آقای هدایتی
یک صحبتی دارد إبن تیمیه در کتابهای خودش که در واقع از آن اتهامات و تهمتهای شاخداری است که به پیروان اهل بیت و به معتقدان به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میزند و آن اینکه در غالبهای کتابهایش قضیه سرداب را مطرح میکند و میگوید
مهدی در سرداب غائب شده و شیعیان همیشه دم در سرداب ایستادهاند تا اینکه امامشان ظهور کند و از آن سرداب خارج بشود.
اگر إبن تیمیه، منابع اعتقادی شیعه را مطالعه میکرد، فکر نمیکنم که چنین چیزی را مطرح میکرد. شاید هم آگاهی کامل داشته و روی آن عنادی که داشته است، این مسأله را مطرح کرده است. در اینباره میخواهیم که توضیحات شما را بشنویم.
استاد حسینی قزوینی
من از همه بیینندگان عزیز تقاضا میکنم به این عرضی که در مورد می خواهم بکنم توجه ویژه داشته باشند که کسانی که با شیعه مخالفت را آغاز کردهاند و علیه شیعه شمشیر را از رو بستهاند، ببینند که منطق اینها چیست؟ تعبیری که از آقا اما سجاد (سلام الله علیه) آمده است که میفرماید:
الحمد لله الذی جعل أعدائنا من الحمقیٰ.
سپاسخدای منان را که دشمنان ما را از احمقترین انسانها قرار داده است.
الإنتصار للعاملی، ج۲، ص۲۶
وقتی إبن تیمیه این تعابیر را میبرد، ما از بعض افراد معلوم الحال نباید انتظار بیش از این داشته باشیم.
و من حماقتهم [یعنی الشیعه] أیضا أنهم یجعلون للمنتظر عده مشاهد ینتظرونه فیها کالسرداب الذی بسامراء الذی یزعمون أنه غاب فیه و مشاهد أخر.
یکی از حماقتهای شیعیان این است که برای مهدی تعدادی از مشاهد و ساختمانهایی را قرار دادهاند؛ مثل سرداب سامرا و منتظر هستند.
منهاج السنه، ج۱، ص۴۴.
بعد جالب این است که میگوید:
و قد یقیمون هناک دابه، إما بغله و إما فرسا و إما غیر ذلک، لیرکبها إذا خرج.
شیعیان همواره در دم سرداب یک قاطری یا یک اسبی را زین شده آماده کردهاند تا امام زمان از سرداب بیرون بیاید و سوار او بشود و شمشیری هم آماده کردهاند که در خدمت حضرت مهدی باشند.
همین حرف را بعضی از وهابیون معاصر و آنهایی که در دانشگاهها تدریس میکنند و از اساتید دانشگاهها و ایدئولوکهای وهابی به شمار میروند، تکرار میکنند. مثلاً در کتاب فرق معاصره، جلد ۱، صفحه ۲۰۸، مصطفی حلمی در نظام الخلافه، صفحه ۲۶۷، محمد علی الجندی در نظریه الإمامه، صفحه ۳۸ و … .
جالب این است که محمد بن عبد الوهاب در صفحه ۳۳ و ۳۴ نکتهای را میگوید که من میخواهم به عنوان جوک امشب برای دوستان شیعه و سنی نقل کننم تا همه بخندند. ایشان میگوید:
إن سبب جمع الرافضه بین الظهرین و المغربین هو أنهم ینتظرون القائم المخفی فی السرداب لیقتدوا به فیأخرون الظهر إلی العصر إلی قریب غروب الشمس.
علت اینکه شیعیان نماز ظهر و عصر را با هم میخوانند، این است که در کنار سرداب منتظر هستند تا امام زمان ظهور کند تا نماز ظهر و عصر را به امام زمان اقتداء کنند.
میبینند که ساعت یک ظهر، ظهور نکرد؛ ساعت ۲ و ۳ … . وقتی دیدند نماز قضاء میشود، فوراً نماز ظهر و عصر را میخوانند و با هم میخوانند. دوباره نماز مغرب و عشاء را تأخیر میاندازند تا بلکه امام زمان (علیه السلام) بیاید و به او إقتداء کنند. وقتی تا نیمههای شب دیدند که حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور نکرد، لذا مغرب و عشاء را با هم میخوانند.
ببینید که آیا در هیچجای دنیا، حتی پیرزنهای روستانشین و عشائر شیعه، چنین حرفی به گوشش رسیده است؟! حتی یک احمق و دیوانهای چنین چیزی به ذهنش خطور کرده است که این آقای تئوریسین وهابیت میگوید؟!
همین عبارت إبن تیمیه و محمد عبد الوهاب را آقای ناصر العمر در کتاب الشیعه بین الأمس و الیوم، صفحه ۲۵ تکرار میکند.
مجموعاً نظر إبن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب و علمای معاصر وهابی این است که اولاً: آقا حضرت مهدی (علیه السلام) در سرداب غائب شده است و ثانیاً: شیعیان منتظر ظهور حضرت از سرداب هستند و اسبی و شتری آنجا میبرند و منتظر حضرت هستند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم میخوانند … .
حتی جالب این است که احسان إلهی ظهیر میگوید:
بعضی از شیعیان نماز نمیخوانند و آن را ترک میکنند. چون میترسند اگر مشغول نماز شدند، امام زمان بیاید ظهور کند و اینها چند دقیقه دیر به حضرت برسند.
