نقد فیلم Con Air
فکر کنم حدود بیست سالم بود که اولین بار هواپیمای محکومین را به طور ناقص و سانسور شده دیدم . دورانی را طی
می کردم که همه فیلم های هالیوود برایم شگفتی آور بود. دوران وی اچ اس بود و تنها منبع ما ویدئو کلوپی که در شهر مان بود .فیلم خیلی به دلم نشست .تا مدت ها به رفقای نزدیکم می گفتم :من سگ الماسم .روزهای سگ بلاخره فرا می رسه (بخشی از دیالوگ سگ الماس در فیلم ) تا اینکه چند وقت پیش نسخه اصلی هواپیمای محکومین به دستم رسید و امروز بلاخره با شوق و ذوق نشستم تا به اون دوران برگردم .اما ای کاش هیچ وقت دوباره سراغ این فیلم نمی رفتم .کاشکی میگذاشتم نوستالژی قشنگش همینطور تو ذهنم بمونه در تماشای دوباره فیلم با یک اثر ضعیف و داستانی آبکی روبرو شدم که شرط می بندم توسط چند فیلمنامه نویس دور همی نوشته شده تا یه جوری سر و ته قصه هم بیاد بعضی وقت ها کار به جایی میرسه که میشه وسط این فیلم اکشن خندید . در جایی از فیلم وقتی بیلی دیوانه راز کمرون پو (نیکلاس کیج) را می فهمه و آماده حمله به کیج میشه قهرمان ما به جای نگرانی بابت اینکه الان رازش آشکارا می شه بهش میگه ((اون خرگوش را بزار داخل جعبه )) و بعد که اون را میکشه میگه ((چرا خرگوش را داخل جعبه نذاشتی ؟؟)) گویا همه چیز با رفتن خرگوش به داخل جعبه درست میشد .از همه خنده دارتر ماجرای گارلند گرین ((استیو بوسمی)) با اون دختر بچه ای است که معلوم نیست چرا باید درکنار یک فرودگاه متروکه زندگی کنه انگار از هوا افتاده پایین تا با آواز خوندن بیماری گارلند را معالجه کنه و جالب تر اینکه با دو تا لبخند کوچولو این قاتلی که با تجهیزات کامل حمل میشد معالجه میشه و آخر فیلم تنها کسی است از خیل مجرمان که به زندگی عادی بر می گرده .البته فیلم فقط نقاط ضعف نداره بازی جان مالکوویچ در نقش سایروس ویروس و استیو بوسمی خیلی خوبه و میشه ازشون لذت برد اما نیکلاس کیج ما با اون موهای جنگلی چیزی به جز مایه تاسف نیست .
تماشاگرانی که موقع دیدن یک فیلم با دیدن کوچکترین سوراخ داستانی موجود در فیلمنامهی آن هم از اثر مورد بحث متنفر میشوند، ابدا نباید Con Air را با فیلمنامهی اشکالدار و صرفا هیجانانگیز و احساسیاش تماشا کنند. اما مابقی افراد، این اثر سینمایی را بهعنوان محصولی سرگرمکننده که یکی از بهترین ساختههای حاضر در کارنامهی نیکلاس کیج نیز هست، دوست خواهند داشت. اثری دربارهی یک مامور قانون که مدتها قبل به اشتباه یک انسان را کشت و بعد برای چند سال، حسرت در آغوش گرفتن دوبارهی همسر و فرزندش را خورد. اما همزمان با آغاز قصهگوییهای اصلی فیلم، کمرون پو یعنی همین قهرمان قصه، بالاخره دوران حبسش را پایانیافته میبیند. طوری که صرفا باید همراهبا چند مجرم دیگر سوار یک هواپیما شود و بعد از فرود آمدن، خود را به خانهی خویش برساند.
بااینحال، مشخصا همهچیز مطابق میل او پیش نمیرود
و Con Air که شخصیتهای دیگری چون وینس لارکین
(با بازی جان کیوسک)، گارلند گرین (با اجرای استیو
بوشمی) و صد البته سایروس ویروس (با نقشآفرینی
تماشایی جان مالکوویچ) را نیز در داستانش جای داده
است، خیلی سریع تبدیل به قصهای با محوریت سرقت
یک هواپیما توسط خلافکاران میشود. همهی اینها
هم کمرون پو را در موقعیتی قرار میدهند که باید برای
زنده ماندن و رسیدن به مقصد دلخواه، تمامی خلافکاران
واقعی را از مقابلش بردارد. بهگونهای که شاید شکستن
برخی از کدهای اخلاقیاش در حین رسیدن به هدف
مورد بحث نیز ابدا گزینهای برداشتهشده از روی میز،
به نظر نیاید. پس اگر دلتان دیدن یک اکشن احساسی
بیکله میخواست، فیلم سایمون وست اگر کمی به
آن آسان بگیرید، برای تماشای یکباره، ناامیدتان نخواهد کرد.