تحریف قیام امام حسین (علیه‏السلام) در روایات ابن عساکر

تحریف قیام امام حسین (علیه‏السلام) در روایات ابن عساکرReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Dec 18Rating:

ابن عساکر نماینده این طبقه و سرآمد آنان بود ولی چندان وقعی به تمایلات حکومت نمی‏گذاشت و به نظر می‏رسد به عنوان یک مورخ منصف، به رغم جو نامساعد زمانی رسالت خود را بخوبی انجام داد. وی از ائمه شیعه بویژه امام علی، امام حسن و امام حسین(علیهم‎‏السلام) با احترام فراوان یاد کرده و به ذکر فضائل آنان می‏پردازد. او در عرصه علم و فقه و حدیث یکه‏تاز میدان بود و شاگردان و راویان فراوانی داشت که هر کدام برای خود در عالم اسلامی وزنه‏ای محسوب می‏شدند. چنانکه تراجم‏نویسان گویند چهل سال از عمر خود را به تصنیف گذرانید و بیش از ۲۰ سال عمر خود را در مسافرت‎های علمی به مصر، بغداد، کوفه، ایران و … سپری کرد و افزون بر یکصد تألیف از خود بر جای گذاشت.(۲)

از مهمترین نوشته‏های ابن عساکر، «تاریخ مدینه دمشق» است که در هشتاد جلد تألیف شده است.

وی تألیف خود را، که در برگیرنده تاریخی عمومی از سده‏های صدر اسلام بویژه دمشق است، از آغاز بنای این شهر در تاریخ شروع کرده و پس از آن به شرح زندگی صحابه پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله)، تابعان، محدثان، مشاهیر و علمای اسلام تا سده ششم هجری می‏پردازد. شیوه کار او شباهت فراوانی با تاریخ بغداد خطیب بغدادی دارد و ذهبی نیز در تاریخ اسلام تا حدودی از او پیروی کرده است.

وی یکی از مجلدات تاریخ دمشق خویش را به شرح حال امام حسین(علیه‏السلام) و قیام وی اختصاص داده که توسط محمّدباقر محمودی به سال ۱۹۷۰ در یک جلد مستقل در بیروت با عنوان «ترجمه ریحانه رسول‏اللّه‏ الامام الشهید حسین بن علی بن ابیطالب(علیه‏السلام) من تاریخ دمشق لابن عساکر» به چاپ رسیده است. این جزء بسیار مفصل و طولانی، و قریب ۴۰۰ صفحه چاپی در قطع رحلی است.(۳)

ابن عساکر به رغم تمایلات دینی و مذهبی خود، بر خلاف سایر تاریخنگاران اهل سنت در شام، تقریبا قیام امام حسین(علیه‏السلام) را با بی‏طرفی گزارش کرده ولی نقاط ضعف و تحریفات فراوانی در آن به چشم می‏خورد که در این مبحث به آنها اشاره خواهیم کرد.

ابوالقاسم علی بن حسن بن هبه‏اللّه‏ شافعی دمشقی مشهور به ابن عساکر به سال ۴۹۹ هجری در دمشق به دنیا آمد و در سال ۵۷۱ هجری در همان شهر از دنیا رفت. وی از بزرگترین راویان و حافظان حدیث و مورخان اسلامی است که شهرت چشمگیری در سرزمین‎های اسلامی به دست آورد.

