تاریخ نخستین موقوفه در اسلام با نام مُخَیْریق و غزوه احد (سال سوم هجری، ۳۲ ماه پس از هجرت) پیوند دارد. محمد بن سعد (متوفای ۲۳۰ق) زیر عنوان «صدقات پیامبر خدا (ص)» آورده است که نخستین صدقه در اسلام، وقفی بود که پیامبر خدا (ص) پس از کشته شدن مخیریق در احد، از خود برجا نهاد.(۱) مُخَیریق (از قبیله ثَعلبه بن فِطْیون) توانگرترین مرد بنی قَیْنُقاع و از احبار یهود و آگاهان به احکام تورات بود. وی با آنکه از روی صفات و نشانههای پیامبر خدا (ص) به پیامبری آن حضرت پیبرده بود؛ از دین خویش که بدان خو گرفته بود، دست بر نمیداشت. با این حال ـ و با آنکه همچنان بر دین یهود بود ـ روز شنبه که جنگ احد آغاز شد پیش یهودیان آمد و بدانان گفت: به خدا سوگند، شما خود میدانید که بر شما فرض است که محمد را یاری دهید. یهودیان بدو پاسخ دادند که امروز شنبه است. مخیریق گفت: دیگر شنبهای در کار نیست، و آن گاه سلاح برگرفت و در احد به پیامبر خدا (ص) پیوست. وی پیش از آنکه آهنگ احد کند به محمّد بن مَسْلَمه، سَلَمه بن سَلامه و خویشان خود وصیّت کرد: اگر من امروز کشته شدم، دارایی من در اختیار محمّد خواهد بود تا بنابر رهنمود خدا ـ عزّوجلّ ـ در هر راه که خواهد صرف کند. هنگامی که جنگ به پایان رسید و مسلمانان شهدا را به خاک میسپاردند، مخیریق را در حالی که چند زخم خورده بود کشته یافتند. وی را بیآنکه نماز بر او گزارند در گوشه گورستان مسلمانان دفن کردند. نه در آن روز و نه پس از آن شنیده نشد که پیامبر (ص) برای او آمرزش خواهد، جز آنکه فرمود: مخیریق بهترین یهودی بود(۲).منابع تاریخ اسلام، چون مغازی واقدی، طبقات ابنسعد، تاریخالمدینه ابنشبّه، و نیز منابع روائی همچون بحارالانوار مجلسی و وسائلالشیعه حرّ عاملی دارایی مخیریق را که پیامبر (ص) وقف فرمود، هفت نخلستان (حوائط سبعه) به این شرح ذکر کردهاند: ۱ـ مِیْثَب یا مَیْثِب ۲ـ صافیه ۳ـ دَلال ۴ـ حُسْنی ۵ ـ بُرقه یا بَرقه ۶ ـ اَعواف ۷ـ مشربه امابراهیم.(۳) همین منابع، تصریح دارند که بخش عمده موقوفات پیامبر (ص) را در مدینه همین هفت نخلستان تشکیل میداد (۴) و با اصطلاحات و تعبیرات: «صدقه و صدقات، نفقه و نفقات، حَبْس و حُبُس، وَقْف، حَبسَ، وَقَفَ و تصدّق» از آنها سخن میگویند(۵).
برخی منابع، اطّلاعات بیشتری را در مورد محلّ این موقوفات و نیز در اینباره که وقف بر چه کسانی بوده و… به دست میدهند. به گفته ابنشبّه «صافیه، بَرقه، دَلال و میثب» در کنار یکدیگر و در بالادست سورین (به ضبط سمهودی: صورین) پشت قصرِ مروان بن حکم واقع بوده و از وادی (نهر) مَهزور سیراب میشدهاند. نخلستان «مشربه امّ ابراهیم» که ماریه قبطی، ابراهیم ـ فرزند پیامبر ـ را در آنجا زاد و در همانجا زندگی میکرد و به همین جهت نیز به این نام خوانده شد، در پشت «بیتِ مدراس» یهود و جنب مِلک ابوعبیده بن عبداللّه بن زمعه اسدی قرار داشت و آن نیز از وادی مهزور آب میخورد. «حُسْنی» در ناحیه قُفّ، و «اعواف» در املاک بنی مُحَمَّم واقع بود و این هر دو نیز از مهزور سیراب میشدند.(۶)سمهودی (متوفای ۹۱۱هـ) اطلاعات دقیقتری درباره محلّ این نخلستانها آورده و اشاراتی هم به وضع این اوقاف در روزگار او (سده نهم و اوایل سده دهم هجری) دارد(۷).
