از نظر تاریخ روشن است که زن قبل از اسلام در محرومیت فراوان بوده و از جایگاه مناسب اجتماعى برخوردار نبوده است; چرا که نگاه به زن نگاه ابزارى و کالائى بوده یعنى زن در ردیف یکى از کالاهایى بوده است که در اختیار مردان بوده، تا لذت بیشترى از زندگى ببرند. اسلام با نداى آسمانى خود تحول بزرگى ایجاد نمود; اولا از نظر شخصیتى زن را برابر مرد قرار داد، ایمان و عقاید و افکار او را محترم شمرد. ثانیا حقوق اجتماعى زیادى براى او قرار داد که قبل از اسلام وجود نداشت البته اگر هم در بعضى موارد بین او و مرد فرق گذاشته باز بجهت اقتضائات روحى و جسمى زن بوده است و لذا در سایه این تعلیمات زن در میان مسلمین موقعیت اجتماعى مناسبى پیدا کرد.
البته چه بسا در این مسئله مانند بسیارى ازمسایل اجتماعى دیگر دورى از تعلیمات وحى الهى موجب گرفتارى و انحراف و افراط و تفریط خواهد شد.
حضرت على علیهالسلام با توجه به موقعیتى که زن قبل از اسلام داشته، و موقعیت مناسبى که بعد از اسلام پیدا کرده براى حفظ جامعه اسلامى از خطر انحراف در افراط و تفریط روزنههاى ورود این خطرها را مىبندد; لذا زن در نظر ایشان از یک جهتیکى از تلجلیات حضرت حق و نشان دهنده جمال زیباى خداوند است.
آن حضرت مىفرماید:
«عقول النساء فى جمالهن و جمال الرجال فى عقولهن.» (۱) عقل زنها در زیبایى آنان است و زیبایى مردان در عقل آنان است. هر موجودى مظهر نامى از نامهاى الهى است، زیرا خلقت که از اوصاف فعلى خداست نه از اوصاف ذاتى وى، عبارت است از تجلى خالق در چهره مخلوقهاى گوناگون، چنانکه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: «الحمدلله المتجلى لخلقه بخلقه» (۲) عنوان تجلى از لطیفترین تعبیرهاى عرفانى است که قرآن و عترت از آن یاد کردهاند و سالکان دور اندیش و درون بین را به خود جذب نموده است، چون سالک محب بیش از باحث متفکر از نشانه مقصود آگاه بوده و از آن لذت مىبرد و هرگز به شنیدن بانگ جرس کاروان کوى حق بسنده نمىکند بلکه مىکوشد تا از علم به عین آرد و از گوش به آغوش. (۳)
احکام و اوصاف زن:
– احکام و اوصاف صنف زن از دو دیدگاه قابل مطالعه و بر دو قسم است:
قسم اول: راجع به اصل زن بودن اوست که هیچ گونه تفاوتى در طى قرون و اعصار به آنها رخ نمىدهد. مانند لزوم حجاب و عفاف و صدها حکم عبادى و غیر عبادى، که مخصوص زن است و هرگز دگرگون نخواهد شد. و بین افراد زن هیچ فرقى در آن جهت مشترک زنان نیست.
قسم دوم:
ناظر به کیفیت تربیت و نحوه محیط پرورش آن است که اگر در پرتو تعلیم صحیح و تربیت وزین پرورش یابند و چون مردان بیاندیشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند تمایزى از این جهتبا مردها ندارند و اگر گاهى تفاوت یافتشود، همانند تمایزى است که بین خود مردها مشهود است. مثلا اگر زنان مستعد به حوزهها و دانشگاههاى علمى راه یابند و همانند طلاب و دانشجویان مرد به فراگیرى علوم و معارف الهى بپردازند و از لحاظ جهان بینى و انسان شناسى و دنیا شناسى و آخرت شناسى و سایر مسائل اسلامى، در دروس مشترک بین محصلین حوزه آگاهى کامل یابند و نحوه تعلیم و تبلیغ دینى آنان چون رجال مذهبى باشد، چه این که گروهى فعلا به برکت انقلاب اسلامى این چنیناند، آیا باز هم مىتوان گفت روایاتى که در نکوهش زنان آمده و احادیثى که در پرهیز از مشورت با آنها وارد شده و ادلهایکه در نارسایى عقول آنان رسیده اطلاق دارد و هیچ گونه انصافى نسبتبه زنان دانشمند و محققان از این صنف ندارد و همچون قسم اول موضوع همه آن ادله ذات زن از حیث زن بودن است؟ مثلا گفتههاى حضرت على علیه السلام در بیان وهن عقول زنان که فرمود:
«یا اشباه الرجال و لارجال، حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال» (۴)
اى مرد گونههاى نامرد، با آرزوهاى کودکانه! و اندیشه زنان پرده نشین!
