سلام بر فرزند دانش و بینش که درایتش، رهبر مردم بود و سخنانش کلیدواژههای چگونه زیستن؛ سخنانی که از تاریکترین سیاهچالها برمیآمد و تیرگی قلبها را میزدود.
سلام بر کسی که بندگیاش مؤثرترین روش آرام کردن دلهای رمیده از رستگاری بود و بسیار بودند کسانی که بندهبندگیاش میشدند.
درود فراوان خداوند بر او که خشم خود را میخورد و بردباری را به اوج میرساند؛ او که زندانهای طولانى و شکنجههای بیحد و اندازه را با متانت و بزرگمنشی میآراست و دل سنگ زندانبانان را با صبر خود حیرتزده میکرد.
سلام بر امامی که آرامگاهش دروازه گشایش و رحمت است که دلهای شکسته در هوای ملکوتیاش التیام مییابند، دستها از آستانهاش حاجتروا بازمیگردند و قلبها به راحتی و آسایش میرسند.
خلفای پیشین، سیاهچال را تنها راه آسایش از او میدانستند. حتی در زمان یکی از آنها به این شرط آزادش کردند که کاری به حکومت نداشته باشد.
هرچند تنها مرد شایسته دنیای خویش بود که بهجای پیامبر بنشیند، به خلیفه گفته بود: بزرگوارتر از آن است که به حکومت چشم طمع بدوزد و آزاد شده بود.
ولی زندان، پیشانینوشت او بود؛ به تلافی جرمهای نکردهاش، بهسبب دستی که از درماندگان میگرفت و راهی که بر گمراهان میگشود،
برای محدود کردن و زیرنظر داشتن هوادارانش و نیز بهسبب اینکه دین او کاخهای سر به فلک کشیده و جواهرنشان عباسیان را، هزارهزار کنیزک زیباروی و آوازخوان را، بخششهای بیاندازه از خزانهبیتالمال را، قتل و غارتهای بیشمار و نیرنگهای پشت پرده حکومت را جایز نمیشمرد.
نوشتهی : رقیه ندیرى
تنظیم: گروه دین و اندیشه – عسگری