نقد و بررسی فیلم Kingsman: The Golden Circle (کینگزمن: دایره طلایی)
«کینگزمن: سرویس مخفی» محصول سال ۲۰۱۴ به حد شگفتآوری کار موفقی از آب درآمد نهتنها به این دلیل که چیز
نوآورانهای را ارائه میداد بلکه به این دلیل که انرژی آنارشیستی و بذلهگوییهای خشک آن عناصر آشنای داستانی موجود
در آن را تازه و سرحال نشان میداد. برای ادامه در «دایره طلایی» کارگردان «متیو وان» سعی بر آن داشته است تا آن
ریتم و احساس موجود در فیلم اول را بازسازی کند اما به موفقیت کمتری رسیده است. این مازاد شماره ۲ احساس
طولانی بودن و انباشتگی زیادی را به بیننده منتقل میکند. اگرچه لحظات فردیای در آن وجود دارد که گیرا، پر سر
وصدا و پاپ است، اما کل پروژه و در نگاه کلی پف کرده و گاه حتی خستهکننده است. فیلم با وجود جالب بودن استواری
چندانی ندارد و گهگاه ناامیدکننده است که چگونه چنین صحنههایی به وجود آمدهاند.
بدون وارد شدن به محدوده اسپویل، هنوز چیزهایی در فیلم وجود دارد که ارزش اشاره کردن را دارد. با توجه به این نکته که «کالین فیرث» بهترین عنصر موجود در «کینگرمن» است، سازندگان راهی برای بازگردان آن پیدا کردهاند. اوکی، با اینکه این مساله چندان منطقی نیست اما از آنجایی که صحبت از «کالین فیرث» است آن را میپذیریم.« وان» در این فیلم کاری را انجام میدهد که تابهحال در هیچ فیلمی با آهنگهای «جان دنور» نشده است. همچنین لذت مشکوک شنیدن دوباره آهنگ «کلام» از «کامو» بهعنوان یک اثر در سبک موسیقی کانتری غرب را هم از فیلم دریافت میکنیم. بله درست شنیدید : «کلام». بعد از آن نوبت «سر التون جان» میرسد که در قامت یک ستاره اکشن شکستناپذیر و سرسخت از راه برسد. «جکی چان» هیچ سرو سری با این مرد ندارد.
متاسفانه، زمان فیلم ۱۴۱ دقیقه است و وقتی که فیلم از ۹۰ دقیقه عبور میکند به نظر میرسد که «دایره طلایی» طراوت و شادابی اولیه خود را از دست میدهد. خرده داستانهای کم رمق و شخصیتهای مکمل اضافی زیادی در فیلم وجود دارد. اصلا چرا «چانینگ تاتوم» و «جف بریجز» در فیلم حضور دارند؟ چون که آنها «چانینگ تاتوم» و «جف بریجز» هستند و حضورشان باعث تقویت جایگاه فیلم در جدول فروش میشود. در حقیقت نقشهای آنها کمی بیش از حضور افتخاری است. «هال بری» کمی بیشتر در فیلم وجود دارد، البته نه خیلی زیاد. تنها بازیگر بخش «کنتاکی» داستان که حضور اثرگذاری دارد «پدرو پاسکال» است که شاید بسیاری او را با شخصیت «اوبرین مارتل» یا همان «افعی سرخ» در سریال «بازی تاج و تخت» به یاد داشته باشند. (اگر شخصیت را به یاد نمیآورید، این را به خاطر خواهید آورد … میشه بگیم … سرنوشت.)