«ایاک و مشوره النساء فان رایهن الى افن و عزمهن الى وهن…» (۵)
بپرهیز از مشورت با زنان که راى آنان ناقص و تصمیم آنان سست است. هیچ گونه انصرافى از زنان محقق و دانشمند ندارد؟ و آیا مىتوان گفت که عقل آنان هم در بخش عقل نظرى، چون زنند و تنها به خاطر انوثتبدن آنها همتاى عقل کودکان است. و یا آن که این تعبیرها به لحاظ غلبه خارجى است که منشا آن، دور نگه داشتن این صنف گرانقدر از تعلیم و محروم نگه داشتن این گروه توانمند از تربیت صحیح است، که اگر شرایط درستبراى فراگیرى آنها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود حتما غلبه بر عکس خواهد شد و یا لااقل غلبهاى در کار نیست تا منشا نکوهش گردد.
خلاصه آنکه وهن عزم چون مساله حجاب و عفاف از احکام قسم اول نخواهد بود هوشمندى و نبوغ برخى از زنان سابقه دیرین داشته و سبقت آنان در موعظت پذیرى نسبتبه مردها شواهد تاریخى دارد. وقتى اسلام به عنوان دین جدید در جاهلیت دامنه دار حجاز جلوه کرد، تشخیص حقانیت آن از نظر عقل نظرى محتاج به هوشمندى والا، و پذیرش آن از جهت عقل عملى نیازمند به عزمى فولادین بوده است تا هرگونه خطر را تحمل نماید.
لذا کسى که در آن شرایط پیش از دیگران مسلمان مىشد از برجستگى خاص برخوردار بوده و همین سبقت از فضائل او به شمار مىرفت. چون تنها سبقت زمانى یا مکانى نبوده است که معیار ارزش جوهرى نباشد بلکه سبق رتبى و مکانتى بود که مدار ارج گوهر ذات خود. چنانکه سبق اسلام حضرت على علیه السلام از فضائل رسمى آن حضرت به شمار مىرود. از این رهگذر مىتوان به هوشمندى و نبوغ زنانى پى برد که قبل از همسران خود دین حنیف اسلام را پذیرفته و حقانیت آن را با استدلال تشخیص داده و در پرتو عزم استوار به آن ایمان آوردهاند. در حالى که مردان فراوانى نه تنها از پذیرش آن استنکاف داشته و در حقانیت آن تردید داشتند بلکه براى اطفاء نور آن سعى بلیغ مىنمودند گرچه طرفى نمىبستند.