موارد تحریف در تاریخ ابن عساکر

الف ـ ابن عساکر ابتدا با نام و کنیه امام حسین(علیه‏السلام) سخن خویش را آغاز کرده و اولین مسأله‏ای که مطرح می‏کند حضور امام حسین علیه‏السلام تحت پرچم یزید بن معاویه در فتح قسطنطنیه است(۴) که این امر هم عقلاً و هم استنادا قابل خدشه است؛ اما عقلاً اینکه چگونه با توجه به اختلافات ریشه‏ای و اصولی میان بنی امیه و بنی هاشم و بویژه میان خاندان حرب و ابوسفیان با علی علیه‏السلام و خاندان او، که از بدیهیات مسلم تاریخی است، امام حسین علیه‏السلام به عنوان یکی از دشمنان سرسخت خاندان معاویه، حاضر به خدمت در رکاب خصم خود یزید باشد؟ اگر به بررسی علل قیام امام حسین علیه‏السلام علیه یزید بپردازیم یکی از علل آن را مفاسد یزید خواهیم یافت. حال با توجه به فسق و فجوری که یزید داشت و در بیشتر منابع، مسأله عیاشی، شرابخوارگی و هرزگی وی ذکر شده(۵) و حتی در فتح قسطنطنیه سربازان او که از نوعی بیماری در هلاکت بودند، یزید به عشقبازی با کنیزکی مشغول بود و هیچ احساس مسئولیتی در باره جان نیروها نمی‏کرد! چگونه حسین علیه‏السلام حاضر به همکاری با چنین فرد فاسقی گردد.

همچنین اگر او با چنین فردی سازگار بود، قیام او چه معنایی داشت؛ اما در مورد عدم استناد این روایت اینکه اولاً ابن عساکر بر حسب شیوه تاریخ‏نگاری خویش تمامی سلسله راویان خود را ذکر می‏کند ولی در مورد این روایت هیچ فردی را نام نبرده است. ثانیا در هیچیک از منابع معتبر درباره فتوحات از جمله فتوح ابن اعثم، فتوح الشام واقدی، فتوح البلدان بلاذری و کتابهای دیگر نامی از حضور حسین علیه‏السلام در غزوه قسطنطنیه نیست.

ب ـ در روایت پنجم، از فضل و بخشش معاویه به حسن و حسین(علیهماالسلام) سخن می‏گوید که آنان به خدمت معاویه رسیدند. معاویه به آنان دویست هزار درهم بخشید و گفت: آن را بگیرید، من فرزند هند هستم هیچ کس قبل و بعد از من چنین صله‏ای نداده و نمی‏دهد.(۶)

امام حسین

در این باره باید گفت ابن عساکر تاریخ ملاقات را ذکر نمی‏کند ولی آن‏طور که از روایت برمی‏آید مسأله در بارگاه او در دمشق بوده است. تا قبل از صلح امام حسن علیه‏السلام هیچگونه رابطه و ملاقاتی میان امام حسن و امام حسین علیهما‏السلام و معاویه نبوده و پس از صلح نیز در هیچ یک از منابع گزارش نشده که این دو بزرگوار به اتفاق یا بطور مستقل به دمشق رفته باشند و علاوه بر اینها به علت دشمنی که معاویه با خاندان علی علیه‏السلام داشته و دشنام دادن به پدر آن دو بزرگوار را بر منبرها رسم کرده بود، این روایت نمی‏تواند به هیچ روی مستند و قابل پذیرش باشد.

ج ـ در روایت ششم از سخنرانی امام حسین علیه‏السلام در مقابل معاویه در مسجد(جامع اموی) گفتگو می‏کند که ایشان بر روی منبر از معاویه تمجید و تجلیل کرده و حدیثی از رسول الله‏ روایت می‏کند که شیعه آل محمّد در بهشت است. وقتی معاویه از حسین علیه‏السلام سؤال می‏کند که شیعه آل محمّد کیست؟ او می‏گوید کسی است که ابابکر، عمر، عثمان، پدرم علی و تو را ای معاویه دشنام ندهد.(۷)

جعلی و ساختگی بودن این روایت به قدری روشن است که ابن عساکر خود نتوانسته آن را بپذیرد و در پایان روایت می‏گوید این حدیث منکر است و سلسله اسناد آن به حسین علیه‏السلام نمی‏رسد.

