نقد و بررسی فیلم Aloha (خداحافظ)
کامرون کرو در طول دو دهه نخست فیلم سازیاش، کارگردانی مهم و دوست داشتنی محسوب میشد،
فیلمهایی نظیر «زمانهای سریع در ریجمونت های»(Fast Times at Ridgemont High) (به عنوان نویسنده)، «چیزی بگو»(Say Anything) (به عنوان کارگردان و نویسنده)، «جری مگوایر»(Jerry Maguire) (به عنوان کارگردان و نویسنده) و «تقریباً معروف»(Almost Famous) (به عنوان کارگردان و نویسنده) گواه این ادعا هستند. اما ۲۰۰۱ سالی بود که ستاره سعادت کرو غروب کرد، یعنی همان سالی که «آسمان وانیلی»(Vanilla Sky) او با واکنش بی رمق منتقدان مواجه شد و نتوانست به فروش خوبی در گیشه دست یابد. فیلم «الیزابت تاون»(Elizabethtown) این فیلمساز در سال ۲۰۰۵ نخستین شکست تمام عیار او محسوب میشود. بعد از یک وقفه شش ساله او در فصل تعطیلات ۲۰۱۱ با فیلم «ما باغ وحش خریدیم»(We Bought a Zoo) بازگشت، گرچه این فیلم یک گام رو به جلو بود، اما نمیشد آن را برگشت به فرم قبلی توصیف کرد. حالا، بعد از چهار سال، او میگوید، «خداحافظ/ Aloha». در نتیجه نشت اطلاعات بعد از هک شدن کمپانی سونی، این فیلم قبل از اکران به دردسر افتاد. بعد از تماشای فیلم به راحتی میتوان متوجه نگرانیهای روسای این استودیوی فیلم سازی شد. «خداحافظ» بدترین فیلم کرو تا به امروز است، چرا که حتی «الیزابت تاون» را تحتالشعاع قرار داده و تواناییهای این کارگردان را زیر سئوال برده است (اتفاقی که درباره راب راینر نیز رخ داده است).
تعیین سطح «خداحافظ» کار دشواری است. این اثری تاریک و درهم و برهم است. البته در این فیلم چند تک صحنه خوب وجود دارد- که اغلب نشان دهنده نوعی تعامل بین فردی که به امضای کرو تبدیل شده است هستند- اما تعدادشان خیلی کم است. داستان خسته کننده است و با خرده داستانهایی که هرگز ربطی به هم ندارند حالتی گسیخته و پراکنده دارد. بازی برادلی کوپر یکنواخت نیست و فاقد کاریزما است و نمیتوان تشخیص داد که برخی از بازیگران دیگر به خصوص الک بالدوین و جان کارسینسکی برای خنده در فیلم حضور دارند یا قرار است کاراکترهای جدی را بازی کنند.
برای مدتی معلوم نمیشود که این فیلم پرنوسان کجا میرود. برایان گیلکرست (کوپر) به محل کار قدیمیاش در هاوایی برمی گردد تا برای رئیس سابقش، کارسون ولچ مولتی میلیاردر (بیل مورای) کار کند. برایان سابقه کار با کارسون را دارد- او عملیاتهایی برای این شرکت در افغانستان انجام داده است و در آنجا دچار آسیبدیدگی جدی شده است. او این را فرصتی برای بازگشتن به صحنه تلقی میکند. این همچنین به معنای بازگشت به آغوش یک عشق قدیمی، تریسی (ریچل مک آدامز)، و فرصتی برای شعله ور کردن یک ماجرای عشقی با دستیارش آلیسون (اما استون) نیز است. تا نیمه فیلم، کرو به بیننده اجازه نمیدهد تا متوجه هدف بریان در هاوایی شود- به نظر میرسد میخواهد مراسمی را اجرا کند، اما این ظاهراً پوششی برای مأموریت واقعیاش است. متأسفانه، وقتی که واقعیت رو میشود، چرند به نظر میرسد. وقتی که پای کمپلکس نظامی- صنعتی در میان باشد، فیلمساز ممکن است دقیق باشد، اما درک کمی از نحوه اجرای عملی اتفاقات دارد. شاید قرار بوده که اوج بزرگ فیلم جنبه استعاری داشته باشد. شاید کرو سعی میکند تا به نکته ای اشاره کند. به هر حال، این فیلم آشفته بازار بزرگی است و بیننده را راضی نمیکند. صحنه آخر چند پرسش گیج کننده که معلوم نیست از کجا آمدهاند مطرح میکند.
فیلمهای کرو اغلب دچار جراحی بعد از تولید میشوند. برای مثال در «تقریباً معروف» حدود ۴۰ دقیقه بین کاتهای کارگردان و فیلم نهایی اختلاف وجود داشت. فیلم به قدری از هم گسیخته است که فرد میتواند حدس بزند که بخش زیادی از آن حذف شده است. اما حتی اگر تولید هم بهتر بود، نمیتوانست پایان بندی بسیار بد آن را جبران کند. هر گونه درگیر شدن مخاطب هنگام تماشای صحنه های این مثلث عشقی با تغییر تمرکز فیلم روی بیل موری و الک بالدوین از بین میرود. و صحنه مربوط به گفتگوی برایان و آلیسون با یک بومی هاوایایی که زمینه ساز چیزی است که بعد رخ میدهد ناتمام رها میشود.
در این فیلم چندین لذت کوچک وجود دارد. برخی صحنهها بین برایان
و آلیسون خوشایند هستند. حاضرجوابیها تند و تیز هستند و جذبه
بین بازیگران خیلی خوب است. بازی اما استون کاراکتر جذابی را به
تصویر میکشد که اشتیاق زیادی در بیننده ایجاد میکند. نوعی حس
ترحم در رابطه بین برایان و تریسی احساس میشود. آنها میدانند
که نماینده «عشق بزرگ» زندگی یکدیگر هستند، اما این را خوب نشان
نمیدهند. هرگز نشانه ای دال بر بازگشت دوباره این دو به هم نمیبینیم،
آنها فقط در آنچه ممکن بود رخ دهد غلت میزنند.
دلیل اصلی ناامیدی این است که بنیاد و اساس فیلم – شبیه آنچه در
«فراموش کردن سارا مارشال»(Forgetting Sarah Marshall) رخ میدهد-
ممکن است در اتاق فرماندهی کرو قرار داشته باشد. آثار او نشان دادهاند
که او کارگردان رمانتیکی است و این ژانری است که اگر به درستی ساخته
و پرداخته میشد میتوانست این فیلم را به یک اثر کمدی رمانتیک خوب
تبدیل کند. علاوه بر این، این فیلم دارای سه تن از جذابترین بازیگران هالیوود
(از جمله دو بازیگری که اخیراً نامزد دریافت اسکار شدهاند) است…..ولی باز
نتیجه ضعیف شده است. حتی علاقه کرو به استفاده از موسیقی پاپ برای
بیان داستان جواب نداده است- آهنگ «اشکهای ترس» بیشتر اجباری است تا این که ارگانیک باشد.
کلمه aloha در انگلیسی «سلام» یا «خداحافظ» معنا شده است. ولی بیایید
امیدوار باشیم که این فیلم به منزله خداحافظی کرو با حرفه فیلم سازی نباشد.