مالک بن انس (۱۷۹ – ۹۵ ه.ق) در «موطا» خود چنین نقل مىکند که عدهاى از زنان در حالى اسلام آورده بودند که شوهران آنها کافر بودهاند مانند دختر ولید بن مغیره که همسر صفوان بن امیه بود و قبل از شوهرش مسلمان شد و نیز ام حکیم دختر حارث بن هشام که شوهرش عکرمه بن ابى جهل بود، پیش از همسرش اسلام آورد. (۶)
حضرت على علیهالسلام در حدیث اربعمائه بعد از این که فرمود در مراسم تجهیز مردهها گفتار خوب داشته باشید به سخنى از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها استناد مىفرماید:
«فان فاطمه بنت محمد صلى الله علیه و آله وسلم لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنى هاشم فقالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعاء» (۷) یعنى حضرت زهرا(س) بعد از ارتحال رسول اکرم(ص) به زنان بنى هاشم که او را در ماتم یارى مىکردند و زینتها را رها کرده و لباس سوگ دربر نموده و مرثیه مىخواندند، فرمود: این حالت را رها کنید و بر شماست که دعا و نیایش نمایید. هدف در نقل این حدیث آن است که حضرت على علیه السلام معصوم بوده و تمام گفتههاى او حجت است ولى براى تثبیت مطلب به سخن معصوم دیگر تمسک مىکند و آن، حضرت زهرا سلام الله علیها است و انسان معصوم تمام رفتار و گفتار و نوشتار و قیام و قعود او حجتخداست و از این جهت فرقى بین زن و مرد نیست و همانطورى که سنت امام معصوم علیهم السلام حجت استسنتحضرت زهرا سلام الله علیها نیز حجتشرعى و سند فقهى خواهد بود و اگر زن راه فراگیرى علوم و معارف را پیش گیرد و زینت دنیا را رها کند و به زیور دنیا سرگرم شود همانند زنهایى از این گونه خواهد بود. و سر این تقسیم همانا غلبه خارجى است که در اثر نارسایى تعلیم و تربیت نظامهاى غیر اسلامى به نسلهاى دیگر منتقل شده است. از اینجا معلوم مىشود وصف ذاتى ولایتغیر زن این نیست که سرگرم حلیه و زیور بوده و در احتجاجهاى عقلى و مناظرههاى علمى و نیز مخاصمههاى دفاعى غایب و محروم باشد. (۸) بلکه این ویژگىها بر اثر شرایط محیطى و تربیتى بوده که در طول قرون متمادى بر زنها حاکم بوده و این شرایط محیطى و تربیتى اگر اصلاح شوند و محیط مناسبى براى تربیت زنان بوجود آید زنان نیز همچون مردان مىتوانند به کمالات مادى و معنوى نائل آیند.
جایگاه زن
حضرت امیرالمؤمنان على علیه السلام مىفرمایند:
«فان المراه ریحانه و لیستبقهرمانه» (۹)
«زن مانند گل لطیف و زیباست و مانند مردان جنگى سخت و خشن نیست»
آفرینش از نظر قرآن کریم با جمال و زیبایى آمیخته است، هم جمال و زیبایى نفس و هم جمال و زیبایى نسبى خواه در قلمرو موجودهاى مادى و خواه در منطقه موجودهاى مجرد و معنوى. استنباط جمال و زیبایى نفسى هر موجود در حد ذات خویش – خواه ماده و خواه مجرد – از انضمام دو آیه قرآن حاصل مىشود.
اول: آیه «الله خالق کل شىء» (۱۰) است که دلالت دارد هر چیزى غیر خدا، مخلوق ذات اقدس خداوند استخواه مجرد باشد و خواه مادى، خواه از ذوات باشد خواه از اوصاف.
دوم: آیه «الذى احسن کل شىء خلقه» (۱۱) است که دلالت دارد هر چیزى را که خداوند آفرید جمیل و زیبا خلق کرد و هیچگونه نقص و عیب نفسى در متن هستى یافت نمىشود، چه در نشئه ماده و چه در منطقه مجرد و نیز، هم در قلمرو ذوات اشیاء و هم در نشئه اوصاف آنها.
استظهار جمال و زیبایى نسبى برخى از موجودات نسبتبه بعضى از موجودات دیگر نیز از بررسى چند مورد به دست مىآید، یکى آیه: «انا جعلنا ما على و الارض زینه لها» (۱۲) یعنى ما آنچه را که روى زمین قرار دارد از مناظر طبیعى به عنوان زینت زمین قرار داده و کره ارض را بدان مزین نمودیم، و دیگرى آیه، «انا زینا السماء الدنیا بزینه الکواکب» (۱۳) یعنى ما فضاى بالا را با ستارههاى روشن زینت دادیم. از این آیات زینت و جمال نسبى موجودات مادى نسبتبه یکدیگر معلوم مىشود. (۱۴) و زن مظهر جمال خداست. او موجودى لطیف و زیباست که مىتواند همچون مردان به تمام کمالات و مقامات معنوى نائل آید و این بدان معنا نیست که همچون مردان به میدان جنگ و کارزار رود بلکه خداوند زن و مرد را مکمل و کامل کننده یکدیگر آفریده است.