میگوید:
و فی أثناء مرابطتهم لا یصلون خشیه أن یخرج و هم فی الصلاه.
آنهایی که نماز نمیخوانند؛ میترسند یک مرتبه امام زمان ظهور کند و آنها مشغول نماز باشند.
فرق معاصره، ج۱، ص۲۰۸
این نحوه ورود و خروج تئوریسین و ایدئولوک وهابیها و لیدر وهابیها است نسبت به قضیه سرداب.
جواب
این مطلب را از طریق اینترنت خیلی سؤال میکنند و حتی از اساتید دانشگاه زیاد این مسأله را میپرسند.
من در اینجا عرض کنم بر اینکه دوستان اگر بتوانند کتاب حیاه الإمام المهدی، نوشته باقر شریف قرشی (ره) ، صفحه ۱۵ به بعد را مراجعه کنند. ایشان این قضیه را مفصل در آنجا آورده و توضیح داده است و علامه مرحوم صدر الدین (ره) در کتاب المهدی جواب داده است. علامه امینی (ره) در الغدیر، جلد ۳، صفحه ۳۰۸ این شبهه را جواب داده است. مرحوم إربلی (ره) در کشف الغمه، جلد ۳، صفحه ۲۸۳ این شبهه را جواب داده است. من خلاصه این جوابها را همراه با تحقیقی که خودم داشتهام اشاره میکنم.
اولاً:
سرداب مقدسه، برای شیعه قداست دارد و مکان پاکی است. چون محل زندگی آقا امام هادی، امام عسکری و آقا ولی عصر (علیهم السلام) و محل عبادت آن بزرگوار بوده است.
ثانیاً:
ولی اینکه آقا امام زمان (علیه السلام) در آنجا غائب شده باشد، هیچ عالم شیعی و حتی جاهل شیعی هم به این اعتراف ندارد.
مرحوم محدث نوری (ره) که از علما و بزرگان گرانسنگ و مفاخر شیعه است، به جز ۲ ، ۳ موردی که ایشان در بعضی از قضایا لغزش داشتند، میگوید:
نحن کلما راجعنا و تفحصنا لم نجد لما ذکروه أثرا، بل لیس فی الأحادیث ذکر للسرداب أصلا …
هر چه ما کتابها را مراجعه کردیم، از این افترائی که وهابیون به ما زدهاند، هیچ اثری پیدا نکردیم.
حیاه الإمام المهدی، ص۱۱۹
همین تعبیر را مرحوم إربلی (ره) در کشف الغمه، جلد ۳، صفحه ۲۸۳ و علامه امینی (ره) در الغدیر، جلد ۳، صفحه ۳۰۸ دارد.
ثالثاً:
آنچه که ما در اینباره میبینیم، فقط علماء اهل سنت آن را آوردهاند. خود آقایان شبهه را مطرح کردهاند و طبق همان شبهه شروع کردهاند علیه شیعه حمله کردن. آقایان خودشان بریدهاند و خودشان دوختهاند و خودشان هم همین قضیه را مایه هجمه علیه شیعه قرار دادهاند. مثلاً میبینیم که إبن خلدون همین عبارت را در مقدمهاش، صفحه ۳۵۲ دارد و بحث سرداب را پیش میکشد. إبن خلّکان همین تعبیر را وفیات الأعیان، جلد ۱، صفحه ۳۷۲ دارد. ولی در کتاب های شیعه آقایان میتوانند مراجعه کنند به کتاب معجم أحادیث المهدی، جلد ۱، صفحه ۳۶۴ که بیش از ۵۰ نفر از شیعه و سنی را ایشان نقل کرده است که محل ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، نه سامرا است و نه کربلا و نه سرداب است؛ بلکه محل ظهور حضرت، در مکه و بین رکن و مقام است.
جالب این است که خود آقای احمد بن حنبل در مسندش، جلد ۶، صفحه ۳۱۶ و إبن داود در سننش، جلد ۴، صفحه ۱۰۷ و إبن أبی شیبه در المصنف، جلد ۱۵، صفحه ۴۵ احادیثی آوردهاند بر اینکه ظهور و قیام حضرت مهدی (علیه السلام) در مکه، کنار بیت الله الحرام و بین رکن و مقام است. عجیب است که خود إبن حجر هیثمی هم در الصواعق المحرقه، صفحه ۱۶۵، باب ۱۱، فصل اول همین احادیث را آورده و با توضیحاتی که داده است.
* * * * * * *
آقای هدایتی
إبن تیمیه مدعی است که مهدی موعود (علیه السلام) از فرزندان امام مجتبی (علیه السلام) است و از نسل امام حسین (علیه السلام) نیست. در اینباره هم توضیح مختصری بفرمائید.
استاد حسینی قزوینی
در این رابطه هم همانطوری که حضرتعالی اشاره فرمودید، هدف إبن تیمیه این است که به نوعی با عقائد شیعه بازی کند و گرنه من فکر نمیکنم که او این قدر بیسواد بوده یا به منابع روائی مراجعه نکرده که واقعاً حضرت مهدی (علیه السلام) از نسل امام مجتبی (علیه السلام) است یا از نسل امام حسین (علیه السلام). هفته قبل هم گفتیم که ایشان اصلا منکر این است که از حضرت امام عسکری (علیه السلام) نسلی باقیمانده باشد و سخن خود را مستند کرد به کتاب إبن جریر طبری که گفتیم این دروغ محض است و جایزه هم گذاشتیم که اگر کسی در تاریخ طبری مستندی برای إبن تیمیه پیدا کند و تا به حال هم که کسی پیدا نشده است.