د ـ ابن عساکر پس از ذکر مختصری از شرح حال امام حسین علیه‏السلام وارد ماجرای قیام ایشان و چگونگی خبر یافتن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از مقتل حسین علیه‏السلام توسط جبرئیل علیه‏السلام را تشریح ساخته و ۲۷ روایت مشابه در این زمینه ذکر می‏کند.(۸) آنگاه از خروج امام به سوی مکه و از آنجا به سوی عراق و نیز از مخالفتها و نصیحتهای بزرگان مکه برای عدم خروج او از این شهر سخن می‏گوید.(۹)

وی چندین روایت از عبدالله‏ بن عمر و دیگران ذکر می‏کند که او را از رفتن به عراق نهی کرده و می‏گویند خداوند رسول خدا را بین دنیا و آخرت مخیّر کرد و او آخرت را برگزید و تو پاره تن او هستی، به دنبال دنیا مباش.(۱۰) در عین حال که وی این روایات را در پی هم ذکر می‏کند هیچ یک از گزارشهایی را که هدف خروج حسین علیه‏السلام به مکه را بیان می‏کند ارائه نمی‏دهد. لذا از این روایات چنین برداشت می‏شود که حسین علیه‏السلام به دنبال حکومت دنیوی و مادی رفته و آن را بر آخرت ترجیح داده است و در حقیقت علت اصلی قیام پنهان مانده، تلاش برای احراز قدرت دنیوی به عنوان علت القا می‏گردد.

امام حسین علیه السلام بر روی منبر از معاویه تمجید و تجلیل کرده و حدیثی از رسول الله‏ روایت می‏کند که شیعه آل محمّد در بهشت است. وقتی معاویه از حسین علیه‏السلام سؤال می‏کند که شیعه آل محمّد کیست؟ او می‏گوید کسی است که ابابکر، عمر، عثمان، پدرم علی و تو را ای معاویه دشنام ندهد.

ه ـ روایت قابل توجه دیگر، نامه مروان بن حکم به عبیدالله‏ بن زیاد است که او را از خروج امام حسین علیه‏السلام به سوی عراق آگاه ساخته و می‏گوید این حسین فرزند فاطمه رسول خداست. هیچ کس از مسلمانان نزد ما محبوبتر از حسین علیه‏السلام نیست؛ خود را آماده کن برای برخورد با کسی که هیچ چیز مانع او نیست.(۱۱)

این روایت در حالی است که هنگام حضور امام علیه‏السلام در مقابل حاکم کوفه، مروان بن حکم به عمرو بن سعید می‏گوید یا از او بیعت بگیر و یا سرش را از تن جدا کن زیرا اگر از بارگاه تو بیرون رود هرگز به او دست نخواهی یافت.(۱۲) مشخص نیست در اینجا چگونه مروان، دشمن و معاند امام، دلسوز او شده و عبیدالله‏ را به مدارا با او سفارش می‏کند. لازم به ذکر است که مروان از هنگام ظهور در صحنه سیاسی به عنوان مشاور عثمان و سرانجام با دستیابی به قدرت و خلافت در دمشق، همواره شنیع‏ترین برخوردها را با شیعیان و خاندان علی علیه‏السلام داشته است.

و ـ مسأله درخواست ملاقات و بیعت امام حسین علیه‏السلام با یزید که در هنگام گفتگوی عمر بن سعد و مکاتبه او با عبیدالله‏ عنوان می‏شود یکی دیگر از نکات تحریفی است که در تألیف ابن عساکر و نیز بسیاری از منابع مورخان شامی دیگر چون ابن کثیر و شمس الدین ذهبی گزارش شده(۱۳) و متأسفانه بعضی از منابع شیعی نیز آن را بدون تجزیه و تحلیل و بررسی عمیق، در منابع خود ذکر کرده‏اند.(۱۴) این دسته از مورخان گفته‏اند که عمر بن سعد پس از گفتگویی با امام حسین علیه‏السلام، به عبیدالله‏ بن زیاد نامه‏ای نوشته و این شروط را از جانب حضرت ابا عبدالله‏ علیه‏السلام عنوان می‏کند:حرم امام حسین علیه السلام

۱ـ اجازه دهند از همانجایی که آمده برگردد.

