اسرائیلیات و زمینه های نفوذ آن به فرهنگ اسلامی

اسرائیلیات و زمینه های نفوذ آن به فرهنگ اسلامیReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Jul 28Rating:

معناى اسرائیلیات
دکتر محمد حسین ذهبى در معناى اسرائیلیات تعریف جامعى ارائه مى دهد و مى گوید: «واژه اسرائیلیات گرچه ظاهرا نشانگر نفوذ فرهنگ یهود در تفاسیر مى باشد لیکن مقصود ما از اسرائیلیات مفهومى گسترده تر و فراگیرتر از این است و آن عبارتست از تاثیر پذیرى تفاسیر از فرهنگ یهودى و مسیحى و غلبه رنگ این دو فرهنگ – و مانند آنها – بر تفاسیر. اما از آنجا که از صدر اسلام تا زمان عالمگیر شدن آن همواره یهودیان بیش از سایرین با مسلمانان معاشرت داشته و از نظر تعداد هم بیش از همقطاران خود بوده اند بدین جهت – در مقایسه با مسیحیت و سایر فرقه ها – بیشترین تاثیر را در تفاسیر (و سایر منابع اسلامى) بر جاى گذارده اند».

مصادر اسرائیلیات
اسرائیلیات از دو منبع و مصدر اصلى سرچشمه گرفته اند:
۱ – کتب تحریف شده یهود و نصارى
بسیارى از روایات اسرائیلى ریشه در منابع تحریف شده یهود و نصارى دارد که با امعان نظر مى توان دریافت برخى داستانهاى خرافى و اساطیر و اباطیل مندرج در کتابهاى آنها با رنگ و لعابى جدید و با پردازشى اسلامى وارد تفاسیر و سایر منابع مسلمین گردیده اند.
۲ – خیال پردازى و افسانه سرایى هاى مسلمان نمایان اهل کتاب
یکى از سرچشمه هاى مهم اسرائیلیات، ذهنیت پردازى و افسانه سرایى یهودیان و مسیحیان تازه مسلمانى چون کعب الاحبار، وهب بن منبه، تمیم دارى، عبدالله بن سلام و همکیشان آنها بوده است.

عوامل و زمینه هاى نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامى
۱ – حضور اهل کتاب در جزیره العرب پیش از اسلام
گرچه آیین بت پرستى بر بیشتر اعراب غلبه داشت و تا اعماق جزیره العرب شیوع پیدا کرده بود، اما دو آیین یهودیت و مسیحیت – در مقایسه با سایر ادیان – در جزیره العرب اهمیتى، درخور توجه داشتند و آشنایى و امتزاج و معاشرت اعراب با پیروان این ادیان نقش بسزایى در انتقال فرهنگ اهل کتاب به اعراب چه قبل و چه بعد از اسلام ایفا مى نمود. دکتر طه حسین به دنبال بحث در زمینه هاى آشنایى اعراب با آیین یهود و مسیحیت مى نویسد: «بنابراین اعتقاد به این مطلب که ملت یهود در آن عصر دور و بر کنار – از سایر ملل و ادیان – زندگى مى کرد و از وضع ملتهاى همسایه خود بى خبر بود درست نیست زیرا دو کیش یهودى و مسیحى بر مردم جنوب و شمال – جزیره العرب – از آسمان فرود نیامده بلکه از راه ارتباط با ملتهاى متمدن همسایه به دست آنان و اینان رسیده بود و تردیدى نیست که برخى از مردم که با دولت ایران همسایه و تا حدى زیر نفوذ و سیطره ایرانیان قرار داشتند کیش زردشتى را شناخته و پذیرفته بودند». آرى، همین معاشرتها و تعاملها بود که بستر مناسبى براى شیوع فرهنگ اهل کتاب در جامعه عرب پیش از اسلام مهیا مى نمود و به دلیل ضعف فرهنگى که بر عرب جاهلى آن دوره حاکم بود آنها بیشترین تاثیر را از عقاید و آداب و سنن اهل کتاب – و بویژه اساطیر و داستانهاى خرافى که در میان آنها رواج داشت – پذیرفتند.