ایشان در منهاج السنه، جلد ۴، صفحه ۹۵ میگوید:
و قد روی عن علی أنه قال: هو من ولد الحسن بن علی لا من ولد الحسین.
روایت از علی آمده است که مهدی از اولاد حسن است، نه از اولاد حسین.
یک سری از این روایاتی که مخالف عقائد شیعه است، دیدهاند که اگر در میان مردم منتشر کنند و خوب جا بگیرد، معمولاً به بزرگان شیعه، مثل آقا امیر المؤمنین یا امام حسین و امام حسین یا امام صادق (علیهم السلام) نسبت میدهند.
این عبارتی را که إبن تیمیه نقل میکند، مصدر را نیاورده است. ولی ما مصدرش را پیدا کردیم و بزرگان دیگر هم که جواب دادهاند مصدرش را پیدا کردهاند. روایتی است در سنن أبی داود، جلد ۲، صفحه ۳۱۱، حدیث ۴۲۹۰:
عن أبی إسحاق، قال: قال علی رضی الله عنه و نظر إلی إبنه الحسن فقال: إن إبنی هذا سیدکما سماه النبی صلی الله علیه و سلم و سیخرج من صلبه رجل یسمی بإسم نبیکم یشبهه فی الخلق و لا یشبهه فی الخلق، ثم ذکر قصه: یملأ الأرض عدلا.
… در اخلاق شبیه پیامبر است، ولی در خلقت شبیه پیغمبر نیست.
این را إبن أثیر جزری در جامع الأصول، جلد ۱۱، صفحه ۴۹ آورده و متقی هندی در کنز العمال، جلد ۱۳، صفحه ۶۴۷. برای اینکه این حرف مستند باشد، تمام مصادر سخن او را گشتهایم تا درست نقد کنیم.
اولاً:
روایتی را که ایشان نقل کرده است، هم ضعیف است و هم مرسل. چون أبو داود میگوید:
حدثت عن هارون بن مغیره.
از هارن بن مغیره به من حدیث شد.
اینکه چه کسی به او حدیث کرده باشد، معلوم نیست. پس از این جهت ارسال دارد که کسی که این روایت را به آقای إبن داود از طریق هارون بن مغیره آورده است، مشخص نیست که ثقه است یا غیر ثقه؟
آقایان علماء و خود إبن تیمیه روایتی را که مرسل باشد و یکی از حلقات راویان مفقود باشد، عمل نمیکنند. حال چطور شد که در اینجا آمده و به این روایت عمل کرده است؟!
ثانیاً:
اشکال دیگر این است که راوی از آقا امیر المؤمنین (سلام الله علیه)، أبو اسحاق است و تمام بزرگان اهل سنت میگویند که آقای أبو اسحاق اصلاً سخنی و روایتی از علی (علیه السلام) نقل نکرده است. چون خود إبن حجر دارد:
و کان عمره یوم شهاده امیر المؤمنین سبع سنین؛ لأنه ولد لسنتین بقیتا من خلافت عثمان.
روزی که امیر المؤمنین از دنیا رفت، این شخص، ۷ ساله بوده است؛ چون ۲سال مانده به آخر خلافت عثمان به دنیا آمده است.
تهذیب التهذیب لإبن حجر العسقلانی، ج۸، ص۵۶ ـ تهذیب الکمال للمزی، ج۲۲، ص۱۰۳
یک بچه ۷ سالهای که هیچ روایتی از امیر المؤمنین (علیه السلام) نشنیده، این روایت را نقل کرده است.
ثالثاً:
همین روایت را کسانی که از آقای ابو داود نقل کردهاند، مثل آقای جزری شافعی (متوفای ۸۳۳ هجری) نقل میکنند و میگویند:
نسخه إبن داود که در دست من است، در آنجا دارد:
و نظر إلی إبنه الحسین.
و اشمل المناقب، ص۱۶۵ و ۱۶۸
مشخص است که این نسخه أبو داود که در قرن ۷ و ۸ بوده و حتی در عصر آقای إبن تیمیه و نسخهای که در دست آقای جزری شافعی بوده، در آنجا أمیر المؤمنین (علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام) نگاه کرده است، نه به امام حسن (علیهما السلام).
آقای ابو صالح که از اعلام اهل سنت است، میگوید در آنجا کلمه «الحسین» دارد نه الحسن.
رابعاًً:
آقایان اهل سنت روایات متعددی آوردهاند از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که فرمود:
مهدی از فرزندم حسین است.
من یکی از اینها را انتخاب کردهام برای بینندگان عزیز. روایت به این شکل است:
عن حذیفه بن الیمان قال: خطبنا رسول الله (ص) فذکرنا ما هو کائن فقال: لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث رجلا من ولدی إسمه إسمی، فقام سلمان الفارسی. فقال: یا رسول الله! من أی ولدک هو؟ قال: من ولدی هذا، و ضرب بیده علی الحسین (سلام الله علیه).