۲ـ به یکی از مرزها برود و نظاره‏گر امور باشد.

۳ ـ اجازه دهند نزد یزید رفته و دست خود را در دستان او گذارد تا هر چه خواهد حکم کند.(۱۵)

این روایت از لحاظ استناد و عقل قابل خدشه است اما استنادا این که:

۱ـ شروط مذکور به صورتهای مختلفی ثبت شده، گاهی یک شرط و گاهی دو یا سه شرط و حتی در روایتی مسأله بیعت با یزید از جانب حسین علیه‏السلام مطرح شده است.

۲ـ سلسله این روایات و اسناد آن به حسین علیه‏السلام نمی‏رسد؛ یعنی به همان فردی که چنین شرایطی را خواسته، لذا در ابتدای کار، این روایت منکر و ضعیف است.

۳ـ این نامه را عمر بن سعد به عبیدالله‏ نوشته نه شخص امام، و احتمال دارد او از جانب خود برای ختم غائله چیزهایی بدان افزوده باشد.

۴ـ این روایت ابتدا در منابع اهل سنت گزارش شده و منابع شیعی نیز شرط سوم یعنی بیعت با یزید را بالاتفاق ذکر نکرده‏اند.

۵ ـ طبری روایتی نقل کرده که می‏تواند بخوبی این شرط را زیر سؤال برد. او از قول «عقبه بن سمعان» که در صحنه کربلا حضور داشته است، نقل می‏کند که وی از ابتدا تا انتها همراه حسین علیه‏السلام بوده و هیچ سخنی نبوده که از او نشنیده باشد. در ادامه او سوگند می‏خورد که حسین علیه‏السلام در سخنانش با مردم هیچگاه چنین حرفی یعنی بیعت با یزید و گذاشتن دست در دستان او نزد.(۱۶)

۶ـ چنانکه بعضی از منابع گویند، گفتگوی عمر بن سعد و حضرت ابا عبدالله‏ علیه‏السلام سرّی بوده(۱۷) پس چگونه می‏توان به طور قطع گفت که شرط امام حسین علیه‏السلام چه بوده است.

۷ـ عبیدالله‏ در نامه‏هایی که به عمر بن سعد می‏نویسد از او می‏خواهد یا حسین (علیه‏السلام) را به بیعت با یزید مجبور می‏سازد یا اینکه سر او را به نزد وی بفرستد.(۱۸) در حقیقت با این شرط مقصود عبیدالله‏ تأمین می‏شود.

اما عقلاً این که:

۱ـ اگر امام حسین علیه‏السلام راضی به بیعت با یزید بود چرا در همان ابتدای کار در دارالاماره حاکم مدینه «ولید بن عتبه» چنین نکرد؟ و این همه رنج سفر و مسافرت را بر خود پذیرا شد؟

۲ـ اگر او به بیعت با یزید راضی بود پس قیام او چه معنا و انگیزه‏ای داشت؟

۳ـ آیا مورخان وابسته اموی که خود عدم بیعت با یزید را در دارالاماره ولید بن عتبه ذکر کرده‏اند(۱۹) نخواسته‏اند در اذهان چنین تداعی کنند، تا آنجا که مسأله جان و درگیری نظامی در کار نبود امام حسین علیه‏السلام بیعت نکرد و گریخت، اکنون که در نزدیکی کربلا، سپاهیان عبیدالله‏ راه را بر او گرفته‏اند و قطعا جان او و خاندانش در معرض خطر جدی قرار گرفته است به اصطلاح از موضع خود برگشته و از ترس جان، خواستار ملاقات و بیعت با یزید شده است!؟