در این منابع درباره اینکه این حوائط بر چه کسانی وقف بوده اختلاف دیده میشود. در یکی از روایات منقول در طبقات ابنسعد، سخن از این است که پیامبر (ص) پس از بازگشت از اُحد، اموال مخیریق را میان فقرا تقسیم فرمود.(۸)(یعنی موقوفه بودن آنها اساسا مردود شمرده شده است) امّا غالب روایات و اخبار ـ اعم از شیعه و سنی ـ موقوفه بودن این املاک را تصدیق و تأیید کردهاند؛ از آن جمله ابنیونس در جامع و مالک در ردّ نظر شُریح و نیز در مناظره با قاضی ابویوسف در حضور هارونالرشید بدان تصریح کردهاند؛ (۹) گرچه در مورد موقوفٌعلیه این اوقاف اختلاف هست.
برخی از روایات اهل سنّت، حکایت از آن دارد که این املاک، وقف عام بر مسلمانان بوده است. از آن جمله ابنسعد از واقدی و او از… روایت میکند که از عمر بن عبدالعزیز، به هنگامی که خلیفه بود شنیدم که میگفت: روزی که در مدینه گروه بسیاری از مردم جمع بودند از پیران مهاجران و انصار شنیدم که میگفتند: حوائط (نخلستانهای هفتگانه) پیامبر (ص)وقف بر مسلمانان است و از اموال مخیریق بوده… آن گاه عمر فرمان داد از خرماهای آن نخلستانها بیاورند. طبقی خرما آوردند… آنها را میان ما تقسیم کرد(۱۰).
در برابر روایت مذکور، اخبار و روایاتی در منابع اهل سنّت آمده که حکایت از وقف این حوائط بر خاندان پیامبر (ص) دارند و نکته مهم آنکه این گروه از روایات با اخبار مورد تأیید شیعه در این باب کمابیش مطابقت و همسویی دارد: سمهودی در وفاءالوفاء زیر عنوان «طلب فاطمه من ابیبکر صدقات ابیها» در توجیه مناقشه و احتجاج حضرت فاطمه (س) با ابوبکر و پاس مقام خلافت از سویی و ساحت مقدس دخت پیامبر (ص) از سوی دیگر، مینویسد: آن حضرت با اصل این سخن ابوبکر که از قول پیامبر (ص) میگفت: «لانورث؛ ما ترکناه صدقه» مخالفتی نداشت؛ بلکه استنباط و نظر وی این بود که این اموال وقف است و حق نظارت بر آن و قبض محصول و ثمر و تصرف در آن به واسطه ارث به او میرسد و لذا طالب سهم و نصیب خویش از اوقاف پیامبر (ص) در مدینه
بود و عقیده وی بر آن بود که حق تولیت بر این املاک متعلق به او (به واسطه دختری) و عبّاس (به واسطه عمومت) است(۱۱).
ابنشبّه به تفصیل در این باب سخن میگوید و بنابر روایات مینویسد: عمر تولیت این املاک را در زمان خلافت خویش به علی (ع) و عبّاس سپرد، بدین شرط که آن دو مطابق مفاد شروط وقف که پیامبر (ص) تعیین فرموده بود عمل کنند؛ یعنی با حفظ عین موقوفه، نفقه سالانه خاندان پیامبر (ص) پرداخت شود و آنچه از درآمد باقی میماند در راه خدا صرف شود. همو مینویسد این شیوه در دوران خلافت عثمان نیز ادامه یافت و بعدها تولیت آن به عهده حسن بن علی (ع)، سپس حسین بن علی (ع) و آنگاه در اختیار علی بن حسین (ع) و حسن بن حسن و سپس زید بن حسن بود.
سمهودی سپس به روایت از عبدالرّزاق، از مَعْمَر از زهری میافزاید که سپس تولیت این اوقاف بر عهده عبداللّه بن حسن مثنّی ـ معروف به عبداللّه محض ـ بود تا آنکه بنیعباس به قدرت رسیدند و این اوقاف را از دست بنیالحسن (علویان) به در آوردند. او به نقل از اسماعیل قاضی آورده است که عباس ـ عمّ پیامبر ـ در روزگار خلافت عثمان از سهم خویش اعراض کرده بود(۱۲).