زن ریحان و گل است و شما مردها معطر باشید و این قدر با بوهاى متعفن، شامهتان را بد عادت نکنید. زنها به عطر ریحان معطرند و به شما عاطفه مىدهند. لذا در جنگهاى اسلامى، خشونتى که در جنگهاى غیر اسلامى هست، وجود ندارد و آن درنده خویى که دیگران دارند در میان مسلمین مشاهده نمىشود با این که مسلمین، زنها را به حجاب دعوت مىکنند، اما از عاطفه زن به عنوان یک محور تربیتى استفاده مىکنند. اسلام زن را در سایه حجاب و سایر فضایل به صحنه مىآورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا و مانند آن شود و دنیاى کنونى، حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان لعبه به بازار بیاید و غریزه را تامین کند. زن وقتى با سرمایه غریزه به جامعه آمد دیگر معلم عاطفه نیست، فرمان شهوت مىدهد نه دستور گذشت، و شهوت جز کورى و کرى چیزى به همراه ندارد، لذا اسلام اصرار دارد که زن در جامعه بیاید ولى با حجاب بیاید، یعنى بیاید که درس عفت و عاطفه بدهد نه این که درس شهوت و غریزه بیاموزد.
شبهه نقصان ایمان
یکى از شبهاتى که پیرامون موضوع زن همواره مطرح مىشود، مضمون روایتى در نهج البلاغه است که در آن از زنها به بدى یاد کرده و فرموده است:
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فاما نقصان ایمانهن، فقعودهن عن الصلاه و الصیام فى ایام حیضهن، و اما نقصان عقولهن فشهاده امراتین کشهاده الرجل الواحد، و اما نقصان حظوظهن فهو اریثهن على الانصاف من مواریث الرجال. (۱۵)
حضرت على علیه السلام پس از پایان نبرد جمل، در نکوهش زنان مىفرماید:
«مردم! ایمان زنان ناتمام است، بهره آنان ناتمام، خرد ایشان ناتمام، نشانه ناتمامى ایمان، معذور بود نشان از نماز و روزه استبه هنگام عادتشان، و نقصان بهره ایشان، نصف بودن سهم آنان از میراث است نسبتبه سهم مردان، و نشانه ناتمامى خرد آنان این بود که گواهى دو زن چون گواهى یک مرد به حساب رود. پس از زنان بد بپرهیزید و خود را از نیکانشان واپایید، و تا در کار زشت طمع نکنند، در کار نیک از آنان اطاعت ننمایید» (۱۶)
زن، ایمانش ناقص است، زیرا در ایام عادت از نماز و روزه محروم است، عقلش کم است، زیرا شهادت دو زن معادل یک مرد است، و حظ مالى او نیز نصف سهمیه مرد است. مشابه این مضمون از رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز رسیده است. (۱۷) براى پاسخ به این شبهه لازم است مقدمهاى در مورد زمینه ستایشها و نکوهشهایى که در بعضى از آیات و روایات آمده است ذکر شود.
ستایشها و نکوهشها
گاهى حادثه و یا موضوعى، در اثر یک سلسله عوامل تاریخى، زمان، مکان، افراد، شرایط و علل و اسباب آن، ستایش یا نکوهش مىشود، معناى ستایش یا نکوهش بعضى حوادث و یا امور جنبى یک حادثه، این نیست که اصل طبیعت آن شىء قابل ستایش و یا مستحق نکوهش مىباشد، بلکه احتمال دارد زمینه خاص سبب این ستایش یا نکوهش شده است. مثلا اگر از قبیلهاى ثناء و ستایش به عمل آمده، احتمال دارد در اثر آن باشد که مردان خوبى در آن عصر از این قبیله برخاستهاند، و شاید در فاصلهاى که ورق برگردد، افراد دیگرى از آن قبیله برخیزند که مورد نکوهش واقع شوند. و گاهى به عکس، در یک سرزمین افرادى مورد نکوهش قرار مىگیرند، بعد طولى نمىکشد که افراد شایان ستایش از آن سرزمین برمىخیزند.