۴ـ آیا با این شرط (دیدار با یزید) نخواسته‏اند چهره محبوبتری از یزید نسبت به عبیدالله‏ نشان داده و چنین القا نمی‏کنند که حسین علیه‏السلام نسبت به یزید خوشبین بوده و از این چهره مصلح و با عطوفت! بر خلاف عبیدالله‏ انتظار بخشش و عفو داشته است؟

مسأله درخواست ملاقات و بیعت امام حسین علیه‏السلام با یزید که در هنگام گفتگوی عمر بن سعد و مکاتبه او با عبیدالله‏ عنوان می‏شود یکی دیگر از نکات تحریفی است که در تألیف ابن عساکر و نیز بسیاری از منابع مورخان شامی دیگر چون ابن کثیر و شمس الدین ذهبی گزارش شده و متأسفانه بعضی از منابع شیعی نیز آن را بدون تجزیه و تحلیل و بررسی عمیق، در منابع خود ذکر کرده‏اند.

ز ـ ابن عساکر پس از ختم ماجرای حسین علیه‏السلام و یارانش به ذکر معجزات و غرایبی می‏پردازد که پس از قتل آن حضرت در عاشورا اتفاق افتاده است. وی ۳۲ روایت از سلسله راویان خود نقل کرده و در آنها تغییرات و دگرگونی‎هایی را که در نظام هستی هنگام قتل حسین علیه‏السلام رخ داده برمی‏شمرد؛ از جمله این که:

۱ ـ آسمان بر حسین علیه‏السلام همانند یحیی بن زکریا گریست.

۲ ـ از آسمان خاک‎های سرخی فرو ریخت.

۳ ـ ستارگان هنگام روز پدیدار شدند.

۴ ـ هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد مگر آنکه از زیر آن خون تازه بیرون آمد.

۵ ـ آسمان مدت هفـت روز در تـاریکی به سر برد.

۶ ـ خورشید هر صبح و شام شعاع‎های خونینی بر دیوارها می‏تابانید.

۷ـ در آسمان چیزی همانند خون دیده می‏شد.

۸ ـ ستارگان به یکدیگر برخورد می‏کردند.

۹ ـ فردی که مردم را به کشته شدن حسین علیه‏السلام بشارت می‏داد کور شد.

۱۰ ـ از آسمان باران خون می‏بارید.

۱۱ ـ از دیوار دارالاماره خون سرازیر می‏شد.

۱۲ ـ دیوارهای بیت المقدس خونین شدند.

۱۳ ـ در روز حادثه هر شتری در اردوگاه کشته می‏شد میان گوشت آن آتش بود.(۲۰)

حرم امام حسین علیه السلام

در مورد این روایت باید گفت قبل از آنکه در منابع شیعه دیده شود بیشتر در منابع اهل سنت به چشم می‏خورد. کسانی چون هیثمی(۲۱)، ترمذی(۲۲)، ابن حنبل(۲۳)، ابن سعد(۲۴)، ابن عساکر(۲۵)، الذهبی(۲۶) که از نخبگان و سرآمدان مورخان و محدثان بنام و متعصب اهل سنت هستند نیز این روایات و امور غریب را ذکر کرده‏اند.

در این میان دو تن از آن مورخان مشهور شامی یعنی ابن عساکر و ذهبی با وجودی که گزارشهای مستند و قابل توجهی در باره مقتل حسین علیه‏السلام، که عمدتا حاکمان اموی را زیر سؤال برده و چهره آنان را رسوا می‏سازد، ذکر نکرده و بطور گذرا از آن گذشته‏اند ولی روایات فراوانی در مورد اینگونه امور غریب و حوادث غیر طبیعی و خارق العاده به دنبال هم ردیف می‏کنند. اگر واقعا به دور از تعصب به این مسائل بنگریم چگونه می‏توانیم توجه کنیم مورخان یاد شده که چندان تمایل و گرایشی به ائمه سلام‏الله‏ علیهم و نیز امام حسین علیه‏السلام نداشته و بیشتر، جانب حاکمان اموی و دشمنان اهل بیت را مراعات می‏کنند به ثبت اینگونه روایات پرداخته و تمایل بیشتری نشان داده‏اند؟ آیا ذکر غرایب یاد شده نمی‏تواند چهره شیعه و اعتقادات آنان را زیر سؤال ببرد؟!

