نقد و بررسی فیلم Hugo (هیوگو)

نقد و بررسی فیلم Hugo (هیوگو)Reviewed by محمدرضا on May 27Rating: ۵.۰نقد و بررسی فیلم Hugo (هیوگو)نقد و بررسی فیلم Hugo (هیوگو) فیلم Hugo شبیه هیچ کدام از فیلم های دیگر ماتین اسکورسیزی نیست، اما احتمالاً محبوب ترین کار خود او،

User Rating: Be the first one !

نقد و بررسی فیلم Hugo (هیوگو)

فیلم Hugo شبیه هیچ کدام از فیلم های دیگر ماتین اسکورسیزی نیست، اما احتمالاً

محبوب ترین کار خود او، از ابتدا تا به الآن می باشد. یک حماسه ی خانوادگی پر هزینه

و به سبک ۳D که از بسیاری جهات، حکایت زندگی شخصی خود مارتین را دارد. با

تماشای هیوگو، آدم احساس می کند منابع و وسایل لازم در اختیار هنرمند بی نظیری

قرار گرفته تا فیلمی درباره ی سینما بسازد! اینکه او توانسته در این فیلم، قصه ی

جذابی هم برای بچه ها (البته نه همه ی آنها) تعریف کند، بیان کننده ی میزان

احساسات و شور و شوقی است که صرف این فیلم شده است.

از دید کلی،‌ داستان زندگی قهرمان فیلم، هیوگوکابرت، داستان زندگی خود اسکورسیزی

است. در پاریس دهه ی ۳۰ میلادی، پسر نوجوان باهوشی، دوران کودکی خود را به

تماشای دنیای بیرون از دریچه ی پنجره ی خوش منظره ای می گذراند و در عین حال

سعی می کند طرز کار دستگاه های مکانیکی مختلف را هم یاد بگیرد. پدرهیوگو

مسئول نگهداری و رسیدگی به ساعت های یک ایستگاه قطار غار مانند در پاریس

است. رؤیای او این است که یک آدم آهنی را که در موزه پیدا کرده است را تکمیل

کند. ولی قبل از اتمام کار، پدر هیوگو می میرد و آدم آهنی ناقص و هیوگو تنها می مانند.

پسرک (هیوگو) ترجیح می دهد به جای آنکه بگذارد مثل یک بچه یتیم با او رفتار

کنند و او را به یتیم خانه ببرند، در دالان ها و راهرو ها و نردبان های مارپیچ و حتی

خود چرخ دنده های ساعت ها قایم شود و حواسش باشد که اشتباهی مرتکب

نشود. او خودش را با کلوچه هایی که از مغازه های داخل ایستگاه قاپ می زند

سیر می کند و یواش یواش دزدکی راهی سالن های سینما نیز می شود.

زندگی هیوگو، توسط پیرمرد ترش رو و اسباب بازی فروشی که در ایستگاه قطار

است با نام ملیس، دستخوش تغییر و تحول می شود. بله، پیرمرد ترشرویی که

بن کینگزلی Ben Kingsley نقشش را بازی کرده، کسی نیست جز همان فیلمساز

فرانسوی بزرگ و فراموش نشدنی، که ابداع کننده اصلی آدم آهنی نیز بود. البته

 هیوگو از این موضوع خبر ندارد. ملیس واقعی، شعبده بازی بود که اولین فیلم

هایش را برای کلک زدن به تماشاچی هایش ساخته بود.

اگر یک نفر در عالم سینما باشد، که این حق را داشته باشد یک فیلم سه بعدی

درباره سینما و عشق به سینما بسازد، آن یک نفر قطعا مارتین اسکورسیزی است.

داستان شباهت زیادی به زندگی واقعی خود اسکورسیزی دارد. پسرکی که در

ایتالیا زندگی می کرد اما اهل آنجا نبود، دنیای بیرون را از دریچه ی پنجره ی آپارتمانش

تماشا می کرد، از طریق تلویزیون و تئاترهای کوچک جذب دنیای سینما شد، نزد

کارگردان های بزرگ شاگردی کرد، و حتی به Michael Powell بزرگ کمک کرد تا

بعد از چندین سال دوری از دنیای سینما، کار خود را از سر بگیرد.

شیوه ی پرداخت فیلم Hugo به شخصیت ملیس خودش به تنهایی زیبا و جذاب

است، اما نیمه ی اول فیلم بیشتر وقف نمایش قایم شدن ها و فرار کردن های

قهرمان کوچک داستان می شود. روش استفاده ی فیلم از تکنیک CGI و تکنیک

های دیگر سینمایی برای ساخت ایستگاه قطار و خود شهر، واقعاً مهیج است.

اولین نمای فیلم، با نمایش منظره ی وسیع شهر پاریس از بالا شروع شده و به

تصویر هیوگو (Asa Butterfield) ختم می شود که از شکافی گوچک در صفحه ی

ساعت بالای ساختمان ایستگاه قطار، بیرون را تماشا می کند. تماشای هیوگو،

مانند خواندن یکی از رمان های برجسته چارلز دیکنز می باشد. هیوگو مرتبا در

تعقیب و گریز میان مسافران، همیشه از بازرس بداخلاق و عصبانی ایستگاه قطار

(Sacha Baron Cohen) یک قدم جلوتر است. او هر بار موفق می شود از دست

این بازرش عصبانی فرار کند و خودش را به مخفیگاهش پشت دیوار ها و بالای سقف ایستگاه برساند.

