۱ـ وی در ابتدا با ذکر این که مردم کوفه به امام حسین علیهالسلام نامه نوشته و او را به شهر خود دعوت کردند، از کسانی چون ابوسعید خدری، مسیب بن نجبه فزاری، ابن عبّاس، عبدالله بن مطیع، عبدالله بن عمر، عبدالله بن جعفر یاد میکند که سر راه امام را گرفته و یا با او مکاتبه کرده و نسبت به عواقب این اقدام به او هشدار دادهاند. سخنی که از همه این افراد گزارش شده این است که ای حسین! کوفیان به عهد خود وفادار نیستند، آنان همان کسانی هستند که پدر تو را کشتند و برادرت را مسموم ساختند و تو را هم خواهند کشت.(۱)
ذهبی گزارشی از پاسخ امام به آنان نمیدهد جز پاسخی که به نامه عبدالله بن جعفر همسر زینب سلامالله علیها از سوی ایشان داده شده که امام در آن فرمود: جدّ خود رسولالله صلیاللهعلیهوآله را در خواب دیده و ناچار هستم به این سفر عازم شوم.(۲)
در هیچ یک از این گزارشها سخنی از مقصد و هدف والای امام، که همانا اجرای امر به معروف و نهی از منکر، جهاد برای احقاق عدالت، مبارزه با حکام فساق و فجار و … باشد در میان نیست در صورتی که امام از ابتدای سفر تا هنگام شهادت در مواقع مختلفی هدف خویش را بیان کرده و منابع نیز ضبط کردهاند.
طبیعی است شمس الدین الذهبی به عنوان یکی از مورخان بزرگ اهل سنت از طرفی خود مستقیما به ثبت این گزارشها تمایلی ندارد و از سوی دیگر، روایات خود را از دو مورخ دیگر اهل سنت یعنی ابن سعد و نیز ابن عساکر صاحب تاریخ دمشق گرفته است که آنان نیز به عنوان تاریخنگاران برجسته مکتب اهل سنت، مسأله مهم مورد نظر را نادیده گرفته و ذکری از آن به میان نمیآورند.
۲ـ روایت دیگری که با گزارشهای مورخان دیگر، سازگاری ندارد این است که عمر بن سعد ابی وقاص توسط فردی خبر قتل مسلم بن عقیل را به امام حسین علیهالسلام میرساند.(۳) در حالی که چنین نیست و عمر بن سعد به قولی که به مسلم برای رسانیدن خبر قتل او داده بود عمل نکرد و امام تنها توسط حر بن یزید ریاحی که راه بر ایشان گرفته بود از شهادت مسلم آگاه شد.(۴) نکته جالبتر در این روایت این که وقتی این خبر به امام حسین علیهالسلام رسید علی اکبر از پدرش خواست تا باز گردد و گفت مردم عراق با او حیله کرده و چون به عهد خود وفادار نیستند، شما هم مسئولیتی در برابر آنان ندارید، ولی در مقابل، فرزندان عقیل گفتند اکنون نمیتوان بازگشت و حسین علیهالسلام را به رفتن تشویق میکنند! در این حال امام از اصحاب میخواهد که هر کس دوست دارد میتواند برگردد.(۵)
گزارش ذهبی معنایی جز سست و مردد نشان دادن نزدیکترین کسان حسین علیهالسلام یعنی فرزند برومندش علی اکبر نسبت به این امر عظیم و واجب الهی در بر ندارد. البته باید افزود درخواست علی اکبر برای بازگشت در منابع دیگر ذکر نشده است.
۳ـ گزارش دیگری که ذهبی ثبت کرده، صحبت امام با کسانی است که راه را بر او گرفتند، ایشان از آنان میپرسند آیا شما چیزی را که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از مشرکان پذیرفت از من نمیپذیرید؟ آنان گفتند آن، چه بود؟ امام پاسخ فرمود وقتی از او تقاضای صلح میکردند میپذیرفت. آنان نیز جواب منفی دادند.
این روایت همانند روایت ابن عساکر مسأله تقاضا و شرط امام حسین علیهالسلام برای دیدار و بیعت با یزید را مطرح میکند(۶) که در مبحث ابن عساکر بطلان آن را روشن ساختیم.
۴ـ ذهبی همانند ابن عساکر و خصیبی به ذکر غرایب و تغییراتی که پس از قتل امام حسین علیهالسلام در نظام هستی پدید آمده میپردازد که با آنها مشابه است ولی به چند مورد متفاوت از آن اشاره میکنیم:
۱ ـ پس از قتل امام حسین علیهالسلام به مدت شش ماه آسمان قرمز بود.
۲ ـ گیاهان صحرای کربلا که سبز بودند همگی در آن روز خاکستر شدند.
۳ ـ وقتی شتری را در اردوگاه کشتند گوشت آن مثل چوب شد.
۴ ـ ابن عبّاس در آن روز پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دید که شیشهای از خون در دست داشت و به ابن عبّاس میگفت این خون حسین علیهالسلام و اصحاب اوست.
۵ ـ ام سلمه گریه و نوحهسرایی جنیان بر حسین علیهالسلام را شنیده است.
