نقد و بررسی فیلم A Most Wanted Man (مردی تحت تعقیب)

نقد و بررسی فیلم A Most Wanted Man (مردی تحت تعقیب)Reviewed by محمدرضا on Jul 19Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم A Most Wanted Man (مردی تحت تعقیب)نقد و بررسی فیلم A Most Wanted Man (مردی تحت تعقیب) در فیلم جدید «آنتون کوربین» به نام «مردی تحت تعقیب/A Most Wanted Man» سیستم اطلاعاتی هم

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم A Most Wanted Man (مردی تحت تعقیب)

در فیلم جدید «آنتون کوربین» به نام «مردی تحت تعقیب/A Most Wanted Man» سیستم اطلاعاتی هم

موضوع فیلم و هم روشی است که برای پرداخت آن به کار گرفته شده است. فیلم یک درام با طرح ریزی بسیار دقیق و پیوسته جذاب است که در هامبورگ اتفاق می افتد و با نگاهی بدبینانه و در عین حال با همدردی به پیچیدگی های اقدامات ضد تروریستی در دوره ی فاجعه ی یازده سپتامبر می پردازد. کوربین همان شیوه ی خونسردانه و روش مند خود را که در اثر نامعمول خود «آمریکایی» استفاده کرده بود به کار می بندد و در این فیلم هم عمدتاً به دلیل توجه خود به نکات دقیق و جزئیاتی که برای عملیات آلمانی ها در مرکز داستان نشان می دهد، با موفقیت روبرو می شود. فیلم با مثلث بازیگران خود با لهجه ی توتنی (نژادی قدیمی در آلمان) یعنی «فیلیپ سیمور هافمن»، «ریچل مک آدامز» و «ویلیام دافو»، در انتخاب بازیگران متحمل ریسکی می شود که در نهایت با نتیجه ای مناسب روبرو می شود. این فیلم که به صورت عامدانه از ضرباهنگ پایینی برخوردار است، آن دسته از تماشاگرانی را که دوست دارند تریلرهای جاسوسی شور و حرارت بیشتری داشته باشند را کنار می زند اما احتمالاً در میان تماشاگران فهمیده ی سینمای هنری که با دیدن نام «جان لو کاره» (نویسنده رمانی که فیلم بر اساس آن ساخته شده) متوجه می شوند قرار است با چه چیزی روبرو شوند، حالتی حاکی از جذبه و فریفتگی ایجاد می کند.

هامبورگ، شهر بندری آلمانی، جایی بود که «محمد عطا» و همدستانش برای حملات یازده سپتامبر نقشه کشیدند و این موضوعی است که عاملان اطلاعاتی را حتی تا یک دهه ی بعد هم در حالت هشدار بالایی نگاه داشته است. با تکیه بر این پیش زمینه ی بدبینی به جا و شرمی پیوسته پابرجا است که شخصیتی ژولیده و به شدت اهل میگساری مانند گانتر باخمن (هافمن) یک گروه ضد تروریسم مخفیانه شکل می دهد تا درون جامعه ی اسلامی منابعی به دست بیاورد که آنها را به مظنونین رده بالاتر برساند. کار خطرناکی است و به صبر و حساسیت نیاز دارد و همچنین به تمایلی برای خویشتن داری و عقب نشینی و مذاکره کردن که در این مورد اخیر باخمن پیوسته متوجه می شود با رئیس اطلاعات هامبورگ دیتر مور (رینر بوک) اختلافاتی دارد. مور اهل کاغذ بازی و انجام کارها به شیوه ی معمول و اداری آن است و ترجیح می دهد اول دستگیر کند و بعد سؤال کند.