اگر از عمر دنیا یک روز باقیمانده باشد، خداوند این یک روز را آنچنان طولانی میکند تا مردی از اولادم که همنام من است برخیزد. سلمان فارسی سؤال کرد: از کدام یک از فرزندت؟ فرمود: از این فرزندم، سپس دستش را زد به شانه حسین (سلام الله علیه)
المنار المنیب لإبن قیم جوزیه، ص۱۴۸، فصل ۵۰ ـ القول المختصر لإبن حجر، ص۳۷۷ ـ فرائد السمطین للحموینی، ج۲، ص۳۲۵ ـ سیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۳ ـ ینابیع الموده لذوی القربى للقندوزی، ج۲، ص۲۱۰
خامساًً:
ما احتمال قوی میدهیم که این قضیه تبدیل حسن به حسین در دروان بنی العباس صورت گرفت و سادات حسنی که در گوشه و کنار ایران و عراق و … قیام کردند؛ به ویژه در زمان مأمون و متوکل، برای اینکه برای قیام خودشان یک قداستی هم پیدا کنند، آمدهاند محمد بن عبد الله حسن مثنی را که از نوادههای امام مجتبی (علیه السلام) است به عنوان مهدی معرفی کردند و لذا احتمال قوی است که اینها روایت را جعل کردهاند یا در او تصرف کردهاند. یا اینکه منصور عباسی، اسمش بود محمد بن عبد الله، ملقب به مهدی بود. اینها هم در برابر شورشیان آمدهاند و گفتند:
آن مهدیای که پیامبر از او خبر داده، من هستم.
سادساًً:
بر فرض که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گفته باشد که از نسل فرزندم امام حسن (علیه السلام) است، آیا مشکلی ایجاد میکند یا نه؟ حضرت مهدی (سلام الله علیه) حسنی الأم و حسینی الأب است. از طرف مادر، جد حضرت مهدی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) میرسد و از طرف پدر، به آقا امام حسین (علیه السلام) میرسد. زیرا همسر آقا امام سجاد (علیه السلام)، مادر امام باقر (علیه السلام)، فاطمه دختر امام مجتبی (علیه السلام) بوده است. و تمام کسانی که بعد از امام باقر (علیه السلام) به دنیا آمدهاند، حسنی الأم و حسینی الأب هستند و خود قرآن هم کسانی را که از کانال مادر به کسی برسند، صراحتاً میگوید که فرزند او هستند. مثلا در سوره انعام، آیه ۸۵ حضرت یحیی و عیسی (علیهما السلام) را از فرزندان اسحق و یعقوب (علیهما السلام) شمرده است؛ در حالی که همه میدانند حضرت عیسی (علیه السلام) از کانال مادر به حضرت اسحق و یعقوب (علیهما السلام) رسیده است. و اضافه بر اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بارها فرموده است:
الحسن و الحسین إبنای شبابا أهل الجنه.
با اینکه آنها فرزند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از طریق حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) هستند.
پس ما به جناب إبن تیمیه و پیروان او میگوییم که فرضاً هم روایت آنگونه باشد که شما میگویید، ضرری نمیزند.
* * * * * * *
آقای هدایتی
سؤال بعدی که بازهم از اشکالتراشی های جاهلانه یا معاندانه إبن تیمیه سر چشمه میگیرد، این است که مهدی فرزند عبد الله است و این مخالف عقیده شیعیان است که معتقدند حضرت مهدی فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است. توضیح شما را درباره این مطلب هم میشنویم.
استاد حسینی قزوینی
بلی، یکی از چیزهایی که إبن تیمیه اشاره دارد در منهاج السنه، جلد ۴، صفحه ۹۵ این است:
عقیده شیعه که میگوید مهدی فرزند امام عسکری است، درست نیست؛ چون پیامبر فرموده:
مهدی من أهل بیتی یواطئ إسمه إسمی و إسم أبیه إسم أبی.
مهدی، خودش همنام من است و پدرش هم همنام پدر من.
یعنی من که محمد بن عبد الله هستم، حضرت مهدی هم محمد بن عبد الله است. همین تعبیر را ایشان در منهاج السنه، جلد ۸، صفحه ۲۵۴ دارد. بعد از او هم آقای دکتر علی سالوسی در عصر ارتباطات در کتاب أثر الإمامه فی الفقه الجعفری، صفحه ۱۳۴ همین تعابیر إبن تیمیه را با یک آب و تابی نقل میکند.
إبن تیمیه اگر چنین حرفی را در قرن هفتم و هشتم میزند ما گلایه ندارم؛ ولی آقا سالوسی که به قول خودش استاد دانشگاه است و یک متفکر جهان وهابیت، چنین مطلبی را بیاساس نقل میکند، جای تأسف دارد!
یک سری روایاتی را آقایان در منابع روائیشان آوردهاند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لا تذهب الدنیا حتی یبعث الله رجلا من أهل بیتی، یواطئ إسمه إسمی و إسم أبیه إسم أبی.