۶ـ تمامی مردم شنیدند که جنیان در آن روز بر حسین علیهالسلام عزاداری میکنند و اشعاری در مصیبت قتل او میسرایند.(۷)
تلاش ذهبی و ابن کثیر برای تبرئه یزید از قتل امام حسین علیهالسلام
۵ـ یکی دیگر از ترفندهای زیرکانه مورخان شامی از جمله ذهبی و ابن کثیر مبرّا ساختن یزید از قتل امام حسین علیهالسلام است که عمدتا کوشیدهاند بار این گناه عظیم و نابخشودنی را از دوش وی برداشته، به گردن عبیدالله بن زیاد بگذارند و چنین وانمود سازند که وی بطور مستقل و بدون اجازه یزید به قتل امام اقدام کرده و یزید به این امر راضی نبوده است.
شمس الدین الذهبی روایاتی در این مورد ذکر میکند؛ از جمله اینکه وقتی سر امام حسین علیهالسلام نزد یزید فرستاده شد، او سر مبارک را بین دستان خویش قرار داد و میگریست و پس از سرودن شعری میگفت: اما به خدا سوگند اگر من همراه تو بودم هرگز تو را نمیکشتم. سپس امام سجاد علیهالسلام به او میگوید اگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ما را چنین مغلوب و در غل و زنجیر میدید دوست داشت که ما از آن غل رهایی یابیم، یزید نیز گفت راست میگویی و دستور داد او را از غل رهانیدند و سپس هر چه اسیران خواستند برای آنان فراهم کرده و آنان را به سوی مدینه باز گرداند.(۸)
در روایت بعدی ناراحتی یزید از اقدام عبیدالله را و حتی اینکه وی بر ابنمرجانه لعنت فرستاده و همه گناهان را به گردن او میاندازد از طبری گزارش میکند و پس از آن روایت دیگری از قول امام سجاد علیهالسلام نقل میکند که ما، در حضور یزید گریه او را هنگام دیدن سر مشاهده کردهایم و او به ما هر چه خواستیم بخشید و سپس طی نامهای به مسلم بن عقبه حاکم مدینه سفارش فراوانی نسبت به ما کرد.
(۹)
ابن کثیر نیز در «البدایه و النهایه» همچون ذهبی میکوشد تا یزید را از قتل امام مبرا سازد. وی علاوه بر روایات ذهبی روایات دیگری نیز گزارش میکند؛ از جمله اینکه:
۱ـ وقتی سرهای شهدا را به حضور وی آوردند گریست و گفت: من از اطاعت شما بدون قتل حسین علیهالسلام خشنودتر بودم. خداوند ابن سمیه را لعنت کند؛ به خدا سوگند اگر من در کار او بودم از او میگذشتم. خداوند حسین علیهالسلام را رحمت کند.
۲ـ در روایت دیگری آمده است، خداوند ابنمرجانه را خوار کند. اگر بین او و این خاندان خویشی و قرابتی و رحمی بود با آنان چنین نمیکرد.
۳ـ یزید به زهیر بن قیس که سرهای شهدا را آورده بود صلهای نداد و هنگامی که یحیی بن حکم برادر مروان، شعری در تجلیل از عبیدالله و اقدام او سرود بر سینه او زد.
۴ـ در روایتی دیگر از مهربانی یزید نسبت به امام سجاد علیهالسلام سخنها گفته میشود که یزید هیچ غذایی در ظهر و شام نمیخورد مگر آن که علی بن الحسین علیهالسلام را با خود همغذا میکرد. و وقتی خواست اهل بیت و اسرا را به مدینه باز گرداند به او گفت: خداوند سمیه را تقبیح و خوار نماید، به خدا سوگند اگر من کنار پدرت بودم چیزی نبود که از من بخواهد و من به او ندهم و تا حد توان از او مرگ را باز دارم حتی اگر به هلاکت بعضی از فرزندان من منجر میشد ولی خداوند چنین خواسته بود که دیدی، آنگاه مال فراوانی به آنان بخشید و بهترین لباسها را پوشانیده و به فرستاده خود نسبت به آنان سفارش نمود.
ابن کثیر پس از ذکر این روایات میگوید این امر، گفتههای روافض (شیعیان) را رد میکند که میگویند اسیران را بر شترهای برهنه بدون پالان و جهاز سوار کردند و لباسهای آنان به گونهای پاره بود که پشت و مقابل آنان دیده میشد. سپس در پایان، خود اظهار میدارد که یزید به کشتن امام حسین علیهالسلام راضی نبود و آنچه به گمان میآید اینکه اگر قبل از آنکه امام کشته شود یزید اطلاع مییافت او را رها میکرد.(۱۰)
دلائل باطل بودن ادعای ذهبی و ابنکثیر
۱ـ یزید برای گرفتن بیعت از امام حسین علیهالسلام در همان ابتدا به حاکم مدینه نوشت که یا از او بیعت بگیر و یا سر از تن او جدا کن و برای من بفرست(۱۱)؛ به عمرو بن سعید دستور میدهد به بهانه انجام حج با گروهی به مکه رفته، حسین(علیهالسلام) را دستگیر کند و نزد او بفرستد و اگر امتناع کرد او را بکشد.(۱۲)
۲ـ عبیدالله بن زیاد لحظه به لحظه، حرکت امام به سوی عراق و نیز گزارشهای رسیده از عمر بن سعد و برخورد او با سپاه امام حسین علیهالسلام و کشته شدن آن حضرت را به اطلاع یزید میرسانید که مکاتبات او با یزید ثبت شده است(۱۳)، پس نمیتوان پذیرفت که یزید از این حادثه بیاطلاع بوده است.