۲ – ضعف فرهنگى عرب
مردم جزیره العرب که بیشتر بادیه نشین بودند عمدتا از معارف عقلى بى بهره بودند و مسائلى چون منازعات قبیله اى و انتقام جویى مهمترین مشغله ذهنى آنها بود. درگیرى و جنگ و جدال دایم، فرصتى براى تامل در اعتقادات دینى براى آنها باقى نمى گذاشت. مظهر عقل عرب جاهلى شعر و لغت و امثال و حکایات بود… آنها از علم و فلسفه بهره نداشتند زیرا زندگى اجتماعى آنها درخور علم و فلسفه نبود. دانش آنها منحصر به علم انساب یا شناختن اوضاع جوى بود. نگاهى اجمالى به خرافاتى که در میان عرب جاهلى رواج داشت نشانگر آن است که چون از ریشه یابى حوادث و کشف علتها عاجز بود به علومى چون کهانت، قیافه شناسى، عیافه (پیش گویى هاى مستند به پرواز و آواز خاص پرندگان) و مانند اینها روى آورد و طبیعى بود که در شناخت علل و اسباب علم بسیار سطحى نگر بود. تعبیرات موجود در پاره اى از آیات قرآن کریم (قرآن کریم در سوره جمعه آیه ۲ از اعراب جاهلى با تعابیرى ههچون «امیین » و بیسوادان و یا کسانى که در گمراهى آشکارى به سر مى بردند یاد نموده است) و روایات اسلامى درباره جامعه عربى عصر جاهلى، گویاى سطح نازل فرهنگى آنها و غوطه ور بودنشان در گرداب نادانى و سرگردانى در بیابان اوهام و خرافات است. عدم برخوردارى عرب جاهلى از پشتوانه فرهنگى، تاثیرى مهم در انفعال آنها نسبت به اهل کتاب که از وجاهت و منزلت علمى خاصى در نزد اعراب برخوردار بودند بر جاى مى گذاشت. اهل کتاب به خاطر برخوردارى از میراث دینى و فرهنگى و آگاهى از داستانهاى انبیا و سرگذشت پادشاهان و داستانهاى شگفت انگیز درباره آفرینش عالم و مانند آن، و به دلیل برخوردارى از یک شریعت دینى و کتابهایى چند – که آن را به خدا و پیامبران نسبت مى دادند – همواره بر مشرکان عرب جاهلى مباهات مى نمودند. از جمله عواملى که به ویژه به قبول و جاهت فرهنگى مورد ادعاى یهود کمک مى نمود و به آنان نوعى تشخص مى بخشید نوید آنان به ظهور پیامبرى جدید بود که آنان صفاتش را در کتبى که بدانها دسترسى داشتند، یافته بودند و آن را براى اعراب حکایت مى کردند. از سوى دیگر آنها خود را از اولیاء و دوستان خدا و از برگزیدگان الهى معرفى مى کردند و بدین سبب براى خود جایگاهى ویژه قایل بودند. شواهد و روایات تاریخى فراوانى دلالت بر سلطه فرهنگى اهل کتاب بر اعراب جاهلى داشته و این مدعاى برخى محققان را اثبات مى کند: «عرب در برابر اهل کتاب همچون شاگرد نسبت به استاد عمل مى نمود و آنان را سرچشمه فرهنگ و معرفت خویش مى دانستند». از ابن عباس نقل شده است: این گروه از انصار که بت پرست بودند با گروه دیگرى از یهود که اهل کتاب بودند – در کنار هم مى زیستند – و آنها براى یهود از نظر علمى شانى والا قایل بودند و در بسیارى از کارهاى خود از آنها تبعیت مى کردند.

در متون تاریخى آمده است که یهودیان مکانهاى به خصوصى در جزیره العرب داشتند که علما و احبار یهود در آنها احکام شریعت یهود و تاریخ گذشتگان و سرگذشت پیامبران پیشین و تعالیم تورات را تعلیم مى دادند که این مکانها در نزد اعراب به «مدارس » یا «بیت المدارس » یا «مدارش » معروف بود. شواهد و قراینى که از کتب روایى و تاریخى به دست مى آید نشانگر آن است که برخى از بزرگان مکه و یثرب به این مکانها رفت و آمد مى کردند و سؤالهایى در باب داستانهاى انبیا و گذشتگان و موضوعات دیگر با علماى یهود مطرح مى کردند و آنها – بر طبق آنچه با ذهن آنان مانوس بود – پاسخ مى دادند و از همین رهگذر داستانهاى اسرائیلى و اساطیر بسیارى در میان اعراب – چه قبل از اسلام و چه بعد از ظهور اسلام – رواج یافت. قریش، به عنوان بزرگترین قبیله عرب از حیث تقدس که خود را اهل حمس (تشدد در دین) مى خوانده، در مقابل یهود بسیار خاضع بوده است و این تسلط فرهنگى بعدها و پس از ظهور اسلام نیز ادامه یافت و مسلمین از اهل کتاب همچنان با نقل قصه هاى تورات و انجیل و کلمات قصار آنها، این تسلط را حفظ کردند. ابن جریر و ابن ابى حاتم و دارمى در مسند خود نقل کرده اند: عده اى از مسلمین بعضى از شنیده هاى خود از یهودیان را مى نوشتند. آن گاه پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله فرمود: «ضلالت براى امتى بس که از آنچه پیامبرشان آورده دورى گزیند و روى به سوى مطالب دیگران آورد. » آن گاه این آیه نازل شد: «اولم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب یتلى علیهم ». (عنکبوت، ۵۱) ترجمه: «آیا براى آنان کافى نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى شود؟!». نصوصى در دست است که نشان مى دهد اهل کتاب با بهره گیرى از آگاهیهاى پیشین و نفوذ فرهنگى خود به عنوان میراث دوره جاهلیت براى به دست آوردن موقعیتى در جامعه جدید بسیار کوشیدند. متون دینى آنان مشترکات فراوانى با دین اسلام داشت و آنان توانستند با بهره گیرى از همین زمینه مدعى داشتن آگاهیهایى در زمینه تفسیر قرآنى شوند. افزون بر این آنان با استفاده از این امر که در متون گذشته آنان آگاهى از بعثت رسول خدا (ص) آمده، زمینه آن را تا به آن جا گسترش دادند که گویى در کتب مقدس آگاهیهاى فراوانى درباره سیر تحولات جامعه اسلامى، سرگذشت خلفا و رخدادها و جنگها آمده است. باور داشتن مسلمان به این امور کار اهل کتاب را آسان کرد. اما آنچه به گسترش اسرائیلیات و داستانهاى خرافى و مجعول اهل کتاب کمک مى نمود اسلام آوردن ظاهرى و سطحى تنى چند از علما و دانشمندان یهود و نصارى بود که با پوشیدن کسوت اسلام و حتى در آمدن به کسوت صحابه پیامبر(ص) توانستند به راحتى بسیارى از عقاید خرافى و رسوبات فکرى خود را در قالب روایات و احادیث به خورد مسلمانان بدهند و زلال جارى فرهنگ اسلامى رابا مجعولات و موهومات خود آلوده سازند. یکى از عواملى که سبب مى گردید تا اسرائیلیات و مجعولات این گروه از مسلمان نماهاى اهل کتاب به دیده قبول نگریسته شود آن بود که اغلب مسلمانان اینان را هم رتبه و همشان اصحاب رسول خدا(ص) دانسته و ارج و قرب شایانى براى آنان قایل بودند و این در حالى بود که از منویات شوم آنان بى خبر بودند.

۳- قصه سرایان و افسانه پردازان و نقش آنها در ترویج اسرائیلیات
از آنجا که قصه همواره ابزارى کارآمد در تاثیر گذارى بر مخاطبان بوده است، اسرائیلیات پردازان نیز از این ابزار در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده هاى فراوان بردند و خود به یکى از قطبهاى مهم خلق و اشاعه داستانهاى خرافى و جعلى مبدل شدند. هر چند پیش از ظهور اسلام و در دوره جاهلیت اساطیر و افسانه هاى بسیار در میان اعراب جاهلى رواج داشت، اما علاقه وافرى که مردم عادى و حتى گاه صحابه پیامبر (ص) به روایات داستانى و حکایات سایر اقوام و ملل نشان مى دادند سبب رشد فعالیت قصه گویان پس از پیدایش اسلام گردید. در پاره اى از تفاسیر، روایاتى چند در بیان شان نزول آیه سوم سوره مبارکه یوسف وارد شده که نشان مى دهد گروهى از صحابه پیامبر (ص) به دلیل گردش به شنیدن داستانهاى بنى اسرائیل توسط یهودیان مدینه – که به احتمال زیاد ناشى از تصور آنان نسبت به یهودیان قبل از اسلام بوده – خواهان شنیدن همان قصص از رسول خدا صلى الله علیه وآله بودند. در یکى از روایات نقل شده که اصحاب از رسول خدا صلى الله علیه وآله خواستند تا براى آنان «قصص » نقل کند. در پاسخ این درخواست این آیه نازل شد که: «نحن نقص علیک احسن القصص » ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن بر تو بازگو مى کنیم. افرادى چند از جمله «نضربن حارث »، در زمان حیات پیامبر گرامى اسلام (ص) از همین عامل، یعنى مشغول داشتن مردم به داستانهاى جاهلى و یا اساطیر و افسانه ها که از سایر اقوام و ملل – خصوصا یهودیان – به عاریت گرفته شده بود، به عنوان ابزارى براى مبارزه با اسلام و رویارویى با قرآن بهره مى جستند. پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه وآله و به دنبال غروب مهر نبوى از گستره افق اسلام خلا فرهنگى عظیمى جامعه اسلامى را فرا گرفت که یکى از دلایل آن سیاست نادرست حکام در انزواى عالمان حقیقى و بى توجهى به آنان در حل مشکلات و معضلات فکرى و فرهنگى جامعه اسلامى بود. به دنبال این امر هیات حاکمه براى مشغول داشتن مردم به مسائلى حاشیه اى و غیر ضرور و به جهت پر کردن این خلا فرهنگى، به شیوه اى جدید روى آورد که نه تنها نوعى لذت خیالى و دلپذیر براى مردم در برداشت بلکه با منافع حاکمان وقت نیز هیچ گونه تعارض و اصطکاکى نداشت. این شیوه اجازه دادن به قصه گویى آن دسته از علماى اهل کتابى بود که – به ظاهر اسلام آورده بودند و از این طریق هر چه مى خواستند، از انواع اسطوره ها، افسانه ها و ترهات در میان مردم منتشر مى کردند و اوهام و خیالات آنان را به افقهاى دور دست و غبار آلود مى بردند و سپس در بیابان بیکران رؤیاها و دریاى ژرف و بى پایان فراموشى رها مى کردند. اهل کتاب در تصدى این امر از دیگران سزاوارتر و ماهرتر و از همگان در تحقق اهداف مورد نظر دستگاه شایسته تر بودند، زیرا از قدیم مورد احترام عرب قرار داشتند و اعتماد آنان را به خود و دانش خویش جلب کرده بودند و اسلام نیز – على رغم تلاش فراوان – نتوانست این دیدگاه بى پایه را از دلهاى بیمار و ضعیف آنان بزداید. دانشمندان اهل کتاب به خوبى از عهده این ماموریت بر آمدند و همه اهداف حکومت و حاکمان و دیگر اهدافى را که خود در رسیدن بدان کوشش مى کردند و شب و روز در راه نیل و حصول بدان تلاش مى کردند تحقق بخشیدند. محققان تصریح نموده اند که جریان قصه خوانى در صدر اسلام حرکتى متاثر از فرهنگ اهل کتاب بوده و براى قرنها مایه هاى اصلى آن قصصى بوده که اهل کتاب از انبیاء و مانند آنها روایت مى کرده اند. قصه خوانى نوعى فرهنگ را در کنار فرهنگ اسلامى قرار داد و على رغم مخالفت برخى از عالمان دین و با حمایت برخى از خلفا و محدثان توانست در عمق جامعه نفوذ کند و اثرات مصیبت بارى بر فرهنگ اسلامى بگذارد. خصوصیت عمده این قصه ها – با این که قرار بوده قصه به معناى واقعى و اصیل آن یعنى، تاریخى باشد – دورى آنها از واقعیت است، که البته با نام واقعیت بر مردم عرضه شده است. دکتر احمد امین مى نویسد: «اخبار یهود و نصارى و افسانه هاى ملل دیگر از همین مجرا – یعنى قصه سرایان – وارد اسلام شد. افزایش قصه سرایى باعث فزونى دروغ و جعل حدیث گردید و حقایق تاریخى را وارونه ساخت و محققان – را دچار رنج نمود و طریق حق را بر آنان پوشیده ساخت».