پدر هیوگو (Jude Law) که در صحنه های فلش بک دیده می شود، یادداشت های زیادی از خود برجا گذاشته که نقشه هایش برای تکمیل آدم آهنی هم در آنها هست. هیوگو در کار کردن با چرخ دنده ها و پیش گوشتی ها و فنر ها و اهرم برای خودش نابغه ای استثنایی است .

بالأخره یک روز سر می رسد که هیوگو موفق می شود راز خود را با دختری به نام ایزابل (Chloe Grace Moretz) در میان بگذارد. ایزابل هم در ایستگاه قطار زندگی می کند و پیش Melies پیر و همسرش بزرگ شده است. هیوگو دنیای مرموز خود را به ایزابل نشان می دهد و ایزابل هم دنیای اسرار آمیز خودش، یعنی کتاب های کتابخانه های غار مانند ایستگاه را به او نشان می دهد. این دو بچه ی باهوش و زرنگ، فرسنگ ها با آن بچه های نازنازی و کودنی که در اکثر فیلم های خانوادگی سینمای هالیوود دیده می شوند، فرق دارند.

برای عاشقان سینما، بهترین صحنه ی فیلم در نیمه ی دوم آن اتفاق می افتد، وقتی که سابقه ی حرفه ای Georges Melies (با بازی کینگزلی) ، به صورت فلش بک نمایش داده می شود. احتمالاً‌ معروف ترین فیلم کوتاه او A Trip to the Moon ساخته ی سال ۱۸۹۸ را دیده اید. در این فیلم چند فضانورد وارد سفینه ای می شوند که از دهانه ی یک توپ به سمت ماه شلیک می شود، این سفینه یک راست می خورد توی چشم چهره ی انسانی ای که روی ماه تصور شده است!

اسکورسیزی مستند های زیادی درباره ی شاهکار های سینمایی و کارگردان های بزرگ آنها ساخته، ‌و حالا با تجربه هایی که کسب کرده ،را وارد حیطه ی داستان سرایی شده است. در فیلم می بینیم که Melies ( که سازنده ی اولین استودیوی سینمایی جهان است) از چیدمان های خارق العاده و لباس های عجیب و غریبی استفاده می کند تا فیلم هایی جادویی بسازد. همه ی این فیلم ها فریم به فریم، به صورت دستی رنگ آمیزی شده اند. با ایجاد برخوردهای عجیب و دور از ذهن سیر داستانی فیلم، این پیرمرد متوجه می شود که مردم او را فراموش نکرده اند بلکه برای او مقام والایی در خور خدایان قائل هستند.

همین چند روز پیش، یک فیلم ۳D کودکانه در مورد زندگی پنگوئن ها دیدم. بعد از دیدن هیوگو، به نظرم آمد که در آن فیلم تکنیک سه بعدی، به شکلی بسیار ابتدایی و ضعیف بکار رفته اسنت. اسکورسیزی در فیلم خود از تکنیک ۳D به درستی استفاده می کند، نه به عنوان یک ترفند و حقه ی سینمایی، بلکه برای بالا بردن سطح کلی جلوه های ویژه ی نمایشی. به ویژه بازسازی او از فیلم کوتاه Arrival of a Train at La Ciotat که در سال ۱۸۹۷ توسط برادران لومیر ساخته شد، شایان توجه است. احتمالاً ماجرای این فیلم را شنیده اید: وقتی که قطار به سمت دوربین نزدیک می شود،‌ تماشاگر وحشت می کند و سعی می کند از سر راهش کنار برود. در این صحنه استفاده ی مناسب از تکنیک ۳D به خوبی نمایش داده می شود و شاید خود برادران لومیر هم اگر آن موقع این تکنیک در دسترس بود، از آن استفاده می کردند.

فیلم Hugo باری دیگر زاده شدن سینما را جشن می گیرد. این فیلم در قالبی داستانی، به موضوع حفظ فیلم های قدیمی که یکی از دغدغه های شخصی مارتین اسکورسیزی است، می پردازد. در صحنه ای تکان دهنده و ناراحت کننده، متوجه می شویم ملیس که فکر می کند دوران او دیگر گذشته و کارهایش فراموش شده، چندین قطعه فیلم را ذوب می کند تا از سلولید آنها برای ساخت پاشنه ی کفش زنانه استفاده شود. اما همه ی این فیلم ها نسوخته بودند، و در پایان فیلم Hugo، متوجه می شویم که به خاطر تلاش های این پسر، دیگر قرار نیست سوخته شوند. خب، این هم پایان خوشی که منتظرش بودید!

About Mrezangi

Check Also

ماتریکس 2021

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید!

نقدی بر «رستاخیزهای ماتریکس» :خانم واچوفسکی؛ کاش یک ماتریکس را برای ما باقی می‌گذاشتید! از …