بهترین عمل در ماه رمضان!
پیرامون ماجرای یوسف و برادرانش هم خیلی شنیده ایم و هم فیلم آن را نیز دیده ایم .
در اینجا قصد داریم یک مقایسه ای انجام دهیم چرا که خود قرآن نیز در آیات خود مقایسه هایی
دارد آنجا که می فرماید : این یا آن؟ «هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیر» (انعام/۵۰) «أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّور» (رعد/۱۶) «مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً» (زلزله/۷)، «مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا» (زلزله/۸)
چرا که وقتی آدم یک چیزی را با هم مقایسه کرد، بیشتر شناخته میشود و به قول طلبه ها: «تعرف الاشیاء باضدادها» یک آدم معمولی که در خیابان راه میرود آدم حساس نمیشود که این قدش چقدر است؟ اما اگر یک آدم معمولی کنار یک آدم قد بلند بود، کوتاهیاش معلوم میشود. کنار یک آدم قد کوتاه بود، بلندیاش معلوم میشود.
سیمای گرفتار به گناه و سیمای پرهیزکار از گناه
تکیه بر خدا، نه داشتههای خود
مقایسه یوسف و برادران یوسف، در سورهی یوسف.
یوسف میگفت: «ربّی آتانی»: خدا به من داده است. ولی برادران میگفتند: «نَحنُ». «نَحْنُ عُصْبَه» (یوسف/۸) ما هستیم که یک جمعی هستیم.
یوسف یکی بود، میگفت: خدا. برادران که ده، دوازده نفر بودند، میگفتند: ما. «عصبه» از عصب، رشتههایی است که به هم پیوند دارد. ما چند تا برادر هستیم که با هم هم فکر و هم هدف هستیم.
این خودش یک درس است. اینقدر من من نگوییم. هر کس هر چه دارد از خداست.
وقتی نماز میخوانید میگویید: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ». «أَقُومُ» یعنی بلند میشوم. «أَقْعُدُ» یعنی مینشینم. بلند میشوم، مینشینم، اما دست خودم نیست. «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ» اگر خدا حافظه را از ما بگیرد، اسممان را هم فراموش میکنیم. کسی چیزی از خودش ندارد.
کاغذ اسکناس خودش به خودی خودش هیچ ارزشی ندارد و تمام ارزش و اهمیتش به آن نخی است که در آن وجود دارد و تقلّبی اش را از اصلش نشان می دهد.
خدا به پیغمبرش میگوید: ولو تو پیغمبر هستی ولی «إِنَّکَ لا تَهْدی» (قصص/۵۶) تو نمیتوانی هدایت کنی. «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» (مائده/۹۹) تو یک مطلبی را ابلاغ میکنی اما اثرش برای من است.
فراموش نکنیم که آیات و داستان های قرآن مثل یک خط کش هستند و ما باید خودمان را با آن خط کش متر کنیم. و الا قصد خداوند از بیان داستان، داستان گویی صرف نیست، قصههای قرآن خیلی نکته دارد
برادران میگفتند: «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (یوسف/۱۲) وقتی میخواستند یوسف را ببرند، پدرش گفت: میترسم او را ببرید و گرگ او را بخورد. گفتند: ما؟ «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ» (یوسف/۱۱)، ما او را حفظ میکنیم. ما خیرخواه او هستیم. «نَحْنُ عُصْبَه»! دائم میگفتند: ما. اما یوسف میگفت: خدا، خدا!
فرار از گناه
وقتی زلیخا به یوسف گفت: بیا با هم خلوت کنیم. گفت: «مَعاذَ اللَّه» (یوسف/۲۳)! «مَعاذَ اللَّه» همان «أَعُوذ بِاللَّهِ» است. پناهندگی خدا را خواست. اما برادران یوسف به سوی گناه رفتند. آنها یوسف را گرفتند، تا او را در بیابانها ببرند، در چاه بیاندازند.
یکی از گناه فرار میکند. یکی به سوی گناه میرود. آنها گفتند: «مَعاذَ اللَّه» او گفت: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَب» (یوسف/۱۲)
کتمان عیوب دیگران، نه افشاگری یا اتهام زنی
یوسف، عیبی را هم که بود کتمان کرد. برادرها عیبی را هم که نبود تهمت زدند.
در فیلم یوسف علیه السلام هم دیدیم وقتی ظرف آبخوری دربار، در خورجین برادر یوسف پیدا شد، گفتند: این یک برادر داشت، او هم دزد بود. اگر این سرقت کرده، «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل» (یوسف/۷۷) قبل از ایشان هم یک داداش داشت، به نام یوسف… نمیدانستند که این خود یوسف است. گفتند: اگر لیوان در خورجین گندم بنیامین پیدا شده، ناراحت نباش، اینها فامیلاً دزد هستند.
آن وقت قرآن میگوید: «فَأَسَرَّها یُوسُف» (یوسف/۷۷) یعنی یوسف این تهمت را در دلش نگه داشت «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُم» نگفت: خجالت بکشید. من دزد بودم؟
می خواهیم چه بگوییم: یک متقی، عیبی را هم که هست، نمیگوید. آدم بیتقوا، عیبی را هم که نیست خلق میکند.
حالا ما واقعاً یوسفی هستیم؟ در جریانی که بر زندگی، حاکم است، اگر به یک دختر پاکی، به یک پسر پاکی، به یک زن و شوهر پاکی تهمت زدی، در خط برادران یوسف هستی. اما اگر یک عیبی را با اینکه میدانی، آبرویش را حفظ کردی، یوسف هستی.
قصه یوسف برای این است که ما خودمان و زندگی ها و رفتارهایمان را تطبیق دهیم .
« یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُم » یعنی فقط ما را ببیند. میگفتند: پدرمان یک دلش با ما است، یک دلش هم به یوسف. ما یوسف را سر به نیست کنیم که تمام توجهاش به ما باشد
احترام پدر و مادر، کاری یوسفی!
یوسف احترام پدر را گذاشت. «وَ رَفَعَ أَبَوَیْه» (یوسف/۱۰۰) وقتی پدر و مادرش را دید، گفت: شما بروید روی تخت بنشینید. «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْش» عرش یعنی کرسی. برو روی بلندی بنشین. پدر و مادرش را گفت جایگاه بالا بنشینید. اما برادران یوسف چه گفتند؟ گفتند: «لَفی ضَلالِکَ الْقَدیمِ» (یوسف/۹۵) تو از قدیم منحرف بودی، هنوز هم منحرف هستی.
یوسف احترام به پدر و مادر احترام گذاشت، برادران او به پدر و مادر جسارت کردند.
احترام به پدر و مادر، «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْش» توهین به پدر «لَفی ضَلالِکَ الْقَدیمِ».
دوستان اگر به پدر و مادر احترام گذاشتیم، در خط یوسف هستیم و اگر به پدر و مادر… (اَه! تو که نمیفهمی. اصلاً مادرم نمیفهمد، پدرم نمیفهمد. پدر بزرگ و مادربزرگ نمیفهمد.) اگر به پدر و مادر جسارت کردی، از برادران یوسف هستی.
فراموش نکنیم که آیات و داستان های قرآن مثل یک خط کش هستند و ما باید خودمان را با آن خط کش متر کنیم و الا قصد خداوند از بیان داستان، داستان گویی صرف نیست، قصههای قرآن خیلی نکته دارد.
تلاش برای وحدت خانواده، نه جدایی و تفرقه
یوسف عامل وحدت بود. «وَ أْتُونی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ» (یوسف/۹۳) گفت: بروید همه خانواده را با هم بیاورید در مرکز، «أَجْمَعینَ» یعنی جمعتان، همه با هم باشید. اما برادرهای یوسف گفتند: این یوسف را در چاه بیاندازیم تا خودمان باشیم ، دیگر ذهن پدر متوجه یوسف نشود. تمام فکر پدر متمرکز ما شود. « یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُم »(یوسف/۹) یعنی فقط ما را ببیند. میگفتند: پدرمان یک دلش با ما است، یک دلش هم به یوسف. ما یوسف را سر به نیست کنیم که تمام توجهاش به ما باشد.
حضرت یوسف
اما یوسف گفت: همه با هم باشیم، آنها گفتند: یوسف نباشد، ما باشیم.
این طرز فکر و رفتار در خیلی از جاها و خانه ها وجود دارد ؛ یک کسی می گوید: هرچه داریم با هم بخوریم، یکی می گوید: نه، خودت بخور، لبت را پاک کن و به آنها نده! در خانهها الآن هم یوسف هست و هم برادر یوسف. در همهی خانهها هست.
عروس داریم پیراهن عروسی که تمام شد، به مادرش میگوید: «الْحَمْدُلِلَّه» ما عروسیمان تمام شد. این پیراهن کلی قیمتش است. بدهم چهار تا عروس دیگر هم بپوشند. عروس هم داریم پیراهن عروسیاش را سی سال آویزان میکند، یک عروس دیگر از این پیراهن خیر نمیبیند.