آیا آن مورخان نخواسته‏اند واقعه عاشورا و هدف قیام حسین علیه‏السلام را تحت الشعاع این مسائل قرار دهند؟ آیا این سخن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جواب مردمی که می‏اندیشیدند با مرگ فرزند او ابراهیم کسوف پدید آمد، در منابع شیعه و سنی ثبت نشده است که فرمود: ستارگان و کواکب به خاطر مرگ هیچ احدی کسوف و یا خسوف نمی‏کنند؟(۲۷)

آیا تاکنون اندیشیده‏ایم که آوردن اینگونه گزارشها در منابع اسلامی یعنی به هم خوردن ستارگان، طلوع نکردن خورشید، باریدن خون از آسمان و غیره، مسلمانان و بویژه شیعه را در نظر مردم جهان افرادی کوته‏فکر، خرافی و عاری از عقل معرفی می‏نماید؟ آیا آنان نخواهند گفت اگر چنین حوادثی رخ داده بود امروز دیگر از نظام هستی اثری نبود؟ و نیز اینکه اگر این معجزات الهی پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام رخ داد چرا قبل و یا هنگام شهادت ایشان چنین نشد و خداوند کمکهای خود را از حضرت ابا عبدالله‏ علیه‏السلام دریغ فرمود؟

آیا وقتی علی اصغر شهید شد، امام سر به آسمان بلند نکرد که خدایا اگر کمک خود را از ما باز داشته‏ای این مصیبتها را ذخیره‏ای برای آخرت ما قرار بده(۲۸) و نیز اگر کسی با گفتن خبر شهادت حسین علیه‏السلام با شادی به وسیله شعاع ستارگان کور می‏شود چرا قاتلان او که با چنین بی‏رحمی او و یارانش را کشته و با اسب بر او تاختند، چنین نشدند؟ نکته آخر اینکه چرا اینگونه حوادث طبیعی را قبل از آن در تاریخ اسلام نمی‏بینیم؟

آیا حضرت حمزه عموی بزرگوار رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و بزرگترین حامی اسلام در کارزار احد به گونه‏ای مظلومانه مثله نشد و توسط پلیدترین مشرکان سینه‏اش از هم ندرید و جگرش پاره پاره نشد؟ آیا علی علیه‏السلام به گونه‏ای مظلومانه در محراب به شهادت نرسید؟ آیا حسن علیه‏السلام جگرش پاره پاره نشد؟! در هر حال قضاوت را به عهده خوانندگان می‏گذاریم که خود بیندیشند و قضاوت کنند.

ابن عساکر سپس چند روایت از ام سلمه مبنی بر خبر یافتن از شهادت حسین علیه‏السلام از سوی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نیز گرفتن تربتی از قتلگاه او و گذاشتن آن در شیشه که در هنگام شهادت تبدیل به خون شد و همچنین شنیدن صدای جنیان توسط او و مردم دیگر که در مرگ حسین علیه‏السلام عزاداری می‏کردند ارائه می‏کند که این روایات را در مبحث بعدی مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد.

ابن عساکر سپس چند روایت از ام سلمه مبنی بر خبر یافتن از شهادت حسین علیه ‏السلام از سوی رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله و نیز گرفتن تربتی از قتلگاه او و گذاشتن آن در شیشه که در هنگام شهادت تبدیل به خون شد.

تألیف این محقق مشهور در مورد امام حسین علیه‏السلام با ذکر روایاتی درباره تاریخ، روز و سال شهادت امام حسین علیه‏السلام، سن آن حضرت هنگام شهادت و چند خبر دیگر پایان می‏پذیرد.

