نقد فیلم The Lord of the Rings: The Two Towers (ارباب حلقهها: دو برج)
بعد از محبوبیت قسمت اول هم در میان منتقدان و هم در میان دوستداران سه گانه تالکین، انتظارات مخاطبان از این مجموعه فیلم
قبل از انتشار قسمت دوم بالاتر رفته بود. حال که آنان با شخصیتهای داستان آشنا شده بودند، نوبت به آن رسیده بود که از این
شخصیتها و تمام داستانی که قسمت اول پایهریزی کرده بود استفاده شود و مخاطب با فیلمی نه تنها از نظر بصری چشمگیر،
بلکه با فیلمنامهای بهتر مواجه شود. خوشبختانه پیتر جکسون در کنار مهیا کردن آنچه مخاطبش از اون میخواست، توانست
فیلمی فراتر از انتظار عرضه کند.
در کنار فیلمنامه، بازیگران مانند قبل با قدرت ظاهر شدند و باز نقشهای خود را به بهترین نحو اجرا کردند
قسمت دوم در ادامهی قسمت اول شروع میشود و سه داستان را همزمان جلو میبرد: ابتدا داستان فرودو بگینز و ادامهی راهپیمایی او برای نابود کردن حلقه و دیدارش با گالوم، دوم داستان تهاجم سارومان به هلمز دیپ و در آخر همراه شدن مری و پیپین با تریبیرد و حمله به برج سارومان؛ و با استناد به قسمت اول و مشکلات داستانی آن بنظر میرسید که این قسمت نیز تنها یک مقدمهچینی برای قسمت سوم و نبردهای حماسی آن باشد. اما خوشبختانه پیتر جکسون اثبات کرد که تمامی این پیشداوریها اشتباه بوده و «ارباب حلقهها: دو برج» تبدیل به بهترین داستانی شد که این سهگانه سینمایی تولید کرده.
مهمترین نکتهای که دو برج را از «ارباب حلقهها: یاران حلقه» جدا میکند، استقلال داستان در کنار روند ادامه یافتنش است. یاران حلقه برای جذابیت بشدت نیازمند ادامهی داستان بود، ولی دو برج با وجود اینکه همچنان در حال ساخت و پردازش پیشزمینههایی بود که در قسمت سوم قرار بود به نتیجه برسند، ولی در کنار آنها توانست که داستانکهای فرعی زیادی را معرفی کند و در همین قسمت به سرانجام برساند. بنابراین تجربهای که از این فیلم به دست آمد به تنهایی رضایتبخشتر از تجربهای بود که داستان قسمت اول داشت و این نشاندهندهی بیشتر شدن قدرت جکسون و والش در فیلمنامهنویسی و اقتباس از سه گانه حماسی تالکین بود.
در کنار فیلمنامه، بازیگران مانند قبل با قدرت ظاهر شدند و باز نقشهای خود را به بهترین نحو اجرا کردند، ولی اگر قرار باشد به دو نفر بیش از دیگران اشاره کرد، باید به سر کریستوفر لی در نقش سارومان و اندی سرکیز بعنوان صدا و مدل موشنکپچر گالوم اشاره کرد. کریستوفر لی که در قسمت اول نیز اثبات کرده بود که بهترین انتخاب برای بازی در نقش سارومان است، در این قسمت و با مدت زمان بیشتری که برای او بعنوان دشمن اصلی تدارک دیده بودند توانست قدرت بازیگری خود را به رخ بکشد و حتی تا جایی پیش برود که نقش سارومان را از آنچه در کتاب تالکین توصیف شده بود بهتر و پیچیدهتر نشان بدهد.
