چهار سخنی که زاهد را تکان داد ! …

چهار سخنی که زاهد را تکان داد ! ...Reviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Sep 25Rating:

او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟

سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد.
گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

دو شعر زیبا از محمدکاظم کاظمی / از دهان تفنگ

شعری زیبا و مفهومی / کسی تا قیامت نمی کرد پیدا – از آن گوشه ی کهکشان تیرِ ما را

گفت‌وگوی جالب شیطان و فرشته

هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟

گفت‌و‌گوی خواندنی ابوذر با عزراییل(ع)

بهلول و بهشت!

از شیطنت های یک فیزیکدان معروف

ادیسون و شروعی دوباره

علامه جعفری و ازدواج با زیباترین دختر دنیا!

اثبات خدا

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

ماجرای شگفت عمل جراحی آیت الله خوانساری

ماجرای شگفت عمل جراحی آیت الله خوانساریReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Mar …