یوسف حسود داشت، همه ی ما جوان ها هم باید این را بدانیم همه ما حسود داریم. هرچه عکس سکس بخواهیم برایمان با ماهواره میفرستند. اما فرمول انرژی هستهایاش را آمریکا برایمان نمی فرستد .
عکسهای سکس را، هرچه شما را بیحیا و هرزه کند برایت مفت میفرستد اما هرچه به شما رشد علمی بدهد، ممنوع است.
حسود کسی است که ؛
قرآن میگوید: علامت حسود این است که «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُۆْهُم» (توبه/۵۰) اگر به شما خیر برسد، ناراحت میشود. اگر به شما شر برسد، کیف میکنید. اگر شما عیاشی کنید، لذت میبرد. اگر شما اختراعی کنید، ناراحت میشود.
عزّت، در گرو تقوا و صبر
یوسف میگوید: عزت میخواهی، از تقوا است. «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِر» (یوسف/۹۰) این هم آیهی قرآن است. یوسف گفت: دلیل اینکه من عزیز شدم، چون تقوا داشتم و مقاومت کردم. تقوا و مقاومت عامل پیروزی است. آنها چه میگفتند؟ آنها میگفتند: انحصار طلبی عامل عزت است. «أَوِ اطْرَحُوهُ» طرحش کنید، «أَرْضاً» ببریم در یک بیابانی که «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُمْ» (یوسف/۹) پدر ما دیگر او را نبیند و مجبور شود، تمام توجهش به ما باشد. او عزت را در یوسف کشی میبیند، یوسف عزت را در تقوا میبیند.
پذیرش زندان، برای حفظ دین
یوسف برای تقوا میگوید: زندان بهتر است. برادران بیتقوا میگویند: برادرکشی بهتر است.
قرآن میگوید: «رَبِّ السِّجْن» (یوسف/۳۳) خدایا من زندان بروم، که گیر زلیخا، گیر گناه نیفتم. حاضر است از شهرش، از رفاه بگذرد اما افرادی هستند به خاطر رفاه حاضر هستند برادرشان را بکشند. او برای اینکه به خیال خودش عزیزتر شود، میگوید: برادر را بکشیم تا عزیز شویم. یوسف میگوید: زندان بروم که گناه نکنم.
حسود کسی است که قرآن میگوید: علامت حسود
این است که «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُۆْهُم» اگر به شما
خیر برسد، ناراحت میشود. اگر به شما شر برسد،
کیف میکنید. اگر شما عیاشی کنید، لذت میبرد.
اگر شما اختراعی کنید، ناراحت میشود
تقوا به انسان مکنت و امکانات می دهد
یوسف به خاط تقوایی که داشت، به همه امکانات
رسید. «إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ أَمینٌ» (یوسف/۵۴)،
«مَکَّنَّا لِیُوسُف» (یوسف/۲۱) یوسف به همه امکانات
رسید، برادرها محتاج یک کیلو گندم شدند.
کمک به دیگران، حتی در زندان
یوسف در زندان به غریبهها کمک کرد. وقتی
یوسف را زندان کردند، کمک زندانیها میکرد.
در فیلم هم دیدیم. یوسف به غریبهها کمک کرد.
برادران یوسف، یوسف را در چاه قرار دادند، به
خودیها کمک نکردند. یوسف به غریبهها کمک
کرد، این به خودیها هم کمک نکرد.
در اطرافمان داریم افرادی که وام قرض
الحسنه به غریبهها میدهد. آدم داریم
فامیلش نیازمند است، این هم دارد که
کمک کند. اما کمک نمیکند.آدمهایی
هستند به فامیلشان هم کمک نمیکنند،
آدمهایی هستند به غریبهها هم کمک
میکنند. قشنگ پیداست که چه کسی
یوسف است و چه کسی برادران یوسف!
یوسف با آن همه ظلم، همه را بخشید.
گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیْکُم» (یوسف/۹۲) همه را بخشیدم.
دوستان ماه رمضان است اگر بخشیدی،
یوسف هستی. نبخشیدی، برادران یوسف هستی.
اگر به غریبهها کمک کردی، یوسف هستی.
به خودیها هم کمک نکردی، برادران یوسف هستی.
خدایا به آبروی خود قرآن و به آبروی قلبی که
قرآن بر آن نازل شد، مزهی قرآن را به ما بچشان
و ما را نژاد قرآنی و اهل بیتی و یوسفی قرار بده.
فرآوری: زهرا اجلال
بخش قرآن تبیان
منابع :
بیانات حجت الاسلام قرائتی
اندیشه مطهر
پرسمان