ابن شبَّه (۱۷۳ـ۲۶۲هـ) به روایات از ابوغَسّان آورده است: اوقاف (صدقات) پیامبر (ص) امروز در دست خلیفه است؛ هر که را میخواهد به تولیت آنها میگمارد یا عزل میکند و محصول و درآمد آن را به نحوی که وکلا تشخیص میدهند، میان نیازمندان مدینه تقسیم میکند(۱۳). سمهودی به نقل از رزین العبدری میافزاید: برخی از این مستغلاّت تا حدود سال ۵۰۰ هجری ـ که یکی از ولات مدینه آنها را به خود اختصاص داده ـ همچنان معروف و وقف بر مساکین بوده است(۱۴).
نکته مهم و قابل ذکر این است که منابع اهل سنّت درباره این اوقاف بسیار آشفته و پریشان سخن گفتهاند و روایات مربوط به حوائط سبعه (نخلستانهای هفتگانه متعلّق به مخیریق و موقوفه پیامبر) را با دیگر املاک و اموال و مستغلاّت به جا مانده از پیامبر (ص)، نظیر: فدک، خیبر، اراضی بنینضیر و بنیقریظه ـ که هر کدام بر پایه نظر فقهای شیعه حکمی خاص خود دارد ـ خلط کرده و درآمیختهاند.
چنان که در آغاز این بحث اشاره شد، بر آن نبودهایم که در تاریخ نخستین اوقاف به تفصیل سخن گفته شود، هم از این روی، در این باب استقصای تامّی در منابع شیعه نکردهایم و تنها به آنچه در بحارالانوار و وسائلالشیعه آمده، بسنده میشود:
به نوشته مجلسی ـ به نقل از قربالاسناد ـ به روایت از ابنعیسی، از بزنطی آمده است: از امام رضا (ع) درباره نخلستانهای هفتگانه (الحیطان السبعه) پرسیدم، فرمودند: آنها میراث پیامبر خدا (ص) بود که وقف فرمودند و آن حضرت، درآمد آن را صرف هزینه مهمانها و نیازمندیهای خویش میکرد. پس از رحلت پیامبر (ص) عبّاس بر سر آن با فاطمه (س) به داوری برخاست. علی (ع) و دیگران گواهی دادند که این نخلستانها وقف است و عبارتاند از: دلال، عواف (ظاهرا اعواف)، حُسنی، صافیه، مِلک امابراهیم، منبت (ظاهرا مَیْثِب یا مِیْثَب) و برقه(۱۵).
مجلسی در خبری دیگر، به روایت از زید بن علی، از حسن بن علی (ع)، آورده که فرمود: این وصیّت فاطمه دخت محمد (ص) در مورد نخلستانهای هفتگانه: عواف (اعواف)، دلال… به علی بن ابیطالب (ع) است، و اگر او در گذشت از آنِ حسن بن علی (ع) و پس از او برادرش حسین (ع) و پس از او از آن الاکبر فالاکبر از فرزندان پیامبر خدا (ص) ست(۱۶). شیخ حرّ عاملی، خبری قریب به مضمونِ خبر پیشین آورده است که اسناد روایت آن به امام محمد باقر (ع) میرسد. در این خبر، نام علی بن ابیطالب (ع) به عنوان کاتب متن وصیّت و نام مقداد بن اسود و زبیر بن عوّام به عنوان گواه و شاهد آمده است(۱۷).
آخرین نکتهای که در این مقاله کوتاه باید بدان اشاره شود این است که به رغم تصریح و تأیید بسیاری از منابع اصیل و معتبر اهل سنّت در اینباره که حوائط سبعه مخیریق را نخستین اوقاف، و حضرت رسول اکرم (ص) را نخستین واقف معرّفی کردهاند و بعضا به تفصیل در باب آنها سخن گفتهاند، برخی از منابع اهل سنّت و از آن میان ابوهلال عسکری با عبارت «اوّل ما احتبس فیالاسلام صدقه عمر… یقال له ثمع» عمر بن خطاب را نخستین واقف، و ملک ثمغ یا ثمغا را نخستین وقف و موقوفه دانستهاند(۱۸). البته عمر و بسیاری دیگر از صحابه به پیروی از پیامبر (ص) به این سنّت حسنه عمل کردهاند؛ امّا اینکه عمر را نخستین واقف به شمار آوریم، با وجود نبودن دلیل، خالی از نوعی جانبداری تعصّبآلود و غیر منطقی نیست؛ بویژه آنکه در کتب معروف به الاوائل و مباحث و ابواب برخی از کتابها، نظیر تاریخالخلفاء سیوطی (۱۹) که به اوائل امور در تاریخ پرداختهاند، اموری به عنوان فضیلت به افراد نسبت داده شده که به آسانی میتوان دریافت که این نسبتها در پرتو قدرت سیاسی، اجتماعی یا دینی این شخصیّتها شکل گرفته و پدید آمده است.