در همین ایران شهرهایى بوده که درباره آنها مذمتهاى فراوانى وارد شده است لیکن وقتى به برکت اهل بیت علیهم السلام شهروندان عوض شده، شهرها و بلاد نیز جزو بلاد نمونه و برجسته این کشور شدهاند و افرادى از آن سرزمین برخاستهاند که از نظر فضائل اخلاقى و علمى و نبوغ، ممتاز شدهاند. در نتیجه، مذمتها و نکوهشها تا ابد لازمه آن آب و خاک نبوده، بلکه مقطعى است. و دلیلش آن است که با یک تحول فکرى و اعتقادى، ممکن است نظر سابق برگردد. بخشى از نکوهشهاى نهج البلاغه راجع به زن، ظاهرا به جریان جنگ جمل برمىگردد، همان گونه که از بصره و کوفه نیز در این زمینه نکوهش شده استبا این که بصره، رجال علمى فراوانى تربیت کرده و کوفه مردان مبارز و کم نظیرى را تقدیم اسلام نموده و بسیارى از کسانى که به خونخواهى سالار شهیدان صلوات الله و سلامه علیه برخاستند از کوفه نشات گرفتند، و هم اکنون نیز کوفه جایى است که به انتظار ظهور حضرت مهدى علیه السلام در آنجا نماز مىخوانند، مسجدى دارد که مقامات بسیارى از صالحین و صدیقین در آن واقع شده است و نمىتوان گفت که چون مثلا از کوفه یا از بصره نکوهش شده است، آن دو شهر براى همیشه و ذاتا بد و سزاوار نکوهش مىباشند. قضایاى تاریخى در یک مقطع حساس زمینه ستایش یا نکوهش را فراهم مىکند و سپس با گذشت آن مقطع زمینه مدح و ذم نیز منتفى مىشود.
پیش بینى وحى
این تحلیل در اصل موضوع زن و بویژه در این مورد خاص قابل دقت است. اصولا اصرارى که قرآن کریم درباره زنان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دارد نشانه پیش بینى وحى از یک حادثه تلخ تاریخى است. این که قرآن با اصرار، به زنان پیامبر مىفرماید:
«و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولى» (۱۸)
و در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار نکنید.
نشانه آن است که صحنهاى را ذات اقدس اله پیش بینى مىکرده است.
خداوند عالم غیب و شهادت از آیندهاى با خبر بوده و زنان پیامبر را از ثمرات تلخ آن قیام بىجا، برحذر مىداشت، لذا فرمود در خانهها بنشینید و خود را نشان ندهید، تبرج نکنید و…، که على رغم این هشدارها، جنگ جمل پیش آمد و رو در روى ولى الله مطلق حضرت على بن ابىطالب امیرالمؤمنین – علیه افضل صلوات المصلین – به مبارزه برخاستند. آن مقطع، یک سلسله نکوهشهایى را در پى داشت و یک سلسله ستایشهایى را به همراه داشت. از سرزمینى، یا از مردمى ستایش شده که در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهى و سرزمینى، نکوهش شده است چون در این رخداد بد عمل کردهاند. بنابراین نباید این نکوهشها و ستایشها، به حساب گوهر شىء گذاشته شود. اگر طلحه و زبیر در برابر ولى الله مطلق ایستادند و مورد نکوهش قرار گرفتند، طبیعى است عایشه هم که در مقابل حضرت قرار گرفت و افراد دیگرى هم که به این سانحه سنگین کمک کردند، مورد نکوهش قرار گیرند. بنابراین نباید این گونه از نکوهشها یا ستایشها به گوهر ذات برگردد، البته تاثیر مقطعى آن محفوظ است.
داشتن مال کمال نیست
نکته دیگر این که در روایت مزبور، نقصان حظ، به نقص در ارث توجیه شده و مىگوید: چون زن از ارث کمترى برخوردار است لذا محترم نیست، در صورتى که به هنگام مهاجرت پیامبر به مدینه، شتر حضرت در مقابل خانه کسى که از فقیرترین مردم مدینه بود خوابید پس نداشتن مال، نقص نیست چه این که داشتن آن کمال نیست.
شهادت زن و نسیان
تعلیل حضرت در مورد نقصان عقل این است که شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است، زیرا که در قرآن مىفرماید:
«فان لم یکونا رجلین فرجل و امراتان ممن ترضون من الشهداء» (۱۹)
شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است. در این مورد نیز به این جهت است که شهادت امرى مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و یا محدود مىباشد، و خود قرآن نکته آن را ذکر مىکند و مىفرماید: این که شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است، نه براى آن است که زن، عقل و درکى ناقص دارد و در تشخیص، اشتباه مىکند بلکه:
«ان فضل احداهما فتذکر احداهما الاخرى» (۲۰)
اگر یکى از این دو فراموش نمود دیگرى او را تذکر بدهد.