المصنف لإبن أبی شیبه، ج۸، ص۶۷۸ ـ معجم کبیر طبرانی، ج۱۰، ص۱۳۵ ـ مستدرک علی الصحیحین للحاکم النیشابوری ، ج۴، ص۴۴۳
اولاً:
این روایاتی که آوردهاند، بسیاریشان از نظر سند ضعیف است. چون راوی این قضیه، رشدین بن سعد مهری است که خود آقای ذهبی در میزان الإعتدال، جلد ۲، صفحه ۴۹ میگوید:
این روایت ضعیف است و ابو زرعه گفته ضعیف است و نسائی گفته که متروک است.
پس این روایت یک اشکال سندی دارد که راویانش صحیح نیستند
ثانیاً:
گذشته از این، ما میبینم که در همان سنن أبی داود که این آقایان این همه به او تکیه دارند، این روایت آمده؛ ولی همین اندازه::
یواطئ إسمه إسمی.
سنن أبی داود، ج۲، ص۳۱۰
بدون اینکه إسم أبیه إسم أبی در آن باشد. فقط آمده که مهدی، همنام من است و اینکه پدرش همنام پدرم هست، نیامده است. آقای ألبانی در کتاب صحیح جامع صغیر، جلد ۵، صفحه ۷۰ میگوید روایت صحیح است. در سنن ترمذی همین روایت را آورده است:
لا تذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی، یواطئ إسمه إسمی.
مردی از اهل بیتم که همنام من است، قیام خواهد کرد … .
سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۳
در اینجا هم نیامده است: اسم پدرش همنام پدر من است. آقای ترمذی میگوید:
و هذا حدیث حسن صحیح.
آقای بغوی در مصابیح السنه، صفحه ۴۹۲ ـ که تمام روایاتش را خود إبن تیمیه میگوید صحیح است ـ آورده و در آنجا اینکه پدرش همنام پدر من است، نیامده است.
احمد بن حنبل، ۵ روایت در این زمینه آورده است؛ یعنی از پنج طریق. در هیچکدام از این ۵ طریق، إسم أبیه إسم أبی ندارد.
مسند احمد، ج۱، ص۳۷۶ و ۳۷۷ و ۴۳۰ و ۴۴۸
أبو نعیم اصفهانی ـ متوفای ۴۳۰ هجری از اعلام قرن چهارم و پنجم هجری ـ میگوید:
طرق هذا الحدیث عن عاصم عن واحد و ثلاثین طریقاً.
این روایت از طریق عاصم با ۳۱ سند آمده است.
و در هیچکدام از این ۳۱ طریق، عبارت إسم أبیه إسم أبی ندارد. فقط آمده است که مهدی، همنام من است. جالب اینکه ظاهر قضیه این است که جمله إسم أبیه إسم أبی، ساخته پرداخته محمد بن عبد الله نفس زکیه است که او به نام مهدی قیام کرد و این روایت را جعل کردند. حتی آقای ربید سعودی ـ از کبار علمای سعودی ـ در کتاب الشیعه الإمامیه میگوید:
و لا ریب أن هذا قد وضعه أصحاب محمد بن عبد الله النفس الزکیه.
هیچ شکی نیست که این روایت را یاران محمد بن عبد الله نفس زکیه جعل کردهاند.
الشیعه الإمامیه، ص۳۰۷
حضرت آیت الله کورانی هم در کتاب معجم احادیث الإمام المهدی، جلد ۱، صفحه ۱۷۸ میگوید:
ظاهراً این روایت یا از جعلیات محمد بن عبد الله حسن مثنی است یا محمد بن عبد الله منصور است.
* * * * * * *
آقای هدایتی
آیا حدیث مهدویت در صحیحین آمده است؟ اگر آمده به چه شکلی است؟
استاد حسینی قزوینی
باز این را بینندگان عزیز توجه داشته باشند؛ مخصوصاً اساتید شیعه در دانشگاهها، یکی از شبهاتی که وهابیون امروز مطرح میکنند، این است که اگر واقعاً حدیث مهدویت صحیح است، چرا در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیامده است؟ مثلاً آقای احمد امین در المهدی و المهدویه، أبو زهره در الإمام الصادق، صفحه ۳۲۸، محمد فرید وجدی در دائره المعارف قرن بیستم (عربی) جلد ۱۰، صفحه ۴۸۱ و احمد محمود صبحی در کتاب نظریه الإمامه، صفحه ۴۰۳ همین اشکال را آوردهاند.
ما در جواب میگوییم:
اولاً:
مگر صحیح بخاری و صحیح مسلم تمام روایات صحاح را نقل کردهاند که اگر ما در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیافتیم، این روایت از درجه اعتبار ساقط باشد؟ آقای محمد بن اسماعیل بخاری، طبق عبارتی خود بزرگان اهل سنت دارند، با حذف مکررات، ۲۷۶۱ روایت در صحیح بخاری آورده است و حال آنکه خودش میگفت:
من ۱۰۰ هزار روایت صحیح را حفظ هستم.
مقدمه فتح الباری، ص۴۸۸ ـ فیض القدیر للمناوی، ص۳۱ ـ تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج۲، ص۲۵ ـ تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج۵۲، ص۶۴ ـ تذکره الحفاظ للذهبی، ج۲، ص۵۵۶ ـ کشف الظنون، ج۱، ص۵۹۷ ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج۱۹، ص ۲۴۵
از این ۱۰۰ هزار روایت، فقط ۲۷۶۱ روایت را آورده است. بر فرض که بدون حذف مکررات، ۷ هزار روایت را آورده باشد، ولی این ۹۰ هزار و اندی روایتی که ایشان حفظ بوده و نیاورده است، کجا است؟
و اضافه بر این، یکی از علمای اهل سنت به نام آقای دکتر عبد الباقی ـ از فارغ التحصیلان دانشگاه الأزهر ـ کتابی دارند به نام بین یدی الساعه و تعبیر خیلی قشنگ و زیبائی دارد و میگوید:
لا أری لزاما علینا نحن المسلمین أن نربط دیننا بهما.