«دایره طلایی» با صحنهای بزرگ اما بهشدت بی هیجان اکشن از تعقیب و گریزی که در آن «گالاهادi» سرویس مخفی «اگزی» (با بازی تارون اگرتون) در تقلا با عضو سابق اخراج شده سرویس (ادوارد هالکرافت – او را از فیلم اول به یاد دارید؟) که حالا با بزرگترین تولیدکننده مواد مخدر جهان که به استعار «پاپی» (با بازی جولیان مورد» شناخته میشود، کار میکند، است. او (پاپی) بیماری روانی علاقهمند به هنرهای دهه ۵۰ و عشق به تمام چیزهای مکانیکی است، بهخصوص سگ روباتیش. او همچنین از تمیز کردن گوشت همبرگر خود هم لذت میبرد. به لطف «چارلی»، او دسترسی کامل به تمامی فایلهای طبقه بندی شده سرویس مخفی که شامل اسامی و آدرس منازل اعضا میشود را به دست میآورد و در شبی از آتش و گوگرد تقریبا همه کس را که سگ «اگزی» را هم شامل میشود میکشد. تنها بازماندگان «اگزی» و «مرلین» (با بازی مارک استرانگ) هستند. بهزودی متوجه میشویم که گالاهاد سابق، «هری» (با بازی کالین فیرث) سالم و سرحال در آمریکاست و از شلیک گلوله «ساموئل ال جکسن) با از دست دادن یکی از چشمانش و فراموشی موقتی جان سالم به در برده است.
با از بین رفتن تمامی اعضا در انگلستان، بازماندگان مجبور به برقراری ارتباط با رفیقهای آمریکایی خود (استیتمن) میشوند. در همین زمان «پاپی» با انتشار بیماری کشندهای در سطح جهان سعی در باجگیری از رئیس جمهور آمریکا (با بازی بروس گرین وود) برای رسیدن به خواستههای خود را دارد. (او تنها یک خواسته دارد: قانونی شدن کامل تمامی مواد مخدر). «اگزی»، «هری» و «استیت من ویسکی» (با بازی پدرو پاسکال) برای یافتن نمونهای از پادزهر راهی میشوند.
تهیهکنندگان «ددپول ۲» شاید بتوانند چیزهایی را از «دایره طلایی» یاد بگیرند: بازگرداندن شخصیتهای آشنا و سعی در بازیابی عطر محبوبیت ابتکار اولیه برای ساخت یک دنباله کافی نیست. این فیلم به محکم کردن و شاید حتی بازنویسی دوباره فیلمنامه احتیاج دارد. اگر تماشاگری در ساعت آخر یک فیلم اکشن مدام به ساعت خود نگاه میکند، مطمئنا یک جای کار درست نیست. اگر «سرویس مخفی» همانند هجونامه پرشکوهی از فیلمهای «جیمز باند» باشد، «دایره طلایی» همچون یک فیلم باند بد (دوران راجر مور) است.
هم «کالین فیرث» و هم «تارون اگرتون» با پشت سر گذاشتن کاریزما و شخصیتپردازی خود ظاهر میشوند. البته با این وجود به نظر نمیرسد که سرمایهگذاری و شیمی که در «سرویس مخفی» به اشتراک گذاشته بودند از بین رفته باشد. بنابراین وظیفه از بین بردن این شکاف روی دوش «مارک استرانگ» است که او هم به طور قابل تحسینی این کار را انجام میدهد. هر بار که «استرانگ» را میبینم او را در محدوده خود شگفتانگیز مییابم. او هم میتواند یک شرور پست و هم یک قهرمان لایق باشد. سایهای از «آلن ریکمن». همچنین از فیلم اول «هانا آلستروم» به نقش «شاهزاده تیلد» هم حضور دارد که کماکان پیشینه او در این فیلم هم ناگفته باقی میماند. او در حال حاضر دوست دختر «اگزی» است. از میان بازیگران تازه، «جف بریجز» به نظر خسته و «جولیان مور» به طرز جذابی دیوانه به نظر میرسند. «التون جان» هم کمی رنگ و طعم به فیلم میافزاید بهگونهای که تنها «التون جان» میتواند این کار را انجام دهد. (هرچند به روشی که هرگز تصورش را هم نمیتوانستیم بکنیم که «التون جان» بتواند).
چه چیزی درباره «دایره طلایی» اشتباه است؟ پاسخ شاید بهسادگی تله ساخت دنبالهای برای فیلمی باشد که فضا و حس و حال آن را نتوان دوباره و با کیفیت بازسازی کرد. این همان سندورم «تمساح داندیی ۲) است. علیرغم بازگرداندن عناصر قدیمی و افزودن چیزهای جدید، بازهم یک جای کار میلنگد. «دایره طلایی» به بدی «تمساح داندیی ۲» نیست. این فیلم بازگشت به عقب عظیمی نیست اما در مقایسه با «سرویس مخفی» ناامیدکننده است.