چرا در قرآن جزئیات حوادث ذکر می شود و به داستان حضرت موسی (ع) بیشتر از داستان پیامبر اسلام(ص) توجه شده است؟

چرا در قرآن جزئیات حوادث ذکر می شود و به داستان حضرت موسی (ع) بیشتر از داستان پیامبر اسلام(ص) توجه شده است؟Reviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Jan 21Rating:

در پاسخ به بخش اول سؤال، مى‏توان گفت: در بیان یک حقیقت یا قانون و حکم، تمام جزئیات و خصوصیات مربوط به آن را نمى‏توان ارایه کرد. و این مطلب در قرآن کریم رعایت گردیده است؛ چرا که اگر قرار بود تمام جزییات و ریزه کارى‏ها در یک قانون بیان گردد؛ لازم مى‏آمد تا بارى تعالى براى هر یک از مسلمانان، و با در نظر گرفتن ویژگى‏هاى خاص رفتارى، زمانى و… او، کتابى جامع و مستقل نازل مى‏کرد. به خاطر چنین پى آمد منفى، ارایه‏ى معارف و قوانین در آیات الهى، جلوه‏اى واقع نگرانه و عاقلانه به خود گرفته و آیات قرآنى در موارد فراوانى در قالب تصریح یا تشبیه یا مثل و یا داستان، به بیان معارف و قواعد کلى پرداخته‏اند. بله! گاهى به دلایلى، خداوند در مقام تبیین یک حقیقت و یا قانون، مصادیق آن را ذکر فرموده است، مانند قمار که در نزد قوم عرب افتخارى بزرگ به شمار مى‏رفت و زشتى این امر بر مردم پوشیده بود. از این روى خداوند در آیه‏اى به نحو جزئى و خاص، راجع به شراب یا قمار سخن گفته است. این بیان جزئیات نه تنها مخالف سنت کلى گویى نیست؛ بلکه در همان راستا بوده و براى خروج مردم از تحیر و سرگردانى است.

اما پاسخ بخش دوم سؤال، یعنى علت ذکر داستان‏هاى اقوام پیشین، کاملاً روشن است. زیرا مطالعه‏ى رخدادهاى گذشتگان، دیدگاه‏هاى تازه‏اى را فرا روى ما مى‏گشاید تا از انحرافات و کامیابى‏هاى ایشان آگاه شویم و بدین سبب، دیگر تلخى‏هاى آنان را در کام خود نیازماییم.

در همین راستا به علل فراوانى مى‏توان اشاره کرد:

الف). نقل جزئیات تاریخ، به جهت تحدى، بیان اعجاز و نمودى از علم نَبَوى صلى الله علیه وآله بوده است.

ب.) با نقل تاریخ انبیاى یهود و نصارى، پیروان آنان با دیدن زمینه‏هاى مشترک بین کیش خود و آیین اسلام، متمایل به اسلام شده و دست از عناد برمى‏داشتند.

ج). مسایل اعتقادى بسیار دقیق و غیر قابل لمس هستند. خداوند با ذکر داستان انسان‏هاى برجسته در موقعیت‏هاى خاص، این مسایل را کاملاً ساده و قابل دسترس عموم، ذکر مى‏کند. مانند قدرت مطلق حق تعالى، در داستان نجات حضرت ابراهیم علیه السلام از آتش.

د.) عبرت اندوزى و پند گرفتن از کردار اقوام گذشته یکى دیگر از دلایل،ذکر داستان ایشان است.

ه). نقل داستان، به عنوان تعلیم غیر مستقیم، از بهترین راه‏هاى آموزش است. قرآن در قالب داستان‏هایى مثل احتجاجات ابراهیم علیه السلام و… از این روش براى تعلیم، نحوه‏ى استدلال، آداب معاشرت و… بهره کافى برده است.

در پاسخ به قسمت آخر سؤال باید گفت: ذکر داستان یک فرد در قرآن کریم، بیانگر فضیلت او نیست و در مقابل اگر سخن از شخصى به میان نیامده، نشان از پایین بودن مقام او نمى‏باشد. چرا که از یک سو شاهد داستان برخى انسان‏هاى منحرف و منفور مثل فرعون، ابولهب، سامرى و شیطان در قرآن هستیم و از سوى دیگر اثرى از زندگى بسیارى پیامبران الهى در این کتاب آسمانى نمى‏یابیم. دلیل آن چیزى جز مصالح و اهداف قرآن کریم در بیان معارف الهى نمى‏باشد.

در انتها به دو نکته که در سؤال مورد تأکید قرار گرفته اشاره مى‏کنیم:

۱. شباهت فراوان مسلمانان به قوم بنى اسرائیل، سبب ذکر داستان حضرت موسى علیه السلام در قرآن و تکرار آن شده است و این مطلبى است که آیات قرآن نیز به آن اشاره مى‏کنند.

۲. ادعاى نپرداختن به زندگى پیامبر در قرآن کریم، یک پیش‏داورى غیر منصفانه است. زیرا با دقت در شأن نزول آیات، روشن مى‏شود که بسیارى از آیات قرآن در خصوص جوانب گوناگون زندگى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله اهل بیت‏علیهم السلام و اصحاب ایشان مى‏باشد.

»

براى پاسخ به این پرسش، لازم است آن را به اجزاى قابل تحلیل تفکیک نموده و پس از بررسى هر یک، به پاسخ نهایى که حاصل جمع آنها است؛ دست یافت.

بخش اول

دلیل عمومیت و کلى نگرى در آیات قرآن چیست؟ و چرا در برخى موارد از آن عدول شده و آیات به شرح جزئیات مسایل پرداخته‏اند؟

قرآن کریم حبل الهى است و مایه‏ى سعادت و رستگارى نوع انسانى مى‏باشد.[۱] از این رو باید تمامى مضامین و قوانین لازم براى هدایت بشرى را در خود جاى دهد.

حال اگر قرار باشد همه‏ى مصادیق و جزئیات، چه آنها که راجع به عصر نزول بودند و چه آنها که در آینده خواهند آمد، در متن این کتاب نوشته شود، لازم است تا به اندازه‏ى لحظات زندگى هر یک از مسلمانان، کتابى جامع نازل گردد.

مشخص است که چنین امرى ممکن و عاقلانه نیست. پس چه باید کرد و چه راهى را برگزید؟!

خداوند تبارک و تعالى قرآن را به عنوان نسخه‏ى جامع رهایى بخش، در بهترین شکل براى هدایت بشر فرو فرستاد. او قوانین کلى را به صراحت و یا در قالب امثال و حکم، داستان‏ها و سرگذشت پیشینیان ذکر نمود تا مردم با تعیین مصادق و ربط آنها به کلیات مذکور در آیات شریف، راه درست را برگزیده واز تحیر و سرگردانى نجات یابند.

این همان مطلبى است که امام صادق علیه السلام به صحابى خود مى‏فرمایند: “بر ماست که اصولى عام و فراگیر را بیان کنیم و بر شماست که فروع را از آنها بیابید.”[۲]

اما در این رهگذر، گاهى ارجاع فروعات به اصول دشوار به نظر مى‏رسد و یا مورد غفلت قرار مى‏گیرد. در چنین مواردى، بر قانون‏گذار لازم است تا با بیان برخى از جزییات، تعیین مصادیق را به مخاطبان بیاموزد. به عنوان مثال بارى تعالى در آیه‏اى مى‏فرماید: “از پلیدى‏ها بپرهیزید”[۳] و چون مواردى مثل شراب یا قمار در عرف آن روز، یکى از مسایل عادى[۴] به شمار مى‏رفت و زشت بودنشان چندان معلوم نبود، خداوند در آیه‏اى دیگر که مدت‏ها پس از آیه‏ى پیشین نازل مى‏شود، به تعیین برخى از مصادیق پلیدى پرداخته و مى‏فرمایند: “قمار، شراب و… از پلیدى‏ها هستند…”[۵].

پس بیان برخى از جزییات نه تنها ضررى به کلیت کتاب نمى‏زند؛ بلکه بستر مناسبى را براى درک موقعیت‏ها و دستیابى به روشِ صحیحِ تطبیق مسایل جدید بر قوانین کلى قرآن کریم، فراهم مى‏نماید و از ایجاد انحرافات و تأویلات ناصحیح جلوگیرى مى‏کند. از این روى، گاهى قرآن کریم بر خلاف کتب علمى متعارف که در مقام تبیین یک حقیقت (و یا قانون) مصادیق را ذکر نمى‏نمایند، به جزئیات مى‏پردازد و به بیان قواعد کلى اکتفا نمى‏کند.

بخش دوم:

علت ذکر داستان اقوام پیشین را در قالب آیات قرآنى بیان کنید؟ پیش‏تر اشاره کردید که لازم است تا در برخى موارد، مسایل به نحو جزئى و قابل لمس، ذکر شود. حال سؤال این است که این جزئى‏نگرى – با لزومى که دارد – چرا در قالب داستان‏ها و موارد تاریخى آمده است؟ آیا امکان نداشت بارى تعالى به طور صریح و مشخص به بیان مصادیق بپردازند؟!

ابتدا باید توجه داشت که قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا تمام جزئیات و رخدادهاى تاریخى را بنگارد. این کتاب به بیان بخش‏هایى مى‏پردازد که براى هدایت انسان‏ها (هدف اصلى قرآن)مفید باشد. از این روى در ذکر داستان پیشینیان نیز همین هدف را دنبال کرده است.

رخدادهاى پیشینیان، دیدگاه‏هاى روشن‏ترى را فرا روى ما مى‏گشاید و ما را از لغزش‏ها، انحرافات و کامیابى‏هاى ایشان آگاه مى‏کند و این آگاهى، پلى است براى صعود و ترقى ما، تا بدین سبب، دیگر تجربیات تلخ پیشینیان را در کام خود نیازماییم. از همین رو است که در متون دینى، دقت در تاریخ ملل گذشته و تفکر در کرده‏هایشان، مورد تأکید قرار گرفته است.[۶]

در اینجا شایسته است نمونه‏هایى از ظرایف و حکمت‏هاى نقل داستان‏ها را در آیات قرآنى، مورد توجه قرار دهیم:

۱. نقل داستان‏هاى جزیى ونگرش بسیار ریز به مسایل، به خاطر تحدى بوده و نمونه‏اى از اعجاز قرآن کریم است. زیرا برخى از موضوعاتى را که در این مصحف شریف آمده است؛ در هیچ یک از کتب آسمانى دیگر نمى‏بینیم. و این خود بیانگر علم الهى پیامبر صلى الله علیه وآله، نسبت به تاریخ انبیاى سابق است. چرا که انسان‏هاى معمولى بدون پیشینه‏ى ذهنى و مطالعه، قادر به درک و نقل این حقایق پنهانى نیستند.

۲. بسیارى از خداپرستان غیر مسلمان در عصر رسول خدا، یهودى یا نصرانى بودند. نقل داستان پیامبران آنها در قالب آیات قرآن در راستاى رسالت تبلیغى حضرت پیامبر صلى الله علیه وآله بوده و زمینه‏ى بیدارى آنها را فراهم مى‏نمود. آنها با نزدیک یافتن افق فکرى پیامبر صلى الله علیه وآله به انبیاى خود و نیز مشاهده‏ى دانش پیامبر نسبت به تاریخ آنها، زبان به تصدیق حضرتش مى‏گشودند و به اسلام متمایل مى‏شدند. و در نهایت، دست از عناد و دشمنى بر مى‏داشتند و به حمایت مسلمانان مى‏پرداختند. این همان مطلبى است که در جریان هجرت مسلمانان به حبشه، شاهد آن هستیم.[۷]

۳. از آنجا که بسیارى از نکات ریز اعتقادى، به آسانى قابل درک نیست و تا زمانى که انسان در آن موقعیت خاص قرار نگیرد؛ توان فهم آنها را ندارد، خداوند با ذکر جزئیاتى از زندگى پیامبران گذشته، موضوعات فکرى و اعتقادى را به نحوى آسان و قابل لمس در اختیار مسلمانان قرار مى‏دهد. مانند مطلق بودن[۸] اراده‏ى خداوند متعال که در داستان بى‏اثر بودن آتش نمرودیان بر حضرت ابراهیم علیه السلام تبلورى زیبا یافته است و نیز مثل ظرافت فریب آدمى توسط شیطان و راه‏هاى نفوذ او در تفکر انسان که در داستان هبوط آدم علیه السلام[۹] از بهشت، به سبب استفاده از درخت ممنوع، بسیار پرمحتوا و روشن بیان شده است.

۴. گذشته از موارد مذکور، عبرت اندوزى و پندگرفتن، یکى از مهمترین علل ذکر تاریخ گذشتگان است به گونه‏اى که خود قرآن کریم بدین مطلب تصریح کرده و فرموده است: “به راستى که در داستان‏هاى ایشان عبرتى براى صاحبان خرد است”[۱۰]

از مؤثرترین مواردى که اثر عبرت آموزى خواهد داشت، بیان عذاب‏هاى الهى است که در پس ناشکرى اقوام گذشته نصیب آنان گردیده و در جاى جاى قرآن کریم بدان اشاره شده است. همچون صاعقه‏ى ثمود و یا طوفان نوح علیه السلام.