چه لزومی دارد که ما دینمان را به صحیح بخاری و صحیح مسلم گره بزنیم؟
آیا خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین گفتهاند؟ مگر ما اهل سنت حدیث عشره مبشره بالجنه را نمیگوییم که صحیح و متواتر است؟ آیا در صحیح بخاری این حدیث آمده است؟
ثانیا:
این روایات در صحیح بخاری و صحیح مسلم روایت آمده است؛ ولی هم آقای محمد بن اسماعیل بخاری و هم مسلم بن حجاج نیشابوری در عصر خلفاء عباسی بودند. اولی متوفای ۲۵۶ هجری و دیگری متوفای ۲۶۱ هجری است؛ یعنی در زمانی که حکومت عباسی داشت کوه به کوه دنبال حضرت مهدی (علیه السلام) میگشت. حتی امام هادی (علیه السلام) را آورد در داخل ارتش زندانی کردند به خاطر اینکه از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) جلوگیری کنند. بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام)، خانه امام عسکری (علیه السلام) کاملاً محاصره و تهدید شد و حتی مادر حضرت مهدی (علیه السلام) را زندانی کردند که احتمال میدادند بعد از ۸ ماه یا ۹ ماه مهدی (علیه السلام) از نرجس خاتون به دنیا بیاید و تمام سرداب و خانه را لحظه به لحظه قدم به قدم مورد تفتیش و مراقبت قرار میدادند. مگر در این موقعیت حساس سیاسی، آقای بخاری و مسلم جرأت میکردند که احادیث مهدی را ذکر کنند؟ ولی با همه اینحال روایت هم در صحیح بخاری آمده و هم در صحیح مسلم.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم این تعبیر آمده است:
أَنَّ أَبَا هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ: کَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ إبن مَرْیَمَ فِیکُمْ وَ إِمَامُکُمْ مِنْکُمْ؟
حال شما چگونه خواهد بود روزی که عیسی بن مریم از آسمان نزول کند و حال آنکه پیشنماز شما، از شما مسلمانها است؟!
صحیح بخاری، ج۴، ص۱۴۳ ـ صحیح مسلم، ج۱، ص۹۴
یعنی حضرت عیسی (علیه السلام) پشت سر امام شما و پیشوای شما نماز میخواند.
همچنین در صحیح مسلم از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است که:
أَنَّهُ سَمِعَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُا: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ یَقُولُ: لَا تَزَالُ طَائِفَهٌ مِنْ أُمَّتِی یُقَاتِلُونَ عَلَی الْحَقِّ ظَاهِرِینَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، قَالَ: فَیَنْزِلُ عِیسَی إبن مَرْیَمَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ فَیَقُولُ أَمِیرُهُمْ: تَعَالَ صَلِّ لَنَا، فَیَقُولُ: لَا، إِنَّ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَکْرِمَهَ اللَّهِ هَذِهِ الْأُمَّه.
شارحین صحیح بخاری و صحیح مسلم اتفاق نظر دارند بر اینکه مراد از و إمامکم منکم حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) است.
خود آقای قسطلانی در إرشاد الساری شرح صحیح البخاری، جلد ۵، صفحه ۴۱۹ میگوید:
و إمامکم منکم هو المهدی.
ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، جلد ۶، صفحه ۳۵۸ نقل میکند از الأبدی:
تواترت الأخبار بأن المهدی من هذه الأمه و أن عیسی یصلی خلفه.
مهدی از این امت است، حضرت عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند.
همین تعبیر را در تهذیب التهذیب، جلد ۹، صفحه ۱۲۹ آورده است.
جناب عینی در عمده القاری شرح صحیح البخاری، جلد ۱۶، صفحه ۴۰ میگوید مراد از إمامکم منکم، حضرت مهدی (علیه السلام) است.
آقای نووی در شرح صحیح مسلم، جلد ۱۸، صفحه ۵۸ همین مطلب را دارد.
از دانشمندان بزرگ وهابی آقای عبد المحسن العماد ـ قائم مقام دانشگاه مدینه منوره ـ در مجله رساله الثقلین، عدد ۲۵، سال هفتم میگوید:
فهذا الحدیثان الواردان فی الصحیحین و إن لم یکن فیها التصریح بلفظ المهدی تدل علی صفات رجل صالح یؤم المسلمین.
این دو روایتی که در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده، اگر چه در آن نام مهدی نیامده، ولی دلالت میکند بر مرد صالحی که پیشنماز مسلمین خواهد شد.
ما روایات متعددی داریم آن کسی که پیشنماز حضرت عیسی (علیه السلام) است، جز مهدی (علیه السلام)، کسی دیگر نیست. البته روایات دیگری آماده کرده بودم که برای بینندگان عرض کنم در رابطه با حدیث یصلی عیسی خلف المهدی؛ ولی چون فرصت نیست، إن شاء الله در فرصتهای بعدی عرض خواهیم کرد.
