نقد و بررسی فیلم American Ultra (تعصب آمریکایی)

نقد و بررسی فیلم American Ultra (تعصب آمریکایی)Reviewed by محمدرضا on Aug 20Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم American Ultra (تعصب آمریکایی)نقد و بررسی فیلم American Ultra (تعصب آمریکایی) کوئنتین تارانتینو مبدع روش ترکیب خشونت بی حد و حصر با کمدی تاریک نبود، اما نخستین کارهای او

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم American Ultra (تعصب آمریکایی)

کوئنتین تارانتینو مبدع روش ترکیب خشونت بی حد و حصر با کمدی تاریک نبود، اما نخستین کارهای او

{به خصوص «سگهای انباری»(Reservoir Dogs) و «داستانهای عامه پسند»(Pulp Fiction)} این سبک را نزد نسل امروز محبوب کردند. از اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، بسیاری از کارگردانها تلاش کردهاند تا از رویکرد تارانتینو تقلید کنند یا از آن اقتباس کنند. برخی در این امر موفق بودهاند، اما اکثرشان شکست خوردهاند. «تعصب آمریکایی»(American Ultra) به کارگردانی نیما نوریزاده، کارگردان «پروژه ایکس»(Project X) و نویسندگی مکس لندیس، نویسنده «وقایع نگاری»( Chronicle) در دسته دوم این طبقه بندی قرار میگیرد. فیلم پر است از درگیریهای خونین، دیالوگهای کنایه دار و شوخیهای جسته و گریخته اما ضرباهنگ فیلم ضعیف و غیریکنواخت است. همچنین برخی مشکلات ساختاری جدی دیده میشوند که در اینجا آنها را نادیده میگیریم.

مفهوم یک فرد به ظاهر معمولی که به مأمور مخفی نخبه منتظر آموزش {سبک «کاندیدای منچوری»( Manchurian Candidate)} تبدیل میشود به ژانر محبوبی تبدیل شده است.فهمیدن علت این میل و اشتیاق دشوار نیست- این درونمایه تفاوت زیادی با آن فانتزی شاهزاده یتیم ندارد. چیزی که زمانی یک ایده نو بود، با تکرارهای فراوان کهنه شده است و ترکیب نوری زاده/لندیس چیز جدید و جالبی را ارائه نمیدهد. مأمور مورد نظر، مایکل هاول (جسی آیزنبرگ)، شغلی معمولی در یک شهر معمولی دارد. او و دوست دختر همخانهاش، فیبی (کریستن استیورات)، معتادهایی هستند که به ظاهر به این زندگی بخور و نمیر راضی هستند. وفاداری فیبی به مایک مطلق است- وقتی که حملات عصبی یا اصطلاحاً پنیک اتک مانع از سوار شدن مایک به هواپیما برای رفتن به یک تعطیلات رمانتیک در هاوایی می شوند، فیبی می‌تواند او را ببخشد.

یکی از مدیران میانی سازمان سیا، آدرین یاتس (تافر گریس)، مایک را به عنوان یک خطر امنیتی شناسایی میکند، گرچه این مامور حقیقت را درباره خودش نمیداند. ویکتوریا لاستر مخالفت میکند و برای نجات جان مایک به شهر خواب زده مایک می‌رود و او را پرورش میدهد. این منجر به بروز مجموعهای از برخوردها میشود که در آنها مایک و فیبی رقبای به شدت خطرناک و سرسخت را زمین میزنند و در عین حال با یاتس و حلقه درونی اش درگیر هستند.

فیلم نامه لندیس از یک ساختار پوشش دار مشکوک استفاده کرده است. فیلم با نمایش مایک در حالی که در یک اتاق بازجویی خونین، کثیف و در زنجیر نشسته است و باید به پرسشهای یک مأمور پاسخ دهد شروع میشود. بعد بخش اعظمی از داستان به صورت فلاش بک نمایش داده میشود. دلیل مشخصی وجود ندارد که چرا این رویکرد به کار رفته است اما باعث شده است که تاثیر تعلیق و تنش موجود با اطلاع ما از این که مایک از این همه دردسر تنها چند زخم و خراش برداشته و در نهایت زنده مانده است از بین برود. حتی علت تصمیم فیلم سازها برای نمایش سریع اتفاقات در آغاز فلاش بک مشخص نیست چون این باعث میشود که قبل از رخ دادن وقایع ما پیش زمینهای از آنها داشته باشیم. بله دارم درباره اسپویلرهایی که خود فیلم لو داده است صحبت میکنم!

در «داستانهای عامه پسند» تارانتینو ما را به چالش میکشد تا به برخی از خونین ترین و منزجرکننده ترین چیزها بخندیم. (آن لحظه را به یاد دارید که در آن تیر از تفنگ تراولتا در میرود و جان تراولتا و ساموئل ال جکسون را در حمامی از خون فرو میبرد؟) در «تعصب آمریکایی» چیزی به این وحشتناکی وجود ندارد اما نوری زاده و لندیس میخواهند در این فضا کار کنند. با این حال، آنها عمدتاً نمیتوانند المانهای بیش از حد اکشن و المانهای کمدی را به طرزی رضایتبخش با هم ترکیب کنند. تبدیل شدنها عصبی کننده هستند و نمونههای شوخی تاریک اغلب نامناسب است تا هوشمندانه.

به عنوان یک نکته جانبی باید بگویم که نگاه «تعصب آمریکایی» به سیا

عجیب است. هیچ نیازی نیست که یک فیلم، به خصوص فیلمی به عجیب و غریبی این فیلم، به ترسیم واقع گرایانه این نهاد بپردازد اما این توصیف به قدری نامعقول است که میتواند حواس بیننده را پرت کند. فیلمنامه فرض میکند که یاتس، مدیر میانی، میتواند بدون اشتباه ترورهای زیادی را انجام دهد و هیچکس نمیتواند او را به چالش بکشد وقتی او تهدید میکند. رئیس او (بیل پولمن) در سایهها راه میرود. و به نظر میرسد که سیا بیشتر آدمهای روانی را در اختیار دارد تا مأمور.

اگر چیز ستودنی در «تعصب آمریکایی» وجود داشته باشد آن تعامل بین

جسی آیزنبرگ و کریستن استیورات است. با دوباره شعله ور کردن جاذبه

ای که قبلاً در «سرزمین ماجراها»(Adventureland) نشان داده بودند این

دو به صورت دو عاشق واقعی قانع کننده هستند. استیورات با دور شدن از

سری فیلم‌های «گرگ و میش»(Twilight)، یک بار دیگر قدرت بازیگری که

در کارهای اولش مشهود بود را نشان میدهد. آیزنبرگ انتخاب خوبی برای

ایفای این نقش است. کان بریتون درنقش قهرمان تنهای مایک در داخل سیا

تاثیر کمتری دارد. تافر گریس، جان لگوایزامو (به عنوان دلال مواد مایک) و

والتون گوگینز (در نقش قاتل خندان) بازی اغراق آمیزی از خود نشان میدهند.

با تمام اینها حداقل «تعصب آمریکایی» فیلم کسل کننده ای نیست. بعد

از یک شروع آهسته، سرعت داستان بیش از حد زیاد میشود و اکثر سکانس

های اکشن نمایش داده میشوند. دوست داشتنی بودن کاراکترها باعث می

شود که بیننده به بیشتر صحنههای بی معنا توجه نکند اما فیلم به طور کلی

از ایده های بسیار اشباع شده است و بین کمدی و خشونت مدام در کش و

قوس است و این به فیلم ضربه زده است.

About writer

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …