از لحاظ اعتقادی، نجاشی خصیبی را فاسد العقیده و مذهب دانسته است و کتابهایی نیز به وی منسوب میدارد از جمله «کتاب الاخوان، کتاب المسائل، تاریخ الائمه و کتاب الرساله تخلیط».(۲) در حقیقت باید گفت حسین بن حمدان یکی از غالیان شیعه بوده و طرفداران بسیاری نیز در کرمانشاه، کرند، پل ذهاب، زنجان، قزوین و حومه تهران داشته است. ابن الغضائری وی را دروغگو و فاسدالمذهب دانسته که به نوشتههای او توجهی نمیشود(۳) ولی محسن الامین او را از فقهای امامیه دانسته است.(۴)
یکی از کتابهای او که در این مبحث مورد نقد و بررسی قرار میگیرد «هدایه الکبری» است که در شرح زندگی ائمه معصومین و بویژه معجزات آنان نگاشته شده است که در مؤسسه البلاغ بیروت در سال ۱۴۱۱ قمری به چاپ رسیده است. وی در مورد قیام حسین علیهالسلام پنج گزارش مفصل نقل میکند که با دو یا سه واسطه به امام باقر و امام صادق علیهماالسلام میرسد. بدین صورت ابوالحسن الفارسی ـ ابی بصیر ـ امام باقر علیهالسلام و یا احمد بن عبدالله بن صالح ـ محمّد بن عبدالرحمان ـ هارون بن خارجه ـ ابو عبدالله الصادق علیهالسلام این پنج روایت دقیقا شرح امور غریب و عجیبی است که بیانگر تصرف بیقید و شرط امام حسین علیهالسلام در نظام هستی و یا علم غیب نامحدود و مطلق اوست که تنها غالیان شیعی چنین پنداشتی از ائمه دارند.
تحریفات و داستانپردازیهای حسین بن حمدان خصیبی
اولین روایت او داستان ام سلمه است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مقداری خاک و تربت نواده خود را به او سپرده و میفرماید اگر حسین علیهالسلام به سوی عراق رفت تو به این خاک نظر کن، اگر به خون تبدیل شد بدان که حسین علیهالسلام کشته شده است.
ام سلمه هنگام حرکت امام نزد او آمده و واقعه را ذکر میکند و از او میخواهد که از رفتن به این سفر منصرف گردد. نکتهای که در اینجا قابل توجه است پیشگویی امام حسین علیهالسلام از قتل خویش و یارانش و چگونگی شرح دقیق مکان و کیفیت و زمان آن است. ایشان میفرماید: ای مادر، من روز و ساعتی که کشته میشوم و مکانی را که در آن دفن میگردم میدانم، قاتل خود و یا کسانی که با من میجنگند، اعم از فرمانده، سرباز، نگهبان و کسی که مرا میکشد، کسی که او را تشویق میکند و نیز کسانی را که از پیروان و خاندانم کشته میشوند، فرد به فرد، بزرگان، اسامی قبایل و عشایر آنان را میشناسم و میدانم. اگر دوست داری محل قتل خود را به تو نشان دهم.
ام سلمه گوید با من کلام دیگری سخن نگفت و نام خدا بر زبان آورد و زمین را شکافت به گونهای که من قتلگاه او و موقعیت یاران او را دیدم. سپس امام فرمود من در روز عاشورا و روز شنبه کشته میشوم. امسلمه روزها را میشمرد تا اینکه به آن روز رسید. وی در خواب کسانی را دید که میگریند و خبر از شهادت حسین علیهالسلام میدهند. سراسیمه از خواب بیدار شده و به بیرون از خانه دوید. وقتی مردم از علت نگرانی او پرسیدند گفت به خدا قسم حسین علیهالسلام و یارانش کشته شدهاند. آنان نپذیرفتند، ام سلمه به سراغ آن شیشه رفت و دید خاک داخل آن به خون تازه تبدیل شده است.(۵)
داستان ام سلمه در چند منبع دیگر نیز آمده است(۶) ولی روایات آن با یکدیگر بسیار ضد و نقیض هستند؛ از جمله در جایی گفتگوی ام سلمه با حسین علیهالسلام حضوری، و در جای دیگر مکاتبهای بوده است. در یک روایت، ام سلمه، حسین علیهالسلام را در مکه دیده است در حالی که ام سلمه در مدینه زندگی میکرده و در روایتی گفته شده که امام حسین علیهالسلام را در مدینه دیده در صورتی که حسین علیهالسلام از ابتدا به قصد مکه حرکت فرموده و در آنجا بود که تصمیم گرفت با اعزام مسلم بن عقیل و مساعد دیدن اوضاع عراق به آن سرزمین رهسپار شود.
علاوه بر آن در این روایت، امام حسین علیهالسلام زمین را در مقابل ام سلمه شکافته و قتلگاه خود را به او نشان میدهد و مسائل دیگری که این بخش از روایت در سایر منابعی که داستان ام سلمه را ذکر کردند دیده نمیشود. این نکته قابل توجه است که به اتفاق علمای شیعه، علم غیب ائمه محدود است و نمیتوان گفت به جزئیات حوادث بطور کامل احاطه دارند.(۷)
بر اساس روایاتی که نقل شده و پیامبر صلیاللهعلیهوآله از کشته شدن امام حسین علیهالسلام خبر دادند نمیتوان امام را از شهید شدن در این راه بیخبر دانست. آن حضرت بطور سربسته و کلی از شهادت خود خبر داشتند ولی اینکه ایشان بطور خارقالعادهای زمین را شکافته و محل قتلگاه خود و یاران را به ام سلمه نشان بدهد و یا اینکه نام یکیک شرکتکنندگان در جنگ علیه خود را و حتی قبیله و آبا و اجداد آنان را بداند، در هیچیک از منابع تاریخی و بویژه شیعه گزارش نشده و این روایت ساخته و پرداخته غالیانی چون حسین بن حمدان خصیبی است که برای ائمه اطهار مقام الوهیت قائل هستند و آنان را همانند خداوند به تمامی امور جهان، آگاه و عالم میدانند. مسأله داستان ام سلمه و گفتگوی او با حسین علیهالسلام تنها خبری بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به ام سلمه مبنی بر شهادت ایشان دادهاند و بس.(۸) این در حالی است که قبلاً وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله توسط جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را دریافت میکنند میفرمایند ای کاش میدانستم چه کسی حسین مرا به قتل میرساند.(۹) چگونه است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قاتل امام حسین علیهالسلام را نمیشناسد و نمیداند ولی او خود تمامی آنان را یک به یک و پشت در پشت آنان را میشناسد؟!
روایت دوم با شش واسطه به ابن حمزه ثمالی میرسد که وی از علی بن الحسین علیهالسلام شنیده است. در این روایت مسأله جمع کردن یاران و شیعیان توسط امام حسین علیهالسلام در کربلا و سخن گفتن با آنان و اینکه هر کس میخواهد میتواند برگردد و گفتگوی یاران و جاننثاران آن حضرت در این مورد را ثبت کرده است که میگفتند ما هرگز تو را تنها نمیگذاریم. در این روایت، حسین علیهالسلام از چگونگی، مکان، زمان شهادت یک یک یاران خود و نیز فرزند شیرخوارهاش علی اصغر بر روی دستان خود بهوسیله تیری که از سوی حرمله پرتاب خواهد شد، خبر میدهد.(۱۰)
سومین روایت که بدون ذکر سلسله راویان به امام صادق علیهالسلام میرسد این است که وقتی امام حسین علیهالسلام از مدینه خارج میشوند، گروهی از ملائکه صف به صف در حالی که نیزههایی از درختان بهشت در دست خود داشته، پیرامون آن حضرت ایستاده، بر او سلام میکنند و میگویند یا حجهاللّه علی خلقه بعد جده و ابیه و اخیه، خداوند ما را فرستاده است تا تو را یاری رسانیم و نیز در این روایت از گروهی جنیان سخن به میان میآید که سر راه حسین علیهالسلام ایستاده و میگویند ما شیعه و پیرو تو هستیم؛ اگر به ما فرمان دهی همه دشمنان تو را میکشیم ولی آن حضرت از قضا و قدر الهی و شهادت حتمی خود سخن میراند و حمایت آنان را نمیپذیرد.(۱۱)
در باره این روایت باید گفت اگر چنین است چرا همانگونه که قبلاً گفته شد امام علیهالسلام هنگام شهادت علی اصغر از امداد الهی مأیوس شده بودند.(۱۲) این روایت با آن مطلب چگونه میتواند سازگاری داشته باشد؟ ثانیا همانگونه که میدانیم و منابع نیز تصریح کردهاند امام حسین علیهالسلام از افراد بسیاری درخواست کمک کرده، چگونه کمک فرشتگان را که از طرف خدا آمده بودند رد کرد؟
گزارش چهارم با شش واسطه به سعید بن المسیب میرسد که وی هنگام حج به محضر امام سجاد علیهالسلام شرفیاب شده و اجازه انجام فریضه حج را از ایشان گرفته است. وی نقل میکند هنگام طواف مردی را دیده که دو دست در بدن نداشته و با حالتی زار و پریشان به پرده کعبه التجا کرده، زاری میکند. وقتی از او در مورد گریهاش میپرسند میگوید من گناهی کردهام که خداوند هرگز مرا نمیبخشد. آنگاه واقعه را چنین شرح میدهد که او شتربان امام حسین علیهالسلام بوده است. وقتی با آن حضرت به سوی عراق حرکت میکند، امام برای گرفتن وضو کمربندی را از جامه خود باز میکردند که این کمربند بسیار زیبا بوده و این شتربان شیفته آن شده است، وقتی امام حسین علیهالسلام کشته میشوند وی خود را در گودالی مخفی کرده و شب هنگام بیرون میآید.
جنازههای شهدا بر روی زمین افتاده و همچون ماه میدرخشد گویا اکنون شب نیست. وی در میان کشتهها به جستجوی بدن امام حسین علیهالسلام میپردازد و سپس به باز کردن آن کمربند که بر جامه زیرین بسته بود میپردازد ولی دست راست امام، گره آن کمربند را محکم میگیرد، وی نیز شمشیر شکستهای یافته و دست راست آن حضرت را قطع میکند ولی میبیند گره سمت چپ آن کمربند با دست چپ حسین علیهالسلام محکم گرفته میشود لذا دست چپ حسین علیهالسلام را نیز قطع میکند و کمربند را از جامه زیرین او در میآورد به گونهای که بدن مبارک برهنه میشود.
وی سپس میافزاید: دیدم آسمان و زمین به لرزه درآمد و صداهایی شنیده شد که «وا ابناه، واحسیناه» من خود را به سرعت در بین کشتهها مخفی کردم و به آن صحنه نگریستم. سه مرد و یک زن را که اطراف آنان فرشتگان و ملائک بسیاری بودند دیدم. آن زن که در میان آنان بود شیون میکرد: واحسیناه، فداک جدک و ابوک و امک و اخوک. دیدم بدن حسین علیهالسلام در حالی که سر ایشان بر روی آن قرار گرفته بود بلند شده و نشست و میگفت لبیک یا جداه یا رسولاللّه و یا امیرالمؤمنین و یا اماه یا فاطمه یا اخانی المقتول بالسّم. آنان کنار این بدن نشستند. فاطمه میگفت ای رسول خدا آیا اجازه میدهی از خون حسین علیهالسلام پیشانی خود را خضاب کنم و خدا را در روز قیامت بدینگونه ملاقات کنم؟ پیامبر اجازه داده و فاطمه چنین کرد و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام و حسن علیهالسلام نیز با خون او سر و دستان خود را مسح کردند. در این حال شنیدم پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود ای حسین فدای تو شوم چه فرد ناپاکی دست راست و چپ تو را قطع کرده است.
حسین علیهالسلام گفت: یا جدّاه شتربانی از مدینه همراه من بود و نگاهی به جامه من انداخته و شیفته کمربند من شده بود. میخواستم به او ببخشم و میدانستم که او چنین عملی را با من خواهد کرد. وقتی کشته شدم به جستجوی من آمد و مرا بدون سر یافت. جامه مرا بازرسی کرد و آن کمربند را یافت و بر گره آن زد تا باز کند من دست راست خود را بر آن گرفتم ولی وی شمشیری یافته و دست راست مرا قطع کرد و سپس دست چپ من را نیز همینگونه قطع کرد.
آن شتربان میافزاید: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رو به من کرد و فرمود: وای بر تو، خداوند روی تو را در دنیا و آخرت سیاه گرداند و دستان تو را قطع کند. وی میگوید هنوز دعای او تمام نشده بود که دستان من از شانهها متلاشی و قطع شد و قطعهای از آتش صورت مرا بر گرفت، لذا من به سوی این خانه (کعبه) پناه گرفتم و میدانم که خداوند هرگز مرا نمیبخشد. وقتی این داستان را مردم مکه شنیدند همگی با فرستادن لعنت بر او به خداوند تقرب میجستند.(۱۳)
با بررسی مجموع روایت خصیبی به یک جریان فکری که ناشی از تفکرات غلات شیعه است دست مییابیم؛ تفکری که برای ائمه اطهار مقامی خداوندگونه قائل است. به رغم آنکه خداوند در قرآن کریم به پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «قل انا بشرٌ مثلکم»، باز در اینجا میبینیم که راوی این روایات در مورد امام حسین علیهالسلام مقامی مافوق انسانی قائل است. او همانند خداوند از غیب آگاه و بر همه اسرار عالم داناست. داستان شتربان از عجایب روزگار است. چنین امر غریبی حتی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز روایت نشده است.
گفتن این مطالب یعنی اینکه بدن بدون سر امام در مقابل آن ساربان از کمربند جامه خود دفاع کند و یا در مقابل پیامبر صلیاللهعلیهوآله بنشیند و نیز بالاتر از آن اینکه شتربان بتواند با چشمان خود فرشتگان، ملائکه، رسول خدا، فاطمه، علی و حسن(علیهمالسلام) را ببیند و گفتگوی آنان را بشنود و داستانهایی از این قبیل به نظر میرسد چیزی جز وهن شیعه و خدشهدار ساختن اعتقاد آنان را به دنبال ندارد و شیعه را در اذهان عامه، مشتی خرافی نشان میدهد و در نتیجه هدف قیام حسینی علیهالسلام، که همانا اجرای امر به معروف و نهی از منکر و خروج بر امام جائر است، تحتالشعاع آن قرار میگیرد.
انحرافی که با چنین روایاتی در اذهان عامه پدید آمده است اکنون پس از یک هزار و سیصد و اندی سال در واقعه «تنور مبارکه» در شهر نجفآباد رخ مینماید.
نکته دیگری که شایان گفتن است اینکه با نگرشی به دورانی که حسین بن حمدان خصیبی در آن میزیسته، یعنی قرن چهارم که در سرزمین شام و حلب، دولت شیعی حمدانیان و در رأس آنان سیفالدوله حمدانی حکومت داشته است، باید گفت بعضی از مورخان بر خلاف دورانهای گذشته که همواره در جو خفقان حاکمان اموی و عباسی شام، جرأت و قدرت بیان اعتقادات خویش را نمییافتهاند، در این زمان برای طرح بسیاری از مسائل در مورد ائمه، میدان را باز دیده و چه بسا به سبب این آزادی به افراط و غلو نیز افتادهاند.
«اصغر قائدان»
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
۱ـ اردبیلی الغروی، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد ۱/۲۳۷.
۲ـ نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، ص ۵۰؛ خویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه ۵/۲۲۴؛ اردبیلی، جامع الرواه ۱/۲۳۷.
۳ـ خویی، همان کتاب، ۵/۲۲۴.
۴ ـ اعیان الشیعه ۴/۳۴۵.
۵ـ همان کتاب، ص ۲۰۴-۲۰۲.
۶ـ ابن عساکر، تحقیق محمودی، ص ۱۶۹ و ۲۶۱؛ خوارزمی زمخشری، مقتل الحسین ۱/۱۵۸؛ مسعودی، اثبات الوصیه، ص ۱۳۹.
۷ ـ بنگرید به، مجلسی، بحارالانوار، ۴۲/۲۵۹؛ طبرسی، مجمع البیان ۳/۲۶۱.
۸ـ منابع پاورقی شماره ۶۲.
۹ـ ابن عساکر، همان کتاب، ص ۱۷۹.
۱۰ ـ هدایه الکبری، ص ۲۰۴.
۱۱ـ همان کتاب، ص ۲۰۷-۲۰۶.
۱۲ـ شیخ مفید، ارشاد، ص ۲۲۱.
۱۳ـ هدایه الکبری، ص ۲۰۹.