۵. بسیارى از مطالب چون، آداب معاشرت، آموزش، استدلال و… را از همین داستان‏ها مى‏توان استفاده نمود؛ زیرا آموزش غیر مستقیم، یکى از سودمندترین روش‏هاى تعلیم و تربیت است که تأثیر خود را از دست نمى‏دهد و سریعاً فراموش نمى‏شود. در این روش، متعلم خود را به جاى شخصیت‏هاى داستان قرار مى‏دهد و آموزه‏هاى معلم خویش را دقیق‏تر احساس مى‏کند. به همین سبب، این روش التزام بیشتر مخاطبان را نسبت به آموزه‏ها در پى دارد.

این گونه بیانات را مى‏توان در داستان‏هاى زیادى از جمله، احتجاجات حضرت ابراهیم علیه السلام با خورشید و ماه و یا با بت پرستان درباره‏ى بت بزرگ و نیز فرمایشات لقمان حکیم به فرزندش و…، به وضوح مشاهده کرد.

البته در ذکر داستان‏ها، حکمت‏هاى دیگرى نیز وجود دارد که براى آگاهى افزون‏تر به تفاسیر و کتب قصص الانبیا مى‏توان مراجعه نمود.

بخش سوم

از چه رو وقایع حضرت موسى‏علیه السلام تا به این حد، مورد تأکید و تکرار قرار گرفته و چرا اهمیتى که بدان داده شده، به زندگى پیامبر، داده نشده است؟!

قرآن کتاب نور و هدایت است و هر آنچه در آن بیان شده، در راستاى ذکر مطالبى بوده که براى هدایت بشر لازم است. از این روى اگر مطلبى در قرآن تکرار شده و مورد تأکید قرار گرفته، براى تحقق همین هدف بوده است. زیرا چه بسا لازم بوده یک مطلب در مناسبت‏هاى مختلف به شیوه‏هاى گوناگون بیان شود تا اثر پندآموزى آن در مخاطب بیشتر گردد.

در این میان شاید بتوان گفت: علت توجه مکرر قرآن به زندگى حضرت موسى علیه السلام و قوم بنى اسرائیل به دلیل سرنوشت پر فراز و نشیب این قوم و شباهت بیش از حدِ مقاطعِ زندگى آنها با حیات مسلمانان است.

به عنوان نمونه: داستان جنگ بدر در اسلام شباهت زیادى به سرنوشت همراهان طالوت علیه السلام دارد. بنابر شواهد تاریخى، تعداد مجاهدان هر دو سپاه – سپاه طالوت و سپاه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله – ۳۱۳ نفر بوده و هر دو مقابل تعداد زیادى از مشرکان به مبارزه پرداختند و در نهایت پیروز شدند.[۱۱] قرآن به داستان طالوت و همراهانش اشاره مى‏کند و پایمردى و صبر آن گروه اندک را در مقابل گروه زیادى از کافران مى‏ستاید تا الگو و نمونه‏اى براى مسلمانان باشد.

در روایات فراوانى، امامان معصوم‏علیهم السلام به همین شباهت اشاره کرده‏اند. در یکى از آنها، خطاب به امت آمده است: شما نیز چونان بنى اسرائیل هستید و کارهاى آنها را انجام خواهید داد.[۱۲]

اما در مورد پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله باید بگوییم:

اگر چه در قرآن صریحاً و به طور مکرر، نامى از این آخرین پیام آور الهى برده نمى‏شود، ولى با دقت در شأن نزول آیات در مى‏یابیم که حجم بسیارى از آیات درباره‏ى زندگى وى و اهل بیت و اصحاب ایشان است و تعداد این آیات به مراتب بیش از آیات مربوط به زمان حضرت موسى علیه السلام و قوم بنى اسرائیل مى‏باشد. در واقع داستان زندگى حضرت رسول صلى الله علیه وآله و نقش هدایتى آن را باید در زمان و موقعیت خود حضرت جستجو نمود و بسیارى از آنها در قرآن مورد اشاره قرار گرفته‏اند.