نقاط ضعف و قوت پردازش ابن عساکر به قیام حسین علیه‏السلام

نوشته ابن عساکر در مورد سرگذشت امام حسین علیه‏السلام نقاط قوت و ضعف فراوانی دارد. وی در مورد زندگی و شرح حال امام و نیز قیام او، در مجموع ۴۰۱ روایت گزارش می‏کند که از این تعداد بیش از یکصد و پنجاه روایت آن دقیقا مشابه روایت دیگر است و تنها سلسله راویان آن متفاوت هستند و قریب به پنجاه روایت تنها با یک یا دو کلمه اختلاف گزارش شده و در مجموع مشابه هستند.

از میان روایات وی بیش از ۲۵۰ روایت که تقریبا یکسان هستند به ذکر فضائل و مناقب حسین علیه‏السلام و روایات وارده از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد ایشان اختصاص دارد که ذکر این روایات در یکی از منابع اهل سنت می‏تواند بسیار با اهمیت و ارزشمند باشد و در حقیقت باید گفت از نقاط قوت کار اوست که به‏رغم سلیقه مذهبی، بی‏طرفانه به ذکر این فضائل پرداخته و در منابع دیگر اهل سنت کمتر از اینگونه سخنان دیده می‏شود. از حدود یکصد و پنجاه روایت باقیمانده؛ قریب به پنجاه روایت در مورد امور غریبی است که پس از قتل حسین علیه‏السلام رخ داده و ما بدانها اشاره کردیم، حدود سی روایت مربوط به سال شهادت و سن آن حضرت است و در بیست روایت نیز به ذکر اخبار وارده از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و علی علیه‏السلام در مورد خبر قتل حسین علیه‏السلام پرداخته است.

در نتیجه از میان مجموع ۴۰۰ روایت وی تنها ۱۰ روایت به کیفیت شهادت و مقتل حسین علیه‏السلام و نحوه برخورد سپاه عمر بن سعد و جنایات آنان در مورد شهیدان کربلا و تشریح حادثه عاشورا اختصاص دارد. پانزده روایت نیز در مورد حوادث هنگام حرکت حسین علیه‏السلام و نحوه آن و نیز اعزام مسلم ارائه می‏دهد که این مسائل یکی از نقاط ضعفی است که نوشته او در مورد قیام عاشورا دارد. حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد از روایات ابن عساکر با روایات ابن اعثم کوفی در «الفتوح» مشابه است و به رغم آنکه خود از آن سخنی به میان نمی‏آورد با یک مقایسه اجمالی می‏توان بخوبی دریافت که از روایات وی بهره برده است.

حال با توجه به این مسأله اگر مندرجات جلد پنجم و ششم الفتوح را، که بخشی از آن در مورد امام حسین علیه‏السلام است، با آن مطابقت بدهیم بخوبی می‏بینیم که بیشتر روایات ابن اعثم ـ که در باره مقتل حسین علیه‏السلام، هدف و انگیزه حرکت امام به سوی عراق، چگونگی برخورد عبیدالله‏ با مسلم و نیز کیفیت برخورد دو سپاه، حوادث و مصیبتهای وارده بر امام حسین علیه‏السلام و خاندانش، و طرز به شهادت رسیدن و یا نبرد یاران ایشان با سپاه سعد و در مجموع حوادث مرتبط با این واقعه مهم نگاشته شده است ـ را وی در تألیف خود نیاورده و از آن همه مسائل مهم تقریبا گذشته است. حال چه علتی باعث حذف این روایات مهم شده است.

در این مورد شاید بتوان با بررسی اوضاع و عصر ابن عساکر، که با حکومت امویان مقارن بوده و در حقیقت قدرت سیاسی در دست دشمنان شیعه قرار داشته، به این نکته دست یافت که چون این احادیث ماهیت حکومت اموی را برملا می‏کند، شاید به خواست حاکمان و توسط عمال آنان از روایات ابن عساکر حذف شده باشد. آنچه ما را به این نتیجه می‏رساند این است که ابن عساکر، شافعی و از مورخان منصف و بی‏طرفی است که به اهل بیت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه معصومین ارادت داشته و بسیاری از روایات خود را از راویان شیعه و حتی ائمه سلام‏اللّه‏ علیهم از جمله امام جعفر صادق علیه‏السلام و امام سجاد علیه‏السلام برگرفته است و در جای جای حوادث کربلا برخلاف سایر مورخان اهل سنت بر قاتلان حسین علیه‏السلام لعن و نفرین می‏کند. لذا اینکه او خود به حذف این روایات اقدام کرده باشد بسیار بعید به نظر می‏رسد.

اصغر قائدان

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


۱ـ ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان ۳/۳۰۹.

۲ ـ یاقوت حموی، معجم الادباء ۱۳/۷۶۰۸۰؛ ابن خلکان، همانجا؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء ۲۰/۵۵۵ .

۳ ـ کتابی که توسط راقم این سطور مورد نقد و بررسی قرار گرفته به سال ۱۳۹۸ ق در مؤسسه المحمودی بیروت به چاپ رسیده است.

۴ـ ابن عساکر، همان کتاب، ص ۷.

۵ـ در این مورد ر.ک: مسعودی، مروج الذهب ۳/۷۲؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص ۵۰.

۶ ـ ابن عساکر، همان کتاب، ص ۷.

۷ـ همان کتاب، ص ۸ .

۸ـ همان کتاب، ص ۱۹۱-۱۶۵.

۹ـ همان کتاب، ص ۲۰۱-۱۹۷.

۱۰ـ پیشین، ص ۲۰۱-۱۹۹.

۱۱ ـ پیشین، ص ۲۰۵.

۱۲ـ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۸/۱۴۷.

۱۳ـ پیشین ۸/۱۷۰ و ۱۷۵؛ شمس الدین الذهبی، تاریخ الاسلام، ۴/۱۲-۱۳؛ ابن عساکر، همان کتاب، ص ۲۱۹.

۱۴ـ شیخ مفید، الارشاد، ۲/۸۹؛ طبری، تاریخ الطبری، ۵/۴۱۴ به نقل از ابو مخنف؛ طبرسی، اعلام الوری، ص ۲۲۳؛ فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ترجمه مهدوی دامغانی، ص ۱۸۲؛ بلاذری، انساب الاشراف ۲/۱۸۲.

۱۵ـ منابع پیشین، همانجا.

۱۶ ـ طبری، همان کتاب ۳/۳۱۲؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه مهدوی دامغانی ۷/۱۷۴.

۱۷ـ ابن کثیر، همانجا.

۱۸ـ بلاذری، انساب الاشراف ۲/۱۸۲.

۱۹ ـ بنگرید به منابع پاورقی ۴۲ و ۴۴.

۲۰ـ ابن عساکر، همان کتاب، ص ۲۶۱-۲۴۲.

۲۱ـ مجمع الزوائد، ۹/۱۹۶.

۲۲ ـ صحیح، حدیث ۳۷۷۸.

۲۳ ـ المسند ۱/۲۸۳.

۲۴ ـ طبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۷۲.

۲۵ ـ همان کتاب، ص ۲۶۱-۲۴۲.

۲۶ ـ تاریخ الاسلام، ۴/۱۵-۱۸.

۲۷ ـ بخاری، صحیح ۲/۲۴؛ نویری، نهایه الارب، ترجمه دامغانی ۳/۱۹۸؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره ۱/۹۸.

۲۸ـ شیخ مفید، ارشاد، ص ۲۲۱.

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

ماجرای نزول فرشتگان در زمان رجعتِ امام حسین(ع)

ماجرای نزول فرشتگان در زمان رجعتِ امام حسین(ع)

ماجرای نزول فرشتگان در زمان رجعتِ امام حسین(ع)Reviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on …