بنابراین طبیعی بود که مرا حامی مطلق ایشان بدانند و عدهای از مخالفین و جناح مخالف تبلیغ میکردند که اگر آقای ناطق بیاید، وضعیت مثل سابق خواهد شد. چون یک عده مذهبی که از آقای هاشمی دلخور بودند هم حرف داشتند، زیرا کارگزاران را وابسته به آقای هاشمی میدیدند. کمی اباحهگری و غیره در آن موقع وجود داشت که مذهبی ها اعتقاد داشتند دولت آقای هاشمی عامل عمده آن است؛ به ویژه زمانی که دختر ایشان فائزه به میدان آمد، زمینه آزادیهای این چنینی فراهم شد. مساله دیگر این بود که وقتی من از سیاست های اقتصادی، دولت و شخص ایشان دفاع کردم، میگفتند:”پس ناطق که شقالقمری نمیکند و تحولی در کشور ایجاد نمیشود، او هم راه رفسنجانی را ادامه میدهد.” طبیعتا این جریان اثر خود را روی آرا میگذاشت. در واقع یکی از عواملی که سبب شد من رای نیاورم، حمایت از آقای هاشمی، به این بیانی که عرض کردم بود و حمایت از آقای هاشمی، چوب خوردن داشت.
یکی دیگر از عوامل عدم موفقیت من در پیروزی انتخابات، موضعگیری آقای هاشمیرفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری بود. به نظر من ایشان مقهور آن جوسازیهایی شد که میگفتند تقلب میشود. ایشان میخواست به عنوان رئیس قوه مجریه که وزارت کشور هم زیر نظر ایشان است، ژستی بگیرد که، نخیر من هستم و نمیگذارم تقلب شود. لحن صحبت ایشان که چرا میخواهید تقلب کنید، به معنی تایید آنهمه جوسازی بود. بالاخره هرکس میتوانست بگوید:«این که از خودشان است دارد میگوید، تقلب، پس معلوم میشود تقلبی وجود دارد». خطبه ایشان در نماز جمعه، واقعا اثر بسیار سویی در جامعه داشت و هیچ توجیهی هم ندارد. اخیرا شنیدم که بعضی اطرافیان ایشان میگفتند:«ما در تحلیلهایمان اشتباه کردیم، فکر میکردیم که اگر آقای ناطق بیاید مستقل عمل میکند و خلاصه به آقای هاشمی توجه نمیکند و اگر آقای خاتمی بیاید بهتر است چون مشورت پذیر است، البته بعدا معلوم شد که اشتباه کردهایم».