نکته‏ى قابل توجه این است که داستان بسیارى از پیامبران در قرآن ذکر نشده، اما این مسأله نقطه ضعفى براى ایشان تلقى نمى‏شود؛ چراکه همه‏ى انبیاى الهى، انسان‏هایى کامل و وارسته‏اند و به اراده‏ى حق تعالى از هر عیب و نارسایى، مبرا هستند. از آن سوى قرآن به داستان کسانى اشاره مى‏کند که منفور و مردود درگاه الهى‏اند؛ ولى مسلماً ذکر نام آنان دلیلى بر فضیلت آنها نیست و قرآن فقط و فقط بر اساس مصالح و اهدافى به داستان زندگى آنها پرداخته است.

بنابراین نقش هدایت گرى قرآن سبب مى‏شود که گاه از پیامبران سخن گوید، گاه از افرادى نام برد که پیامبر یا نبى نیستند، ولى مورد رضایت خداوندند (مانند ذوالقرنین یا عمران، پدر حضرت مریم علیها السلام)و گاه از سرنوشت افرادى اطلاع دهد که منفور و مغضوب خداوند هستند (مانند فرعون و شیطان) همینطور این نقش موجب مى‏گردد که قرآن داستانى را مکرراً نقل کند )مثل داستان حضرت موسى علیه السلام( یا در دفعات معدودى به آن اشاره نماید )مثل داستان دخول آدم علیه السلام در بهشت که فقط سه بار بیان شده است( و یا فقط یک بار آن را بازگو نماید (مثل داستان خلقت آدم و گفتگوى خداوند با ملایک و اعتراض آنها به حق تعالى).

منابع و مآخذ

۱. حلى، ابن ادریس السرائر، مؤسسه‏ى نشر اسلامى، چاپ دوم، سال ۱۴۱۱ ه ق.

۲. حلى، یحیى بن سعید، الجامع للشرایع، نشر مؤسسه‏ى سید الشهداء، سال ۱۴۰۵ ه ق.

۳. سبحانى جعفر، فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام، نشر مشعر، سال ۱۳۷۵ ه ش.

۴. سلیم بن قیس هلالى، اسرار آل محمد، انتشارات الهادى، چاپ دوم، سال ۱۴۱۸ ه ق.

۵. قاضى ابن برّاج، المهذّب، نشر جامعه‏ى مدرسین حوزه‏ى علمیه‏ى قم، سال ۱۴۰۶ه ق.

۶. محمد صادق نجمى و هاشم هریسى، شناخت قرآن، انتشارات مدینه العلم، قم، سال ۱۴۰۲ ه ق.

۷. المیزان فى تفسیر القرآن، ترجمه.

 


[۱] هذا بیان للناس و هدى و موعظه للمتقین”، آل عمران، ۱۳۸. “ان هذا القرآن یهدى للتى هى أقوم”، اسرى، ۹.

[۲] احمدبن محمدبن ابى نصر، عن ابى الحسن الرضاعلیه السلام قال: “علینا إلقاء الأصول إلیکم وعلیکم التفریع”. حلى، ابن ادریس، السرائر، ج۳، ص ۵۷۵ – الحلى، یحیى بن سعید، الجامع للشرایع، ص ۴.

[۳] فاجتنبوا الرجس…”، حج، ۳۰.

[۴] محمد صادق نجمى و هاشم هریسى، شناخت قرآن، ص ۷۸.

[۵] انما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ…”، مائده، ۹۰.

[۶] به عنوان مثال به آیات زیر مراجعه کنید: یوسف، ۱۰۹؛ روم، ۴۲ – ۹؛ محمد، ۱۰؛ غافر، ۲۱ و ۸۲.

[۷] سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ اسلام، ص ۱۲۸.

[۸] طباطبایى، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص ۱۲۰.

[۹] بقره، ۳۵.

[۱۰] لقد کان فى قصصهم عبرهٌ لأولى الألباب”، یوسف، ۱۱۱.

[۱۱] سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۲۲.

[۱۲] ر.ک: سلیم بن قیس، هلالى، اسرار آل محمد، صص ۲۴۲ و ۵۲۸.

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

صحیفه سجادیه

دعای هفتم صحیفه سجادیه؛ توصیه رهبر انقلاب برای دفع بلا

دعای هفتم صحیفه سجادیه؛ توصیه رهبر انقلاب برای دفع بلاReviewed by پ on Mar 3Rating: …