در کنار سر کریستوفر لی، اندی سرکیز حال باید نقش کوتاهی که در قسمت اول داشت را با جزئیات بیشتر در این قسمت بازی کند. دو برج از یک نظر دیگر نیز قابل بحث است و با آوردن نام اندی سرکیز باید به آن اشاره شود. در مقایسه با قسمت اول، همچنان جکسون از گریم برای نشان دادن شخصیتهای نزدیک به دوربین و کامپیوتر برای نشان دادن ارتشهای بزرگ از دور استفاده میکند، ولی یک استثناء در قسمت دوم وجود دارد: گالوم. گالوم یک شخصیت کامل کامپیوتری است که صحنههای زیادی را نیز در جلوی دوربین و نزدیک به آن بازی میکند، ولی از طرفی به دلیل بدن کاملاً خارج از تناسبات انسانی و صورت عجیب او، نمیشد که این شخصیت با گریم ظاهر شود، بنابراین بار دیگر این سه گانه قدرت جلوههای ویژهاش را نمایان میکند و شخصیت گالوم را با کمک موشنکپچر میسازد.
برخلاف قسمت اول، قسمت دوم ریتم کندتری دارد و یادآور فیلمهای حماسی دهه پنجاه میلادی هالیوود است
از آنجایی که موشنکپچر برخلاف انیمیت کردن، نیازمند به یک بازیگر است که بتواند حالات صورت و حالات بدن شخصیت را پشت دوربین بازی کند، معمولاً اگر یک شخصیت موشن کپچر بتواند به خوبی ظاهر شود در کنار تیم جلوههای ویژه، باید از یک بازیگر بسیار قدرتمند استفاده شود. در اینجا میتوان به عمق کار اندی سرکیز پی برد. گالوم شخصیتی است با حرکات بدنی بسیار سخت و حالات صورت بسیار دقیق که باید با کمک آنها بتوان تفاوت میان دو شخصیتی که درون او هستند را مشاهده کرد؛ بنابراین وقتی شخصیتی مانند گالوم تبدیل به یکی از بهترین شخصیتهای فیلم میشود، باید از اندی سرکیز و قدرت بالای بدنی او در کنترل اجزای مختلف صورتش تشکر کرد.
در کنار بازیگری خارقالعاده و فیلمنامه بسیار جذاب و مستقل، دیگر نکات فیلم دنبالهروی قسمت اول هستند. موسیقی متن هاوارد شور همچنان یک تم حماسی بینظیر است، طراحی صحنه و لباس همچنان بر اساس توصیفات قدرتمند تالکین جلو میرود و صحنههای نبرد قدرتمند و با دقت بسیار طراحی شدهاند. در این میان باز یک نکته دیگر قابل اشاره است: کارگردانی جکسون. جکسون در قسمت اول نشان داده بود که کارگردانی بسیار سختکوش و بسیار تواناست و در قسمت دوم نیز این نکته را با خود حمل میکند، ولی همچنان سعی میکند که بعنوان یک فیلمساز تجربه کند و بسیاری از تجربههایش را میتوان در این قسمت دید.
برخلاف قسمت اول، قسمت دوم ریتم کندتری دارد و یادآور فیلمهای حماسی دهه پنجاه میلادی هالیوود است. برای صحنههای نبرد، بسیار پیشزمینه طراحی شده و نقشهی قهرمانها تا آخرین جزئیات بررسی میشود. این تجربهی جکسون در ابتدا بنظر میرسد که باعث افتادن ریتم فیلم شده، ولی هر چه فیلم جلوتر میرود و این جزئیاتی که پیش از این به آن اشاره شده بیشتر کاربردی میشوند، میتوان متوجه شد که تجربهی جکسون بسیار موفق بوده.
در انتها باید گفت که شاید سهگانه ارباب حلقهها را نتوان مانند سهگانههای دیگر تاریخ سینما جدا کرد و به تنهایی بررسی کرد چون برخلاف آنها داستان از ابتدا برای سه فیلم متفاوت نوشته شده، بنابراین حتماً نیاز به دیدن سه قسمت برای یک نظر نهایی است؛ اما در بین این سه فیلم، دو برج در یک درجهی جداگانه قرار دارد، زیرا به اندازهای خرده داستان مستقل دارد که دیدن آن به تنهایی نیز یک تجربه لذت بخش شود، و به آرامی نیز راهی که از یاران حلقه آغاز شده را ادامه میدهد و دانههای قسمت سوم را میکارد. دو برج در سهگانه ارباب حلقهها، بدون شک بهترین روش داستانگویی را داراست و بدین ترتیب، شاید حتی گفت بهترین قسمت سهگانه محسوب میشود.