زیرا که زن مشغول کارهاى خانه، تربیتبچه، و مشکلات مادرى بوده و ممکن است صحنهاى را که دیده فراموش کند، بنابراین دو نفر باشند تا اگر یکى یادش رفت دیگرى او را متذکر کند.
مذمت زن پرستى
شبهه دیگر این که در بعض روایات از زن مذمتشده و از ارتباط با او منع شده است. عنوان نمونه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید:
«المراه عقرب حلوه اللبسمه» (۲۱)
زن مثل عقرب است که نیش آن در آغاز شیرین ولى مسموم است.
باید توجه داشت این گونه روایات هشدارى به مرد است تا فریب شهوت را نخورد. نیش عقرب مثل نیش زنبور عسل و نظیر سوزن نیستبلکه اگر انسان نداند عقرب است از نیش آن احساس لذت و شیرین، مىنماید مثل آن که یک شیرینى در کام بچه بریزند که ظاهرش شیرین، اما درونش تلخ و مسموم است. این سخن براى آن نیست که بگوید زن عقرب استبلکه مىفرماید: خود را به وسیله نگاه به نامحرم به آتش ندهید، دیدن نامحرم شیرین است اما این گناه، درونش عقرب است، چه این که اگر زنى در دام مرد بیفتد آن مرد پرستى، عقرب مىشود و بین زن و مرد فرقى نیست، منتها چون جاذبه از آن سو بیشتر است، حضرت به آن اشاره نموده است. همین تعبیر، درباره دنیا هم ذکر شده است، حضرت امیر سلام الله علیه در نامهاى که براى سلمان مىنویسد، مىفرماید:
«فانما مثل الذین الدنیا مثل الحیه، لین مسها قاتل سمها» (۲۲)
دنیا، مثل آن مار خوشرنگى است که رنگش زیباست، پوست او هم بسیار نرم است اما همین پوست نرم، سم است.
این روایت، دلیل مذمت دنیا نیست، مذمت دنیا پرستى و به سوى دنیا جذب شدن است. و گرنه در همین نهج البلاغه از دنیا ستایش کرده و فرموده هر کس به هر جا رسیده، در دنیا رسیده است. این همه انبیاء و اولیا و حکما و عرفا و صالحین و صدیقین و شهداء در همین دنیا به کمال رسیدهاند. دنیا متحجر اولیاست»، همه خوبان در دنیا خوب شدند. آنچه مذموم است دنیا پرستى است و در روایات نیز زن مذموم نیستبلکه زنپرستى مذموم است و زن نیز همچون مرد انسان است و اشراف مخلوقات.
معاشرت زنان با مردان
امیرالمؤمنین على علیه السلام به فرزندش امام مجتبى چنین توصیه مىفرماید: و اکفف علیهن من ابصارهن بحجابک ایاهن، فان شده الحجاب ابقى علیهن، و لیس خروجهن باشد من ادخالک علیهن من لایوثق به علیهن و ان استطعت ان لا یعرفن غیرک فافعل. (۲۳)
تا مىتوانى کارى کن که زن تو با مردان بیگانه معاشرت نداشته باشد. هیچ چیز بهتر از خانه زن را حفظ نمىکند. همانطور که بیرون رفتن آنان از خانه و معاشرت با مردان بیگانه در خارج خانه برایشان مضر و خطرناک است، وارد کردن تو مرد بیگانه را بر او در داخل خانه و اجازه معاشرت در داخل خانه نیز مضر و خطرناک است. اگر بتوانى کارى کنى که جز تو مرد دیگرى را نشناسند چنین کن.