* * * * * * *
آقای هدایتی
سؤالی که از هفته قبل باقیمانده بود، این بود که یکی از اهل افغانستان سؤال کردند:
در برخی از کتب اهل سنت آمده که در کتابهای شیعیان روایاتی آمده که در آن روایات پیامبر اسلام و ائمه بشارت دادهاند به خلافت ابوبکر و عمر.
در اینباره توضیحی بفرمائید.
استاد حسینی قزوینی
ما این سوال را در سایتمان جواب دادهایم. یک روایتی را در تفسیر قمی، جلد ۲، صفحه ۳۷۵ و تفسیر صافی، جلد ۵، صفحه ۱۹۴ و تفسیر نور الثقلین، جلد ۵، صفحه ۳۶۷ پیدا کردهاند که اصل روایت این است:
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در ذیل این آیه:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
سوره تحریم/آیه۱
میفرماید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حفصه فرمودند:
و أنا أفضی إلیک سراً فان أنت أخبرت به فعلیک لعنه الله و الملائکه و الناس أجمعین فقالت: نعم، ما هو؟ فقال: إن أبا بکر یلی الخلافه بعدی ثم من بعده أبوک.
حفصه! من میخواهم یک خبر سرّی را به تو بیان کنم، آیا حاضری تعهد بدهی که به کسی نگویی؟ گفت بله، آن خبر سرّی چیست؟ حضرت فرمود: بعد از من، أبوبکر خلافت را عهدهدار میشود و بعد از او هم پدرت عمر.
جالب این است که آقای چابهاری در این کتاب راز دلبران که با خیلی آب و تاب در نوشتنش تلاش کردند، در صفحه ۱۸ کتاب میگوید:
قضاوت کنید، امامهای شیعه و مصنف تفسیر شیعه، اینقدر مژده بزرگ میدهند برای خلافت شیخین، چرا این شیعهها امروز انکار میکنند و خلافتورزی امامهایشان را میکنند؟
اگر فرد چوپانی یا گلهچرانی این حرف را بزند، ما از او گلایه نداریم. ولی یک کسی که مسؤول حوزه علمیه و امام جمعه و آدم شاخصی است، از او انتظار نداریم!
اولا:
ما سؤال داریم: در کجای این روایت آمده است که امامان شیعه بشارت دادهاند؟ در کجای این روایت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بشارت داده است؟ مسألهای که آقای علی بن ابراهیم قمی از قول خودش نقل میکند. میگوید: سبب نزول آیه این بوده است. نه به معصومی نسبت میدهد و نه این روایت سند دارد. اینکه امامان شیعه و مفسر تفسیر شیعه بشارت میدهند، درست نیست و دروغ است؛ مژدهای در کار نیست. آیا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: بشرناکم؟ اگر این مژده بوده، چرا سرّی بوده؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از خیلی از قضایای آینده خبر داده و هزاران مورد از آینده خبر داده است.
ثانیا:
آیا از آینده خبر دادن دلیل بر این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بشارت داده است؟ مثلا در خود صحاح شما هم آمده است:
الخلافه بعدی ثلاثون سنه …
فتح الباری فی شرح صحیح البخاری لإبن حجر العسقلانی، ج۸، ص۶۱
یا در رابطه با بنی أمیه، خود امام قرطبی در جلد ۱، صفحه ۲۸۳ از آمدن بنی امیه که همانند میمونها از منبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بالا می روند، خبر داده است. آیا این بشارت از خلافت بنی أمیه است؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیشوایان ناصالح خبر داده است:
یکون بعدی أئمه لا یهتدون بهدای و لا یستنون بسنتی و سیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین.
صحیح مسلم، ج۶، ص۲۰
آیا اینها را ما میتوانیم بشارت حساب کنیم؟ اگر بشارت است، نباید حالت سرّی داشته باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باید بیاید در مسجد و این بشارت را بدهد.
ثالثا:
اضافه بر اینکه این روایت، مرسل است.
رابعا:
اگر شما روایت را قبول کنید، نمیتوانید یک تکه روایت را قبول کنید و تکه دیگر را ردّ کنید. در اینجا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید:
حفصه! اگر این خبر را افشاء کنی، لعنت خدا، ملائکه و تمام مردم بر تو باد.
بعد حفصه رفت، خبر را به عایشه داد و عایشه به ابوبکر گفت و این سرّ، فاش شد.
آیا شما میتوانید به این مطلب ملتزم بشوید؟
خامسا:
اضافه بر اینکه در روایت آمده که وقتی عایشه این مطلب را به ابوبکر گفت، ابو بکر آمد پیش عمر و گفت:
عایشه یک حرفی به من زده، ولی من به حرف عایشه هیچ اعتمادی ندارم. شما از حفصه سؤال کن که درست است یا نه؟
اینجا نشان میدهد که جناب ابوبکر به حرف عایشه هیچ اعتمادی نداشته است. همچنین خود عمر به حرف حفصه اعتمادی نداشته است.
سادسا:
و اضافه بر اینکه اینها ۴ نفری تصمیم گرفتند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را مسموم کنند. آیا شما حاضرید که به ذیل روایت ملتزم بشوید؟
از همه اینها بالاتر اینکه در روایت آمده:
«وَ إِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» یعنی أمیر المؤمنین (علیه السلام).
