نقد و بررسی فیلم Blended (درآمیخته)
از فیلمهای آدام سندلر انتظار خاص خودش میرود، گرچه این انتظارات در طی چند سال اخیر و با بالارفتن سن سندلر و تلاشش برای
هدف قرار دادن دامنه وسیعتری از مخاطبان تغییر شکل پیدا کرده است.
تعداد زیادی از بهترین آثار او همچون «مشروب – مستی عشق/Punch Drunk Love» به کارگردانی پل توماس اندرسن بازخورد چندان گرمی از سوی طرفداران سرسختش به همراه نداشته است. سندلر اخیرا با ساخت فیلمهایی که بین “غیرقابل تحمل بودن و فراموش شدنی بودن” در نوسان هستند، در باتلاق فیلمهای متوسط و کم کیفیت فرو رفته است. او با انگیزه چنگ زدن دوباره به گیشهها سراغ همبازی دوتا از آثار پیشینش یعنی «درو بریمور» و فیلمهای عاشقانه-کمدی رفته که با تجربه فیلمهای «خوانندهی عروسی/The Wedding Singer» (که من از آن اثر استقبال نکردم) و «پنجاه قرار اول/۵۰ First Dates» (که از آن اثر خوشم آمد) نشان داده بود میتواند به موفقیت دست یابد.
در این فیلم سندلر با یار قدیمیاش یعنی «فرانک کوراچی» که پیش از این کارگردان سهتا از آثارش (از جمله «خواننده عروسی») بوده همراه میشود، اما نویسندگان این اثر یعنی «ایوان منشل» و «کلیر سرا» پیش از این با سندلر همکاری نداشتهاند. مشکل است که بگوییم آیا این اثر ملالآور نتیجه فیلمنامهی ضعیف است یا سندلر و کوراچی با فیلمنامه بهتری هم میتوانستند همینقدر محصول ملالآوری به دست آورند. البته مهم هم نیست و با وجود تغییر سبک و ژانر، «درآمیخته» کماکان در همان دسته “غیرقابل تحمل بودن و فراموش شدنی بودن” قرار میگیرد.
در ابتدای کار «درآمیخته» شبیه به هیچ کدام از فیلمهای سندلری که تا بحال دیده ایم به نظر نمیرسد. اولین صحنه جاییکه قرار ملاقات بی برنامه و فاجعهآمیز جیم (سندلر) و لارن (بریمور) برای مخاطب بازگو میشود، کمابیش غیر واقعی به نظر میرسد و سکانسهای دنبالهی آن نیز به همان اندازه پیش پا افتاده و فاقد کمترین جذابیتاند. بالاخره بر شمار شوخیهای فیزیکی فیلم افزوده میشود، اما عاشقانه کرخت و تکراری اش مثل یک لنگر سربی آن را از ادامه باز میدارد. طراوت و شادابی آخرین همکاری سندلر و بریمور یعنی «پنجاه قرار اول» نیز در این اثر به چشم نمیخورد و بازیگران با بیمیلی و از سر رفع تکلیف به کار ادامه میدهند. گرچه فیلمهای کمدی-عاشقانه همیشه تا حد زیادی قابلپیشبینی هستند، اما مقاصد «درآمیخته» آنقدر از همان ابتدا آشکار و واضح است که همان اندک هیجان معمول به هنگام به وقوع پیوستن خیال پردازیها را هم با خود ندارد. نمایش عاشقانه «درآمیخته» آنقدر سست است که از عاشقانه بودن خارج میشود.
داستان از این قرار است که جیم که مردی بیوه است همراه با سه دخترش به طور اتفاقی در تعطیلات در آفریقای جنوبی با لارن که زنی مطلقه است و دو پسر دارد در یک مجتمع مسکونی ساکن میشوند. این قرار ملاقات غیر منتظرهی جیم و لارن به نتایج خوبی منجر نمیشود و روابط دوستانهای بین این دو شکل نمیگیرد؛ اما جیم با یاد دادن بیسبال به یکی از پسران لارن با او وابستگی عاطفی پیدا میکند و از طرفی لارن هم با کمک به یکی از دختران جیم در آرایش کردن با او رابطه برقرار میکند. داستان به همین شکل لنگ لنگان جلو میرود تا اینکه سرانجام جیم و لارن پی میبرند که با وجود دخالتهای شوهر سابق و بدذات لارن برای همدیگر ساخته شده اند.
«درآمیخته» چه چیزی کم دارد؟ دو عنصر کلیدی: نه دلنشین است و نه بیننده را به خنده وا میدارد (حداقل نه آنطور که باید و شاید). حتی کمدیهای عاشقانه ضعیف هم معمولا به مخاطب این امکان را میدهند که خود را در ماجرای عاشقانه آن درگیر کنند، اما در «درآمیخته» ما هیچ اهمیتی به عاشقانهاش نمیدهیم. اینکه جیم و لارن در نهایت به هم میرسند یا نه برایمان جذابیت چندانی ندارد و سعی و خطای فیلم در وارد شدن از در خنده برای پر کردن شکافی که ناتوانی داستان عاشقانه اش ایجاد کرده افاقهای حاصل نمیکند. حتم دارم در طول تماشای فیلم چند باری خندیدم، اما به یاد نمیآورم به چه چیز خندیدم؛ احتمالا به جفتپا دادنهای پای راست سندلر برای لنگیدن پای چپش. (البته خوشبختانه شوخیهای فیلم چندان بزرگسالانه نیستند و از این نظر به درد یک حال و هوا عوض کردن خانوادگی میخورد.)
البته یکی دو ترفند در فیلم به کار رفته که کمی به چاشنی آن
افزوده است و اگر نمیبود ادامه آن واقعا خستهکننده میشد.
در چند مورد که یک شخصیت قرار است وارد داستان شود،
موسیقی متن به صورت ترکیبی از چند آهنگ پاپ مختلف پخش
میشود تا بازخوردهای مخاطبان مختلف را نشان دهد. در کنار
آنها همخوانیهای بازیگران به رهبری تری کروز که در مورد
اتفاقات نظر میدهند هم گرچه بیش از حد استفاده میشود
، اما حداقل در ابتدا ایده جالبی است. اما در مقابل نکات مثبت
، وفور بیش از حد اشارههای تبلیغاتی در خلال فیلم مانند
محصولات “هوتِرز” و “دیکس اسپورتینگ گودز” از نکات منفی است.
اگر بخواهیم منصفانه نظر دهیم، سندلر در این نقش خوب
ظاهر میشود؛ آزار دهند نیست و در واقع به نوعی دوستداشتنی
هم هست. به همین ترتیب درو بریمور هم خوب است. این
فیلم چوب فیلمنامهی ضعیف و ایدههای بینتیجه و شکستخوردهی
کارگردانش را تا مرز از هم پاشیدگی و نابودی میخورد، تا
جایی که بیینده به این نتیجه برسد که، حداقل تا جایی
که به این دو بازیگر مربوط میشود، لزوما تا سه نشود بازی
نشود صدق نمیکند.