موضوع جدیدترین تضاد تمایلات آنها ایسا کارپوف ۲۶ ساله (گریگوری دوبریگین) است، یک مهاجر نیمه چچنی، نیمه روسی که با وضعیتی در شرف مرگ در هامبورگ پیدا می شود. او در حالیکه در هر دو کشوری که نژادش به آنها بازمی گردد مورد شکنجه و حبس قرار گرفته است نزد یک زن مسلمان (دریا آلابورا) و پسر او (تیمر ایگیت) پناه می گیرد و به سرعت با آنابل ریچر (مک آدامز) ارتباط برقرار می کند. ریچر وکیل مدافع حقوق بشر جوان و پر شوری است که موافقت می کند به کارپوف کمک کند تا ارثیه ای به ارزش ده ها میلیون یورو را مدعی شود. این جوان پریشان و مرموز که توسط مقامات به عنوان یک مبارز جهادی فراری تلقی شده، مورد توجه زیاد مور قرار می گیرد. مور می خواهد او را پیش از اینکه بتواند با گروهک های تروریست اسلامی تماس برقرار کند دستگیر کند، همچنین پیش از تماس با باخمن که شیوه ی او همیشه این بوده که لحظه ای توقف کند، به تصویر کلی تر نگاه کند و حساب شده و استراتژیک ترین اقدام ممکن را انجام دهد.

برای رسیدن به این هدف باخمن با ریچر و تامی برو (دافو)، رئیس بانکی که سرمایه ی مورد نظر در تصاحب آن است، ارتباط برقرار می کند و هر دوی آنها در نقشه ی باخمن برای پهن کردن دامی نه برای کارپوف بلکه برای دکتر فیصل عبدالله (همایون ارشادی) نقش کلیدی بازی می کنند. دکتر عبدالله یک مسلمان دانشگاهی و بشر دوست است که گروه ضد تروریستی ماه هاست او را دنبال می کند و گمان می رود به طور مخفیانه از طریق کمک به یک کمپانی حمل و نقل مستقر در قبرس، از فعالیت های تروریستی پشتیبانی می کند. به باخمن ۷۲ ساعت فرصت داده می شود که ترتیب همه چیز را بدهد و این فرصت از قبل نفوذ قدرتی ایجاد می شود که مارتا سالیوان («رابین رایت» با موهای سیاه) اعمال می کند. سالیوان یک مأمور سی. آی. اِی قدرتمند و بی ثبات است و با حالتی که خالی از کنایه نیست عنوان می کند دلیل ظاهری آنچه آنها انجام می دهند این است که دنیا را به جای امن تری تبدیل کند.

فیلمنامه نویس استرالیایی «اندرو باول» (نویسنده ی فیلمنامه های «لنتانا» و «لبه ی تاریکی») همه ی این عناصر داستانی را که از رمان لو کاره نوشته شده در سال ۲۰۰۸ برداشت شده است، به شکلی مؤثر فشرده می کند و از نو شکل می دهد اما وسواس و باریک بینی شدیدی به خرج می دهد تا شیوه ی ثابت و هوشیارانه و بی رحمانه ی نویسنده را حفظ کند. کوربین «مردی تحت تعقیب» را در مقایسه با هر یک از فیلم های قبلی اش «آمریکایی» یا فیلم سیاه و سفید «کنترل» که از روی زندگی «یان کورتیس» ساخته شده بود، به شیوه ای درخور و مناسب خشن تر و با حالتی کارگری تر ساخته است. این فیلم شاید از حال و هوای تفکر برانگیز اقتباس فوق العاده ی «توماس آلفردسون» از رمان «دوره گرد، خیاط، سرباز، جاسوس» (که آن هم مانند این فیلم لو کاره را در سمت تهیه کننده اجرایی داشت) بی بهره باشد. اما فیلم از این لحاظ که پیوسته از زرق و برق امر جمع آوری اطلاعات می کاهد و آن را از صورت افسانه بیرون می آورد کاملاً با دنیای نویسنده منطبق است. فیلم آشکار می سازد که این امر مانند هر شغل دیگری پر از فشار و مواجه با ناسپاسی است، شغلی است که در آن بهترین ها و باهوش ترین ها اغلب با برنامه ی کاری اداری و خشک و رسمی به اصطلاح مافوقان خود در جای خود متوقف می شوند.