اگر آن دو نفر (عایشه و حفصه) نسبت به تو تظاهر کنند، خدای عالم مولای پیامبر و جبرئیل و صالح المؤمنین مولای او هست. مراد از صالح المؤمنین، امام علی بن أبی طالب (علیه السلام) است.
اگر بخواهید به این روایت ملتزم بشوید، تالی فاسدهای زیادی دارد.
* * * * * * *
سؤالات بینندگان
سؤال:
بحث جانشینی خداوند بر روی زمین یا جانشین بودن امام زمان (علیه السلام)، مورد إستهزاء وهابیون کور دل قرار گرفته است و آنها هم عنوان کردهاند که مگر خدا در روی زمین قرار دارد که جانشینی داشته باشد. وقتی طلبه افغانی، این وهابی را رجوع میدهد به آیه:
وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً
و همچنین اشاره به آیه دیگری میکند:
یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ
ایشان ادعا کرده است که منظور از خلیفه و جانشین، برای گذشتگانی است که بر روی زمین میزیستهاند و منظور جانشینی خدا نیست.
البته من به جلد اول تفسیر المیزان رجوع کردم و روشن بیان شده است که منظور، جانشینی خدا در روی زمین میباشد. میخواستم آقای قزوینی یک توضیحی مفصلی علی الخصوص از تفاسیر اهل تسنن در اینباره بدهند.
مطلب دیگر اینکه در هفتههای قبل آنطور که من از سخنرانیهای استاد انصاری دریافتم:
وهابیون مطلقاً به عالم برزخ معتقد نیستند و معتقدند پس از مرگ جسمانی، روح نیز میمیرد و به همین دلیل، آن شخص، نماز خواندن پیامبر در درون قبر را قبول نداشت و میگفت که در اینصورت، پیامبر زنده به گور شده است.
اما سؤال من این است که مگر همینها در بحث توسل، وقتی آقای قزوینی اشاره به فرزندان یعقوب (علیه السلام) میکنند و اینها مدعی هستند که این در زمان حیاتش بود و آقای قزوینی آن آیه:
وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
سوره آل عمران/آیه۱۶۹
را مطرح میکند، مگر اینها نمیگویند که این حیات شهیدان مربوط میشود به عالم برزخی. ما نفهمیدیم که اینها به عالم برزخی معتقدند یا نه؟
و دیگر اینکه در روایات زیادی در مورد برزخ ـ چه برای مؤمنین و چه برای گناهکاران ـ آمده است که مهمترین آنها این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وقتی در کودکی چوپان بود، بارها گلههای گوسفند را مشاهده میکرد که حیران زده به یک سو میروند. بعد از بعثت، علتش را از جبرئیل میپرسد. پاسخ میشنود:
حیوانات از شنیدن عذاب گناهکاران در عالم برزخ، حیرت زده به یک سو میروند.
از این گذشته، اینکه مؤمن در قبر سالم میماند، روایات زیادی هست.
جواب:
بنده نیز آن برنامه را اتفاقا گوش میکردم که یک طلبه افغانی از ایشان (ملازاده) سؤال کرد و ایشان حتی ترجمه آیه را بلد نبود. عبارتهای ایشان را خوشبختانه ضبط کردهام. ای کاش! امکانپذیر بود که هم سؤال آن طلبه افغانی را پخش میکردند و هم جواب ایشان را تا حتی دوستان ایشان بدانند که ایشان از الفبای ترجمه آیات و تفسیر آیات بیخبر است.
در رابطه با آیه ۳۰ سوره بقره:
وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً
ایشان گفتند که خداوند، خلیفه نمیخواهد و این خلیفه بازیها، برای علمای شیعه است و … . این طلبه که این آیه را خواند، ایشان جواب داد:
یعنی حضرت آدم، خلیفه آدمهای پیش بوده است.
آقای قرطبی ـ که علماء اهل سنت ایران هم به ایشان ارادت ویژه دارند و حتی خود وهابیها هم به تفسیر قرطبی ارادت خاصی دارند ـ وقتی این آیه را مطرح میکند، میگوید:
هذه الآیه أصل فی نصب إمام و خلیفه یسمع له و یطاع، لتجتمع به الکلمه و تنفذ به أحکام الخلیفه و لا خلاف فی وجوب ذلک بین الأمه و لا بین الائمه.
این آیه شریفه، اصل و اساس در نصب امام و خیلفهای است که مردم از او حرف شنوی داشته باشند و از او اطاعت کنند. در اینباره هیچ خلافی بین امت اسلام و بین ائمه نیست.
و بعد می گوید:
و دلیلنا قول الله تعالی: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً (البقره/۳۰)» و قوله تعالی: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ (ص/۲۶)» و قال: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ (النور/۵۵)» أی یجعل منهم خلفاء، إلی غیر ذلک من الآی.
تفسیر القرطبی، ج۱، ص۲۶۴
پس معلوم میشود که انتخاب خلیفه و امام به دست خداوند است، نه به دست مردم. خدا باید خلیفه را معین کند.چون این خلیفه روی زمین میخواهد احکام إلهی را اجرا کند، حدود إلهی را إجراء کند و بیانگر حکم إلهی باشد.
منبع: valiasr-aj.com