پی نوشت :
۱- ابنسعد، محمد کاتب واقدی، الطبقات الکبری، بیروت، دار بیروت للطباعه والنشر، ۱۴۰۵ هـ/ ۱۹۸۵م، ج۱، ص۵۰۱.
۲- واقدی، محمدبن عمر، کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، قاهره، دارالمعارف، ۱۹۶۶م، ج۱، صص۲۶۲ـ۲۶۳؛ابنشبّه، ابوزید عمر، تاریخالمدینهالمنوره، تحقیق فهیم محمّد شلتوت، قم، دارالفکر، ۱۴۱۰ هـ/ ۱۳۶۸ ش، ج۱، ص۱۷۳؛ ابنهشام، همان، ج۲، صص۱۵۹ـ۱۶۰؛ ابنسعد، همان، ج۱، ص۵۰۲.
۳- واقدی، همان، ج۱، ص۳۷۸؛ ابنسعد، همان، ج۱، صص۵۰۲، ۵۰۳؛ابنشبّه، همان جا؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسّسه الوفاء، ۱۴۰۳ هـ/ ۱۹۸۳م، ج۱۰۰، ص۱۸۳ (=باب الوقف، باب۱، حدیث۱۰)؛ حرّ عاملی، محمدبن الحسن، وسائلالشیعه، تحقیق عبدالرحیم ربّانی شیرازی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ج۱۳، ص۳۱۱.
۴- ابنهشام، همان، ج۲، ص۱۶۰؛ ابنسعد، همان، ج۱، ص۵۰۱.
۵- واقدی، ابنسعد، همان جاها.
۶- ابنشبّه، همان، ج۱، صص۱۷۳ـ۱۷۴.
۷- سمهودی، نورالدین علیبن احمد، وفاءالوفا باخبار دارالمصطفی، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ۱۴۰۴ هـ/ ۱۹۸۴م، ج۳، صص۹۹۳ـ۹۹۴.
۸- ابنشبّه، همان، ج۱، صص۱۷۴ـ۱۷۵؛ واقدی، همان، ج۱، ص۳۷۸؛ ابنسعد، همان، ج۱، ص۵۰۲؛ سمهودی، همان، ج۱، صص۹۹۰ـ۹۹۱.
۹- کتّانی، شیخ عبدالحی، التراتیب الاداریه، بیروت، دارالکتاب العربی، ج۱، صص۴۰۱ـ۴۰۴.
۱۰- ابنسعد، همان، ج۱، صص۵۰۲ـ۵۰۳.
۱۱- سمهودی، همان، ج۳، صص۹۹۶ـ۹۹۸.
۱۲- ابنشّبه، همان، ج۱، صص۲۰۲ـ۲۰۷، ۲۰۹؛ سمهودی، همان جا؛ کتانی، همان، ج۱، صص۴۰۲،۴۰۴.
۱۳- ابنشبّه، همان، ج۱، ص۲۱۸.
۱۴- سمهودی، همان، ج۳، ص۹۹۴.
۱۵- مجلسی، همان جا.
۱۶- مجلسی، همان، ج۱۰۰، صص۱۸۵ـ۱۸۶.
۱۷- حرّ عاملی، همان، ج۶، ص۳۱۱.
۱۸- عسکری، ابوهلال حسنبن عبداللّهبن سهل، کتاب الاوائل، تحقیق محمدالسیّد الوکیل، المدینه المنوّره، ۱۳۸۵ هـ/ ۱۹۶۶م، ص۱۴۳.
۱۹- سیوطی، جلالالدین عبدالرحمان، تاریخالخلفاء، به تحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، قاهرهالمکتبهالتجاریه الکبری، ۱۳۷۱ هـ/ ۱۹۵۲م، صص۱۲۵ـ۱۲۸.
نویسنده: هادی عالمزاده
منبع: میراث جاویدان