پایگاه خبری تحلیلی شرق سایت خبری تحلیلی شرق Related Articles
صبح سپیدی در راه است و ما در مه و نور گرفتاریم و راه خود را گم کرده ایم .دراین آسمان بی ابر ولی پر ز غصه حتی نمی توان مسیر پرتوهای رستگاری را یافت تا به دنبال آنها به کلبه ی نور و عبادت رسید پس چه باید کرد؟ نمی دانم ولی ندایی در قلبم مرا صدا می زند و می گویند بنگر و نور الهی بیاب و در آن غرق شو.خداوندا از تو تشکر می کنم که دوباره به من این فرصت را دادی تا در آسمان بی کران عبودیت تو به پرواز درآیم ولی این بار نه با پر رویا و خیال بلکه با تکه ابری از احساس سبکی و بی وزنی هنگام نماز.
ساعت ۵:۳۲ دقیقه صبح است با صدای زیبای بلبلان گلدسته ی مسجد از خواب بر می خیزم و نوای اقامه و اذان را زمزمه می کنم . الله اکبر خدا بزرگ است و بزرگتر از آنچه که بتوان با تمام دریاهاو تمام درختان و تمام آسمان آن را نوشت.
دوباره گویی زندگی را به من بخشیده اند زندگی سرشار از شادی و محبت و عشق و عبودیت خداوند غفار.
امروز اولین صبح دم زمستانی است و برف می بارد برای اولین بار در اولین روز از زمستان به حیاط می روم لب حوض می نشینم با آب یخ زده ی آن که گویی برای وضو گرفتن من گرم شده وضو می گیرم و خود را در دریاچه ی آراستگی برای رفتن به میهمانی خدا می آرایم.جانمازم را از روی طاقچه کنار قرآن و آینه شمعدان بر می دارم و پهن می کنم با نگاهی که به آن می اندازم گویی باغی پر از گل سرخ رنگارنگ را در برابر می بینیم بویش هم به مشامم می رسد. قامت می بندم و نمازم را آغاز می کنم. دوباره شروعی دیگر روز دیگر،زندگی و رویایی دیگر حالا دیگر بال و پـــــرم را کنار گذاشته و به فکر فرو می روم، چقدر زیباست خودرا در دریای
نقره ای آبی وضو شستن و در باغ زیبای جانماز پا می گذارم و به میهمانی خداوند می رسم و با او گفت و گو می کنم.
خوشحالم شما هم خوشحال باشید که مسلمانید و هر روز ۵ نوبت به میهمانی می روید و شاد باز می گردید و زندگی یکنواختی ندارید.
حالا دیگر سرتان را درد نمی آورم فقط در آخر این را هم بگویم که خداوند هیچ نیازی به عبادت ما ندارد ولی ما چرا .ما نیاز به راز و نیاز با او داریم و اگر این کار را نمی کنیم و شکر به جا نمی آوریم انتظار بخشش دوباره را نیز نداشته باشیم.