۳ـ مسأله چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین علیهالسلام در تمامی منابع شیعه و سنی مضبوط است(۱۴) که این امر نشاندهنده سرور وی نسبت به قتل آن حضرت است!
۴ ـ یزید هنگامی که با چوب به دهان امام حسین علیهالسلام میزند اشعاری میخواند که در آن سرور خویش را از گرفتن انتقام اجداد خود (بنی امیه) در روز بدر که به دست علی علیهالسلام کشته شدند، بیان میکند.(۱۵)
۵ ـ یزید دستور داد برای عبرت همگان سرهای مبارک شهدا و نیز سر امام حسین علیهالسلام را سه روز بر دروازههای دمشق و نیز جامع اموی آویزان کنند.(۱۶)
۶ـ خطبههای کوبنده حضرت زینب در مقابل یزید و افشاگریهای او در مورد اینکه یزید میکوشد تا نور اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را خاموش کند و نیز کینههایی که او از گذشته در دل دارد و مسائل دیگر میتواند وضعیت این تحریفات را روشنتر کند.(۱۷)
۷ ـ هنگامی که خبر اعزام کاروان اسیران کربلا و سرهای شهدا در دمشق به یزید رسید، وی دستور داد تا شهر را آذین بسته و بیارایند و زنان و مردان همگی برای تماشای کاروان حاضر شوند.(۱۸)
۸ ـ یزید با سرور و شادی به امام سجاد علیهالسلام و زینب کبری(علیهاالسلام) میگوید دیدید که خداوند چگونه شما را خوار و ذلیل ساخت.(۱۹)
۹ـ در روایت دیگری یزید به علی بن الحسین علیهالسلام میگوید ای علی، پدر تو خویشی مرا قطع کرد و حق مرا نشناخت و در حکومت با من به نزاع برخاست و خداوند نیز با او چنین کرد که دیدی.(۲۰)
۱۰ـ از همه این مسائل مهمتر اینکه نباید از گرایش مورخان شامی و اهل سنت به حاکمان اموی و احترامی که نسبت به معاویه و فرزندش یزید قائل هستند غافل شد و دیگر اینکه دورههایی که این مورخان شامی در آن میزیستند، جریان تاریخنگاری را بدان سو کشانیدند که از آن سخنها گفتیم.
۱۱ـ نکته آخر اینکه ممکن است واقعا یزید برای عوامفریبی و تبرئه خود به چنین اقداماتی نیز متوسل شده باشد و مورخان وابسته اموی به آن پر و بالهایی داده باشند.
«اصغر قائدان»
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
۱ـ هدایه الکبری ۴/۵-۹، این روایات در بیشتر منابعی که تاکنون ذکر کردهایم آمده است.
۲ـ پیشین، همانجا.
۳ـ پیشین ۴/۱۱.
۴ـ مسعودی، مروج الذهب ۳/۶۶.
۵ـ تاریخ الاسلام ۴/۱۱.
۶ـ همان ۴/۱۵.
۷ـ همان ۴/۱۸-۱۵.
۸ـ همان ۴/۱۹.
۹ ـ همان ۴/۲۱.
۱۰ ـ ابن کثیر، البدایه و النهایه ۸/۱۹۶، ۲۰۲، ۲۰۳.
۱۱ـ ابن اعثم کوفی، الفتوح ۵/۱۸.
۱۲ ـ شیخ مفید، الارشاد ۶۷ و ۶۸.
۱۳ ـ ابن اعثم کوفی، همان کتاب ۵/۶۹ و ۱۴۷.
۱۴ـ طبری، تاریخ الطبری ۶/۲۶۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ۴/۳۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه ۸/۱۹۲.
۱۵ ـ پیشین، همانجا.
۱۶ـ خوارزمی، مقتل الحسین ۲/۷۵؛ ابن کثیر، همان کتاب ۸/۲۰۴.
۱۷ـ بنگرید به: طبرسی، الاحتجاج، جلد دوم؛ مجلسی، بحارالانوار، جزء ۴۵ از مجلد پانزدهم؛ ابن طیفور، بلاغات النساء؛ عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین او حدیث کربلا.
۱۸ـ مجلسی، بحارالانوار ۴۵/۱۲۴-۱۲۸؛ باقر شریف القرشی، حیاه الامام حسین(ع) ۳/۳۶۸.
۱۹ ـ ابن کثیر، همان کتاب ۸/۱۹۴.
۲۰ ـ پیشین، همانجا.