» دارند به آرامی نسیم میگذرد( کولت خبر ندارد که همسرش نیز درگیر رابطهای با جورجی است). زمانی که فیلم به دوران بازیگری «کولت» میرسد، ضربآهنگ خود را از دست میدهد. این سکانسها آنچنان جذابیتی ندارند و رابطهی او با «میسی» به سختی قابلدرک است.
فهمیدن دلیل گیرایی «کولت» چندان سخت نیست؛
شخصیت اصلی اثر یک فمنیست افراطی است آن هم
در دورهای که فعالیتهای زنان و مشارکتهایشان در
اجتماع به اندازهی کافی مورد قدردانی قرار نمیگیرد.
همانند داستان اینکه چگونه مشهورترین نویسندهی زن
فرانسه صدای خود را به گوش همگن رساند، «کولت»
نیز داستانی درگیرکننده و الهام بخش ارائه میکند که
در کنار آن عملکرد «کیرا نایتلی» به عنوان شخصیت
اصلی و نشاطی که به آن داده است، دیدنی است.
این فیلم مشخصا شانس چندانی در فصل جوایز نخواهد
داشت اما از آن دست فیلمهایی است که در دهه ۹۰ به
وفور ساخته میشدند و حالا بازگشتهای گاه و بیگاهشان
مورد استقبال قرار خواهد گرفت.