نقد فیلم Spartacus (اسپارتاکوس)
در طول تاریخ سینما، بارها شده که میان یک کارگردان یا بازیگر و استودیو یا تهیهکنندهای که با او همکاری میکند مشکلات فراوانی به
وجود بیاید که باعث بشود کارگردان یا بازیگر از آن فیلم یا از آن دوره به بدی یاد کند؛ و زمانی که کارگردان وارد دسته کارگردانان مولف
شود که نیازمند آزادی کافی برای بیان کردن خود هستند، این مشکلات بیشتر و وخیمتر میشوند.
کارگردانانی مانند سرجیو لئونه، آلفرد هیچکاک و اورسون ولز بارها با استودیوها بر سر انتخاب بازیگر، شخصیتپردازی و روند پیشروی داستان به مشکل برخوردهاند ولی با اینحال توانستهاند آثاری مانند «سرتو بدزد، احمق!»، «روانی» و «نشانی از شر» را به سینما عرضه کنند. بنابراین تعجبی ندارد که در سال ۱۹۶۰ از جدال استنلی کوبریک و استودیو فیلمی مانند «اسپارتاکوس» متولد میشود.
تیم بازیگر متشکل از کرک داگلاس، پیتر یوستینوف، جین سیمونز و یکی از بهترین بازیگرهای شکسپیری تاریخ سینما، لارنس اولیویر، نتوانسته به اندازه کافی نقشهایی بیادماندنی را فراهم کند
اسپارتاکوس، توسط فیلمنامهنویس کلاسیک دالتون ترامبو بر اساس رمانی به همین نام از هاوارد فست اقتباس شد. ترامبو که تجربهی زیادی در فیلمنامهنویسی کلاسیک هالیوود داشت، با سلیقه و خواست استودیوهای بزرگ و مخاطب دهه ۶۰ میلادی آمریکا به خوبی آشنا بود و به این دلیل فیلمنامه را کاملاً بر اساس چهارچوبهای سینمای بدنهی هالیوود طراحی کرده است. داستان فیلم یک بردهی رومی به نام اسپارتاکوس را در طول شورشش علیه دولت روم و نبرد با آن دنبال میکند. فیلم از نظر تم و روند شباهتهای زیادی با دیگر آثار حماسی هالیوود دارد. داستان فیلم بدون کوچکترین پیچیدگی در روایت جلو میرود. شروع، میان و پایان فیلم به راحتی قابل تشخیص است و شخصیتها بر اساس قهرمانان اسطورهای که بر روی بسیاری از فیلمهای کلاسیک تاثیرگذار بودهاند طراحی شدهاند.
با اینحال، فیلمهای حماسی هیچگاه بر اساس داستانها و فرمولهای روایی خود به شهرت نرسیدهاند. معمولاً آنچه که فیلمهای حماسی را در تاریخ سینما ماندگار میکند، جلوههای ویژه و صحنههای نبرد است. استنلی کوبریک برای دقت زیادش در طول فیلمبرداری به شهرت رسیده است و این دقت زیاد در ترکیب با سرمایهی استودیویی باعث شده است که اسپارتاکوس از نظر جلوههای ویژه و صحنههای نبرد به فیلمی فراتر از حد انتظار بدل شود. صحنههای نبرد فیلم به قدری با جزئیات متفاوت به تصویر کشیده شدهاند که بسیاری از آنان در زمان اکران اصلی فیلم به دلیل آنکه برای مخاطب بیش از حد واقعی بنظر میرسید سانسور شدند و در سالهای بعد به فیلم اضافه شدهاند.
با اینحال، فیلم از استاندارد دهه ۶۰ هالیوود ضربه خورده است. تیم بازیگر متشکل از کرک داگلاس، پیتر یوستینوف، جین سیمونز و یکی از بهترین بازیگرهای شکسپیری تاریخ سینما، لارنس اولیویر، نتوانسته به اندازه کافی نقشهایی بیادماندنی را فراهم کند. با وجود آنکه همهی بازیگران فیلم چه در نقشهای اصلی و چه در نقشهای فرعی قابل قبول هستند، ولی هیچکدام از آنان برای خلق چیزی فراتر از یک نقش قابل قبول تلاش نکردهاند؛ حتی بازیگری مانند لارنس اولیویر نیز در این فیلم تنها در حدی ظاهر شده است که نقش قابل باور بنظر برسد و از هیچکدام از عناصری که معمولاً برای بیادماندنی شدن نقشهایش استفاده میکند مانند صدا یا حرکات چشمهایش در این فیلم استفاده نکرده.
فیلم «اسپارتاکوس» از صحنههای نبرد بسیار جذابی برخوردار است که حاصل تعامل استانداردهای هالیوود دهه ۶۰ با دقت استنلی کوبریک در خلق یک سکانس است
اما آنچه که شاید اسپارتاکوس را در ذهن مخاطبان ثبت کرده، پشت صحنه آن و دعوای مشهور استنلی کوبریک با استودیوی ساخت باشد. کوبریک بارها اقرار کرده است که اسپارتاکوس فیلم او نیست و استودیو به او اجازهی کافی برای بیان کردن هنرش را نداده است؛ و این نکته در فیلم تا حد زیادی مشهود است. فیلم از دقت کوبریک در خلق تصاویر بهره برده است اما زمانی که با دیگر آثار این کارگردان مقایسه میشود، میتوان مشاهده کرد که آثاری که کوبریک در آنها کنترل تام داشته، روند روانتر و جذابتری دارند که باعث میشود حرکت سکانسها به یکدیگر راحتتر توسط مخاطب هضم شود. اما با اینحال، فیلم از نظر کارگردانی ضربه نخورده است. کوبریک با اینحال دقت خود را به کار برده و در کنار استاندارد حاکم استودیو بر فیلم، به یک نقطهی مشترک رسیدهاند که باعث شده اسپارتاکوس از بسیاری دیگر از فیلمهای حماسی هم دورهی خود بیادماندنیتر بشود.
در نهایت باید گفت که شاید بزرگترین ضربهای که به اسپارتاکوس وارد شده، استاندارد بودن بیش از حد عناصر آن است. دالتون ترامبو تلاش کرده که از بهترین عناصر استاندارد استفاده کند، اما در نهایت فیلمنامهای نگارش شده که با دیگر فیلمهای حماسی تفاوت چندانی ندارد. در کنار ترامبو، بازیگران فیلم نیز همگی تنها در حدی ظاهر شدهاند که بتوانند نقشی قابل قبول ارائه بدهند و همهی آنان را میتوان در فیلمهای دیگر زندگی شغلیشان در نقشهایی بهتر و بیادماندنیتر مشاهده کرد. اما با اینحال فیلم از صحنههای نبرد بسیار جذابی برخوردار است که حاصل تعامل استانداردهای هالیوود دهه ۶۰ با دقت استنلی کوبریک در خلق یک سکانس است. فیلم در نهایت یک فیلم کاملاً استاندارد است، و تنها میتوان گفت که جای تعجبی ندارد که پشت صحنهی فیلم و دعوای کوبریک با استودیو و همچنین گذشتهی فیلمنامهنویس آن دالتون ترامبو برای مخاطبان سینمایی جذابتر از داستان و روند خود فیلم است.