۴ – حکومت اموى و نقش آن در اشاعه اسرائیلیات:
با به سلطنت رسیدن معاویه و حاکمیت خاندان اموى بر جامعه اسلامى سیر قهقرایى فرهنگ و ارزشهاى اسلامى و احیاى سنتهاى جاهلى آغاز گردید و در چنین محیطى بود که بسیارى از بیمار دلان، جاعلان حدیث، قصه سرایان دربارى، مروجان اسرائیلیات، مسیحیان رومى، ورشکستگان سیاسى و ته مانده هاى کفار قریش بسان مگسانى پیرامون شیرینى جاه و جلال حکام اموى گرد آمدند و از این خوان گسترده بهره اى وافر بردند. از آنجا که اکثر حکام اموى خود بهره اى از علم و دانش نبرده بودند براى پر کردن خلا علمى موجود در جامعه اسلامى به اهل کتاب و شعرا و خطبا و قصه گویان روى نمودند و آنها نیز تا توانستند ترهات و اباطیل خود را در میان مسلمانان پراکنده ساختند و چهره تابناک اسلام را زشت و کریه جلوه دادند. دکتر احمد امین در توصیف گوشه اى از عصر تاریک اموى مى نویسد: «دولت بنى امیه نسبت به نشر علوم کمکى نمى کرد فقط ادب و فن قصه گویى رسمى را رواج مى داد. دربار خود را به روى شعرا و خطبا باز کرده و قصه گویان را در مسجد معین و موظف مى نمود. به علم و فلسفه هیچ توجه و اهتمامى نداشت. علت آن جمود باید این باشد که:

اولا – اساس حکومت بنى امیه فشار و خشونت بود و براى دوام آن به وجود شعرا و گویندگان نیازمند بودند، زیرا شعر و خطابه در آن روزگار مانند نامه نگارى عصر کنونى بوده است. بدین سبب غیر از شعرایى که لب به ثناى آنان مى گشودند کسان دیگر در نزد آنان مرتبتى نداشتند.

ثانیا – وضع بنى امیه یک وضع بدوى جاهلى خشن بود که از علم و فلسفه لذتى نمى بردند، و به یک خطبه بلیغ توجه بیشترى مى کردند.

ابن ابى الحدید گروهى از صحابه و تابعین که معاویه آنها را به جعل حدیث گماشته بود – نام برده و به نقش عمال معاویه در ساختن احادیث فضایل صحابه براى تقرب به بنى امیه اشاره نموده است. معاویه و سایر حکام اموى که براى رسیدن به اهداف سیاسى خود به کارگیرى هر وسیله اى را مجاز مى شماردند، از روایات جعلى و ساختگى علماى یهود و مسیحى تازه مسلمان شده (یا به ظاهر مسلمان شده) و سایر جاعلان حدیث و هوسبازان وابسته به خویش نهایت بهره را بردند.

عوامل دیگرى نیز زمینه ساز حرکت خزنده اسرائیلیات در جامعه اسلامى بوده است که از آن میان مى توان به چند عامل ذیل اشاره نمود:
۱ – جلوگیرى از نگارش احادیث پیامبر اکرم (ع) در طول قرن اول هجرى که از یک سو منجر به نابودى حجم انبوهى از میراث اسلامى گردید و از سوى دیگر رواج اسرائیلیات و افکار خرافى و انحرافى در جامعه اسلامى را به دنبال داشت.
۲ – اجمال داستانهاى قرآن و شرح و تفصیل کتابهاى پیشین.
۳ – جمود برخى مفسران و محدثان در قبول هر گونه روایت.
۴ – فتوحات اسلامى و ا ختلاط و آمیزش مسلمانان با ملل بیگانه و تاثیر پذیرى از برخى عقاید و آداب و رسوم آنها.
۵ – ترجمه بسیارى از آثار علمى، فلسفى و ادبى ملل دیگر، به ویژه ترجمه تورات و انجیل و کتب مانوى و مزدکى به زبان عربى و بالمآل آشنایى مسلمین با داستانها و اساطیر و خرافات موجود در برخى از این آثار و راهیابى آنها به متون اسلامى.
۶ – فقدان ضوابط و معیارهاى دقیق براى تشخیص اسرائیلیات و احادیث موضوعه در ابتداى شکل گیرى جوامع روایى.
۷ – دور نگاه داشتن تشنگان معارف ناب اسلامى از چشمه سار زلال اهل بیت پیامبر «صلوت الله علیهم اجمعین » به دلیل سیاستهاى خاصى که از ناحیه دستگاه خلافت تعقیب مى گردید. و عواملى دیگر.

http://www.tahoordanesh.com

 

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

سلبریتی

اگر حجاب و نماز خوبه! پس چرا برخی از آدم های مشهور کشورمون مثل بازیگران و ورزشکاران نماز نمی خوانند و خودشون و اعضای خانواده شون حجاب لازم رو ندارند ؟

⭕️ اگر حجاب و نماز خوبه! پس چرا برخی از آدم های مشهور کشورمون مثل …