نقد و بررسی فیلم And So It Goes (این نیز بگذرد) اثر راب رِینر
مارک اَندراس فیلمنامه نویس، که به همراه جیمز اِل بروکس برای فیلم «از این بهتر نمیشه/ As Good As It Gets» نامزد دریافت اسکار شده است، هر چه توانسته از شخصیت بدعنق و ترشروی جک نیکلسون (البته به جز وسواس فکری-عملی OCD) در فیلم «از این بهتر نمیشه» برای طراحی شخصیت اورن لیتلِ مایکل داگلاس در «این نیز بگذرد»، یک دلال معاملات ملکی بلند پرواز در کِنهتیکِت (یکی از ایالت های آمریکا) که یک دهه بعد از مرگ همسرش در اثر سرطان به انسانی ترشرو و دائمالخمر تبدیل شده، کپی برداری کرده است. وقتی اولین بار اورن را میبینیم، او مشغول خالی کردن عمارت کاخ گونه فیرفیلد و عزیمت به ورمونت است، مجموعه اتفاقاتی که هیچ کس به اندازه مستأجران این ساختمان چهار واحدی کنار دریاچه، که تا پیدا شدن یک خریدار مناسب محل سکونت اورن بوده، از آن خوشحال نمیشوند. یکی از این مستأجرها یک خواننده سبک لانج بیوه به نام لی (با بازی دایان کیتون) است، که مرتب اورن را به خاطر خودخواهی وبی تفاوتیاش (نسبت به دوستانش، بچه های کوچک و حتی سگهای ولگرد) سرزنش میکند، اما سرنوشت نهایی این زن با چنین شخصیتی، مثل تمام اتفاقات دیگر «این نیز بگذرد» به طرز ناامید کننده ای از ابتدای فیلم [برای بیننده] معلوم است.
اَندراس و رِینر (که با ریتم کمدی موقعیت (sitcom) این فیلم را کارگردانی کرده) با استفاده از رابطه پر از مشکل خود مایکل داگلاس با پسرش کامرون، برای اورن پسری (با بازی اسکات شِفِرد) خلق کردهاند که رابطه چندان خوبی با او ندارد. این پسر که ناگهان در زندگی اورن سبز میشود (به خاطر اتهامات مالی ناروا) باید یک حبس نه ماهه را سپری کند، لذا از اورن میخواهد که از سارای ۱۰ ساله (با بازی استِرلینگ جِرینس)، نوهای که اورن از وجودش خبر نداشته، مراقبت کند. و از این لحظه به بعد باید تایم بگیرید که چقدر طول میکشد تا قلب چروکیده اورن دو برابر بزرگ شود؛ البته بعد از این که تلاش میکند تا دخترک را به مادر بیولوژیکش برگرداند، اپیزود اشتباهی که فیلم را از مسیر اصلی خود منحرف میکند و ظاهراً از یکی از قسمتهای بسیار خاص سریال «Different Strokes» گرفته شده است.
داگلاس، که در برخی از بهترین کارهای خود مانند «پسران عجیب/ Wonder Boys» و اثر تراژیک کمتر دیده شده «مرد تنها/Solitary Man» نقش بازنده های میان سال را بازی کرده است، در این فیلم هر گاه که با رویدادهای عجیب فرهنگ عامه مانند فیسبوک و سریال «سلسله اردکها/ Duck Dynasty» روبرو نمیشود بیشتر به صورت یک کمدین سیاه عمل میکند. کیتون به نوعی بهتر از داگلاس از پس نقش تک بعدی خود برآمده است و با الهام از نقشش در فیلم «یکی باید کوتاه بیاید/Something’s Gotta Give» نانسی مایرز نقش یک زن عصبی، عاشق پیشه و آتشین مزاج را به خوبی بازی میکند.
تماشای یک بازیگر بلند قد با موهای نقره ای روی پرده سینما که به آرامی بهترین آثار اِروینگ بِرلین، جیمی فَن هیوسِن و راجرز و هارت را زمزمه میکند لذتبخش است، حتی اگر فیلم مدام بر ناتوانی او در خواندن یک آواز بدون این که به گریه بیفتد تاکید کند.
(رِینر خود به عنوان پیانیست کیتون بازی میکند، در حالی که فرانکی والی
(خواننده معروف آمریکایی) به عنوان یک کارفرمای بالقوه ظاهر میشود).
با تماشای «این نیز بگذرد»، نمیتوان به این موضوع فکر نکرد که اگر
این کار توسط پل مازورسکی فقید یا حتی راب رِینر در دوران جوانی
ساخته میشد ممکن بود چه اثر غنیتر، ماهرانه تر و در نهایت
انسانیتری از آب دربیاید. هر گاه فیلم احساس میکند که ممکن
است در معرض چنین موقعیتی قرار گیرد، عمداً سراغ جوکهای
سخیف یا مؤلفه های ترحم برانگیز پیش پا افتاده میرود. در تمام
طول ۹۳ دقیقه این فیلم، هرگز احساس نمیکنید که چیز مهمی
به خاطر یک فرد به مخاطره افتاده است، البته به جز چک حقوق عوامل.