از نذر و عهد چه می دانید؟
نذر آن است که انسان متعهد شود برای خدا کاری از کارهای خیر را انجام دهد، یا کاری را که ترکش نیکو است، ترک نماید.[۱]
نذر بر دو نوع است:
۱ـ نذر مشروط؛ نذر مشروط یا «نذر شکر» است مانند اینکه انسان میگوید: «اگر مریض من شفا یافت بر عهده من است برای خدا فلان کار را انجام دهم».
یا «نذر زجر» است مانند اینکه میگوید: «اگر مرتکب فلان کار بد شدم بر عهده من باشد برای خدا فلان کار خیر را انجام دهم».
۲ـ نذر مطلق؛ آن است که انسان بدون هیچ قید و شرطی بگوید نذر میکنم برای خدا، – یا برای خدا است – بر عهده من باشد فلان کار خیر را انجام دهم یا فلان کار شر را ترک کنم.[۲]
ارکان نذر
ارکان نذر سه چیز است؛ ۱. ناذر (نذر کننده)، ۲. صیغه نذر، ۳. متعلق نذر (ملتزم به).[۳] یعنی برای اینکه نذری منعقد شود باید نذر کنندهای باشد که شرایط نذر کردن را داشته باشد، همچنین صیغه نذر جاری شود، و نذر به انجام یا ترک کاری تعلق بگیرد .
شرایط ناذر (نذر کننده)
۱. بلوغ ۲. عقل ۳. اختیار ۴. قصد ۵. انتفاء حجر در متعلق نذر.[۴] برخی از فقها، اسلام و حریت[۵] را نیز از شرایط نذر کننده قرار دادهاند.[۶] بنابراین، نذر بچه اگر چه ممیز باشد و به ده سال رسیده باشد، همچنین نذر دیوانه حتی اگر دیوانه ادواری باشد در زمان دیوانگیش و نذر انسان مست و یا عصبانی به گونهای که قصد از او زایل شود، همچنین نذر سفیه و محجور در امور مالی منعقد نمیشود و صحیح نیست. البته نذر محجور در آن مالی که حق طلبکارها به آن تعلق گرفته منعقد نمیشود، ولی در اموال دیگر، صحیح است.[۷] همچنین نذر عبد و کافر منعقد نمیشود، مگر اینکه در عبد، قبل از واقع شدن نذر، مولا اجازه بدهد یا عبد، قبل از انحلال عقد نذر توسط مولا، آزاد شود و همچنین اگر کافر، مسلمان شود مستحب است به نذرش وفا کند.[۸]
صیغه نذر
صیغۀ نذر این چنین است: «للّه علیّ هکذا»، و منظور از هکذا آن است که: «آنچه را مىخواهد که نذر کند بعد از «للّه علیّ» بگوید.[۹] مثلاً بگوید: «ان شفى اللّه مریضى فللّه على صوم یوم»؛ یعنى اگر خداوند مریض مرا شفا بدهد یک روز، روزه بر گردن و عهده من باشد.[۱۰] گفتنی است؛ لازم نیست صیغه نذر به عربى خوانده شود، بلکه به فارسی هم کفایت میکند، پس اگر گفته شود: «چنانچه مریض من خوب شود، براى خدا بر من است که ده تومان به فقیر بدهم یا یک روز روزه بگیرم»، نذر، صحیح است. البته باید «براى خدا»[۱۱] به زبان گفته شود و قصد آن در دل کافى نیست.[۱۲]، [۱۳]
امام خمینی(ره):
برای این که عهد شرعی محقق شود صیغه لازم است و نیز کاری را که عهد می کند انجام دهد، باید نکردنش بهتر از انجام آن نباشد.
آیه الله خامنه ای (دام ظلّه):
برای تحقق آن باید صیغه خوانده شود و متعلّق عهد لازم نیست رجحان داشته باشد ولی باید مرجوح دینی یا دنیایی نباشد.
آیه الله سیستانی (دام ظلّه):
در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود مثلاً بگوید با خدا عهد کردم چنین کنم. کافی است از کاری که عهد می کند انجام دهد شرعاً نهی نشده باشد و در نظر عقلا رجحان داشته باشد یا برای آن شخص مصلحتی در برداشته باشد.
آیه الله شبیری زنجانی (دام ظلّه):
در عهد هم مثل نذر باید با خدای خود عهد کند، اگر کاری را که عهد کرده، انجام و ترک آن از هر جهت یکسان باشد باز هم باید به عهد خود وفا کند.
آیه الله صافی گلپایگانی (دام ظلّه):
در عهد هم مثل نذر صیغه لازم است، کاری را که عهد می کند انجام دهد یا باید عبادت باشد مثل نماز واجب و مستحب، یا کاری باشد که انجام آن بهتر از ترکش باشد.
آیه الله مکارم شیرازی (دام ظلّه):
عمل کردن به عهد مانند نذر واجب است به شرط اینکه صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم اما اگر صیغه نخواند، با آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.
آیه الله نوری همدانی (دام ظلّه):
برای تحقق عهد باید صیغه خوانده شود، باید انجام آن کاری که عهد می کند، بهتر از ترکش باشد.
آیه الله وحید خراسانی (دام ظلّه):
در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود و متعلق عهد نباید مرجوح باشد ولی اعتبار رحجان محل اشکال است.
جواب: خیر نذر در مال دیگری صحیح نیست. (تحریر الوسیله امام (ره)، ج ۲، ص۱۰۳، م ۲)
جواب: اگر قدرت بر وفاء به عهد ندارید تکلیف به « وفاء به عهد» ساقط است. (استفتاثات امام (ره)، ج ۲، ص ۴۵۷)
پی نوشتها:
[۱]. مکارم شیرازی، ناصر، رساله توضیح المسائل، ص ۴۴۵، انتشارات مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)
[۲]. همان.
[۳] . حلّى، علامه، حسن بن یوسف بن مطهر اسدى، إرشاد الأذهان إلى أحکام الإیمان، محقق و مصحح: فارس حسون، ج ۲، ص ۹۰
[۴]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۱۱۷ ؛ گلپایگانى، صافی، لطف الله، هدایه العباد، ج ۲، ص ۲۴۷ ؛ خراسانى، وحید، حسین، منهاج الصالحین، ج ۳، ص ۳۶۱
[۵]. برده و کنیز نباشد.
[۶]. عاملى، شهید ثانى، زین الدین بن على، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، شارح: کلانتر، سید محمد، ج ۳، ص ۳۵
[۷]. تحریر الوسیله، همان؛ هدایه العباد، همان؛ خراسانى، وحید، حسین، منهاج الصالحین، همان.
[۸]. الروضه البهیه، ج ۳، ص ۳۵ – ۳۶.
[۹]. بهبهانی کرمانشاهی، آقا محمد علی، مقامع الفضل، ج ۱، ص ۳۴۶
[۱۰]. اصفهانی (مجلسی اول)، محمد تقی، یک دوره فقه کامل فارسی، ص ۱۷۲
[۱۱]. یا هر لفظی که در زبانهای غیر فارسی معنای «لله» را برساند.
[۱۲]. فاضل لنکرانى، محمد، رساله توضیح المسائل، ص ۴۸۳
[۱۳]. اقتباس از پاسخ، ۳۷۷۵۸ سایت اسلام کوئیست