این یک توصیه اخلاقى است. علماى اسلام این جمله را به شکل یک توصیه اخلاقى تلقى کردهاند. اگر ما بودیم و چنین تعبیراتى، بدون شک آنچه استنباط مىشد بیش از توصیه اخلاقى بود، بلکه بیش از لزوم ستر وجه و کفین بود، آنچه استنباط مىشد همان است که ما از آن به حبس زن در خانه تعبیر کردهایم. ولى علت اینکه فقها به مضمون چنین جملهها فتوا ندادهاند ادله قطعى دیگر از آیات و روایات و سیره معصومین بر خلاف مفاد ظاهر این تعبیرات است و به اصطلاح ظاهر این جملهها «معرض عنه» اصحاب است. لهذا این جملهها حمل به توصیه اخلاقى شده است و ارزش اخلاقى دارد نه فقهى.
آنچه فقها از امثال این جملهها استنباط کردهاند این است که این گونه جملهها ارشاد به حقیقتى روحى و روانى در روابط دو جنس است و شک نیست که حقیقتى را بیان مىکند. رابطه زن و مرد اجنبى سختخطرناک است، گلى است که پیلان بر آن مىلغزند.
آنچه اسلام لااقل به صورت یک امر اخلاقى توصیه مىکند این است که تا حد ممکن اجتماع مدنى غیر مختلط باشد.
جامعه امروز زیانهاى اجتماع مختلط را به چشم خود مىبیند. چه لزومى دارد که زنان فعالیتهاى خود را به اصطلاح «دوش به دوش» مردان انجام دهند. آیا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند نقصى در فعالیت و راندمان کار آنان رخ مىدهد؟ (۲۴)
قرآن کریم، به اتفاق دوست و دشمن، احیا کننده حقوق زن است. مخالفان لااقل این اندازه اعتراف دارند که قرآن در عصر نزولش گامهاى بلندى به سود زن و حقوق انسانى او برداشت. ولى قرآن هرگز به نام احیاى زن به عنوان «انسان» و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانى، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشى نسپرد. به عبارت دیگر، قرآن زن را همان گونه دید که در طبیعت هست. از این رو هماهنگى کامل میان فرمانهاى قرآن و فرمانهاى طبیعتبرقرار است، زن در قرآن همان زن در طبیعت است. این دو کتاب بزرگ الهى (یکى تکوینى و دیگرى تدوینى) با یکدیگر منطبقند. و حضرت على علیه السلام که همان قرآن ناطق است نیز همین گونه به زن نظر مىکند و مىفرماید زن همچون گلى زیباست که باید از او محافظت کرد تا لطافت و زیبایى او حفظ گردد.
پىنوشتها:
(۱)امالى صدوق مجلس چهلم.
(۲)نهج البلاغه خطبه ۱۰۸٫
(۳)زن در آئینه جلال و جمال نوشته حکیم متاله آیه الله عبدالله جوادى آملى ص ۲۱٫
(۴)نهج البلاغه، خطبه ۲۷٫
(۵)نهج البلاغه نامه ۳۱٫
(۶)موطا، کتاب نکاح، ص ۳۷۱ – ۳۷۰٫
(۷)خصال صدوق ص ۶۱۸٫
(۸)زن در آینه جلال و جمال نوشته حکیم متاله آیه الله عبدالله جوادى آملى ص ۵۳ تا ۵۴٫
(۹)نهج البلاغه نامه ۳۱٫
(۱۰)قرآن سوره زمر آیه ۶۲٫
(۱۱)قرآن سوره سجده آیه ۷٫
(۱۲)سوره کهف آیه ۷٫
(۱۳)سوره صافات آیه ۶٫
(۱۴)زن در آینه جلال و جمال نوشته حکیم متاله آیه الله عبدالله جوادى آملى ص ۳۱ تا ۳۲٫
(۱۵)نهج البلاغه خطبه ۸۰٫
(۱۶)نهج البلاغه خطبه ۸۰ ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى.
(۱۷)بحارالانوار ج ۱۰۳، ص ۲۵۹٫
(۱۸)احزاب، ۳۳٫
(۱۹)بقره، ۲۸۲٫
(۲۰)بقره، ۲۸۲٫
(۲۱)کلمات قصار، شماره ۶۱٫
(۲۲)نهج البلاغه نامه ۶۸٫
(۲۳)نهج البلاغه، نامه ۳۱٫
(۲۴)مجموعه آثار استاد شهید مطهرى – مساله حجاب جلد ۱۹ ص ۵۴۷ – ۵۴۸٫