نقد و بررسی انیمیشن «فردیناند» (Ferdinand)
این میزان از این نوع گاو کافی است. چیزی که الان دنیا به آن نیاز دارد «فردیناند» است، «فردیناند» شیرین، نوعی نژاد کمیاب از گاوها که
در برابر خشونت مقاومت کرده و در برابر رقابت و سازگاری با خواست دیگران از خود مقاومت نشان میدهد.
افسوس، در این آخر هفته اقبال در باکس آفیس با «جنگ ستارگان: آخرین جدای» خواهد بود، در حالی که تماشاگران هنوز به دنبال انیمیشن تازه پیکسار در تکریم فرهنگ مکزیکی یعنی «کوکو» هستند. از این رو بالاخره باید کسی پیدا شود تا مسئول اکران این انیمیشن شاخص درباره صلح و یادگیری که داستانش بر اساس کتابهای مصور محبوب کودکان در سال ۱۹۳۶ درباره «تورو» کسی که بدن عضلانیاش طبیعت آراماش را مخفی میکند، ساخته شده است را تحسین کند. «فردیناند» بهجای قفل کردن شاخهایش در شاخ دیگر گاوها و بهجای دنبال کردن پارچه قرمز ماتادورها بیشتر ترجیح میدهد تا بایستد و از بوی گلها لذت ببرد بخصوص گلهای قرمز. همانگونه که زمانی از پدرش میپرسد: آیا من میتوانم که قهرمان مبارزه نکردن باشم؟
کارخانه ساخت کارتون «فاکس»، «بلو اسکای» گاها و زمانی که تصمیم به ساخت کارتونهای خانوادگی میگیرد در مقایسه با فیلمهای منقلب کننده «دیزنی» و احساساتی «دریم ورکس» بیش از یک بازیگر خجالتی نشان میدهد. اما پایین آوردن انتظارات همیشه هم چیز بدی نیست. به همین دلیل است که «فردیناند» بهعنوان یکی از عناوین غافلگیر کننده و دلنشین امسال پیدا میشود سالی که فیلمهای مطرح انیمیشن در آن کم بوده و در مقایسه با فیلمهای «بچه رئیس» و «لگو بتمن» جنبههای مضر آن نیز کمتر است. بله، جریان آشفتهای که شامل رقصهای گروهی، تعقیب و گریزی طولانی در شهر گاوها و مخلوقاتی بیش از حد چابک میشود در داستان وجود دارد. اما بهجای آنکه خام و بیادبانه باشد، کارگردان «کارلوس سالدانها» – از کهنهکاران سری فیلمهای «عصر یخبندان» که فیلم «ریو» او در عشق به برزیل ساخته شده است- و تیم نویسندهاش تصمیم گرفتهاند تا این عناصر را برای خلق و القا حس احترام به دیگران، کار گروهی، مهربانی و دنبال کردن رؤیاهایتان حتی اگر ناگزیر به انجام کارها به شکل دیگری باشید، استفاده کنند.
زمانی که ما برای اولین بار «فردیناند» را بهعنوان یک گوساله میبینیم، او وارد بحثهای خاله زنگی و بازیهای الکی همراهانش در آغل نمیشود. او ترجیح میدهد تا میخکی را در محل تمرینشان پرورش دهد تا زمانی که دلاوریهایش در آینده زبانزد شود. اما زمانی که پدرش در مقابله با یک ماتادور شکست میخورد، «فردیناند» فرار میکند و خود را در میان جوانههای معطر مزرعهای مییابد و تبدیل به حیوان خانگی «نینا» میشود. دختری جوان که در آن مزرعه به همراه پدرش زندگی میکند. با اینکه «فردیناند» به طور طبیعی رفته رفته بزرگتر میشود اما کماکان طبیعت رام و مطیعش را حفظ میکند. اما درگیری با یک زنبور عسل باعث میشود که او به طرز غیرمعمولی خشمگین شود و او را دوباره به محل تمرین و پیش دوستان قدیمیاش باز میگردانند.
او معین میشود تا با بزی با چشمان آرام و باهوش به نام «لوپ» که مسئول تعلیم دادن «فردیناند» (توسط سوپراستار کشتی کج «جان سنا» صداپیشگی میشود) میشود، همراه شود. اما رقیب سنگین وزن او تمایلی برای دنبال کردن پارچه قرمز ندارد، بخصوص بعد از زمانی که میفهمد گاوها در نهایت به «فروشگاه خردکن»- یک کارخانه وحشتناک تولید گوشت گاو- فرستاده میشوند و یا حتی تمایلی به نشان دادن از خودگذشتگی در یک ورزش خونین در داخل رینگ ندارد. این مسئله متضاد با یک وضیعت برد-برد است. اما همه اینها از انتخاب شدن «فردیناند» بهعنوان رقیب ماتادور «ال پریمرو» (با صداپیشگی «میگوئل آنخل سیلوستره») در نبرد خداحافظیاش جلوگیری نمیکند و این مسئله مقاومت او را مورد آزمایش قرار میدهد.
چندین سکانس هوشمندانه در فیلم وجود دارد که زیبایی و صلابت ذاتی «فردیناند» را نشان میدهد. ازجمله این سکانسها، سکانسی است که کلیشه قدیمی «گاو در مغازه چینیها» وارد میشود. کمدیهای ناشی از دهه ۴۰ اگرچه مختصر هستند اما من به هنگام مشاهده سکانسی که در آن «فردیناند» به طور تصادفی کرمی را که در دماغش گیر کرده است را با عطسه به بیرون پرتاب میکند و او تبدیل به پروانهای زیبا میشود آن را لذت بخش یافتم. یا زمانی که سگ پاکوتاه «نینا»، «پاکو» نمیتواند درک کند که چگونه او و «فردیناند» میتوانند با هم برادر باشند، زمانی که گاوها این ادعا را مطرح میکنند، نالههای او نشان میدهد که او کاملا با این مسئله موافق است. و در حالی که حضور آنها در فیلم ظاهرا غیرممکن به نظر میرسد، در مزرعه کناری سه اسب مغرور که در حال مبارزه هستند و تلاش میکنند که حیوانات دیگر را با حرکتهای خشن خود از آنجا بیرون کنند دیده میشود. زمانی که رهبر خسته آنها «هانس» (با صداپیشگی کمدین آلمانی « فلولا بورگ»)، به زمین میخورد، اعتراف میکنم زمانی که جمله «من زمین خوردم و نمیتوانم سرگردان باشم» را شنیدم به خنده افتادم.
من همچین کار کسی که چهار بازیگر گلچین شده که بهجای دوستان «فردیناند» صحبت میکنند را انتخاب کرده است، تحسین میکنم: «بابی کاناول» به نقش «والینت ناراحت»، آنتونی اندرسون» به نقش «اسکینی بونز»، افسانه دنیای فوتبال «پیتون مانینگ» به نقش « گواپو چموش» و «دیوید تنانت» سریال «دکتر هو» به نقش «انگوس» که از سرزمین اسکاتلند میآید. اما چیزی که در این فیلم واقع شگفتانگیز است این مسئله است که چگونه ذهن «فردیناند» پرسشهای جنسیتی مردانه را مطرح میکند. با در نظر گرفتن نحوه القا پیامها در فیلم آنها را میتوان در سه خارپشت بینظیر به نامهای «اونا» (با صداپیشگی «جینا رودریگوئز»)، «داس» (با صداپیشگی «دیوید دیگز» و «کواترو» (با صداپیشگی «گابریل ایگلسیاس») یافت.