به بازی گرفتن بازیگرانی مانند هافمن و مک آدامز (لهجه ی آلمانی آنها قبل از اینکه در نقش خود فرو بروند برای مدت زمان کوتاهی تأثیر نامطلوبی دارد) به جای اینکه تنها تلاشی برای جذب تماشاگران بیشتری در عرصه ی بین المللی باشد به شیوه ای زیرکانه بر جهان شمولی این داستان خاص تأکید می کند. درست است که داستان در هامبورگ می گذرد اما موضوعاتی که به آن اشاره دارد – درباره ی میراث شکست و بی کفایتی و مشکلات واداشتن افراد به انجام کارهای مشترک حتی برای دستیابی به یک کامیابی مشترک – همه جا و حداقل در دنیای فعالیت های ضد جاسوسی آمریکایی پس از فاجعه ی یازده سپتامبر، قابل اعمال هستند.

«مردی تحت تعقیب» تا رسیدن به پرده ی پایانی پریشان

کننده و جالب توجه خود، زمانی که تکه های نقشه ی

باخمن بالأخره سر جای خود قرار می گیرند و به حرکت

در می آیند، طبق هیچ یک از معیارهای معمول یک فیلم

اکشن نیست. فکر کردن و صحبت کردن حالت های اصلی

اکشن آن است. تکان دهنده ترین چیزی که می بینیم

این است که یک شخصیت دزدیده شده و پشت یک

ون پرتاب می شود. اگر هیجانی در این فیلم وجود داشته

باشد در انباشته شدن تدریجی طرح داستانی با پیچش

ها و گره ها نیست بلکه بیشتر در شیوه ای است که

نگرش غم انگیز و طغیان گر لوه کاره نسبت به جهان

اطراف، در سیستم عصبی شما نفوذ می کند. شاید

این گفته به نظر سرد و بی روح به نظر برسد اما کوربین

حتی نسبت به شخصیت هایی که به ظاهر کم ترین

اهمیت را دارند هم گوشه چشمی از همدردی نشان

می دهد. او به ویژه نسبت به نوعی میراث که هر یک

از شخصیت ها به گونه ای با آن درگیر هستند توجه

و حساسیت زیادی دارد. کارپوف با ارثیه ای در مفهوم

واقعی آن درگیر است و ریچر مشکلاتی احساسی

را به ارث برده است و فعالیت های او در دفاع از حقوق

بشر نمایانگر تلاشی آگاهانه برای مخالفت با شیوه

ی پرورش پر ناز و نعمت اوست.

در میان گروه بازیگران که به خوبی کنار هم چیده شده

اند، هافمن ویژگی فوق العاده ی شخصیتی خسته

از دنیا را به نقش باخمن پیوند می دهد و شیوه ی ماهرانه ی او بر مبنای درک عمیقی از پیچیدگی انسانی و این واقعیت که هیچ کس واقعاً به کلی نیک سیرت یا شیطان صفت نیست. این آگاهی هم به فعالیت های کارآگاهی و هم عنصر درام داستان را کیفیتی ممتاز می دهد. کسی که میان بازیگران آلمانی قدرتمند ترین تأثیر را برجا می گذارد «نینا هاس» فوق العاده است که در نقش باربارا، معاون قابل اعتماد باخمن ظاهر می شود. هنرپیشه ی ایرانی «همایون ارشادی» (بازیگر فیلم های «۳۰ دقیقه ی بامداد» و «طعم گیلاس») وقار و جذبه ای طبیعی به نقش دکتر عبدالله می بخشد.

فیلم در منطقه ای در هامبورگ توسط «بنیوت دلوم» فیلمبرداری شد و قاب بندی های قدرتمند و مؤثر او تنها گاهی در اثر دوربینی که در تلاشی غیر ضروری برای القای هیجان و عصبیت دنیای واقعی بیش از حد لرزان است، آسیب می بینند. موسیقی متن «هربرت گرونمیر» با ظرافت تمام در راستای وقایع در حال اتفاق پیش می رود اما با اینحال ریتم فیلم را حفظ می کند.

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …