مامون و مرد دزد

مامون و مرد دزدReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Nov 19Rating:

ماءمون او را در قیافه مرد پارسایی مشاهده کرد که اثر سجده در پیشانی داشت . به او گفت :- وای بر این ظاهر زیبا و بر این کار زشت ! آیا با چنین آثار زهد و پارسایی که از تو می بینم تو را به دزدی نسبت می دهند؟مرد صوفی گفت :- من این کار را از روی ناچاری کرده ام ، زیرا تو حق مرا از خمس و غنایم ، نپرداختی .ماءمون گفت :- تو در خمس و غنایم چه حقی داری ؟- خدای عزوجل خمس را به شش قسمت تقسیم کرد و فرمود:((هر غنیمت که به دست آورید خمس آن برای خدا و پیغمبر او و ذوی القربی و یتیمان و بینوایان و درماندگان در سفر است .))و همچنین غنیمت را به شش قسمت تقسیم کرد و فرمود:((غنیمتی که خدا از اهل قریه ها به پیغمبر خود ببخشد، برای خدا و پیغمبر او و ذوی القربی و یتیمان و بینوایان و درماندگان در سفر است ؛ برای آنکه غنیمت ، تنها در دست و حوزه توانگران شما به گردش ‍ نباشد.))طبق این بیان ، اکنون که در سفر مانده ام و بینوا و تهیدستم ، تو مرا از حقم محروم ساخته ای .ماءمون گفت :آیا من حکمی از احکام خدا و حدی از حدود الهی را ترک کنم ، با این حرف هایی که تو می زنی ؟مرد صوفی گفت :- اول به کار خود پرداز و خویش را پاک کن و آن گاه به تطهیر دیگران همت گمار! نخست حد خدا را بر نفس خود جاری کن و آن گاه دیگران را حد بزن !ماءمون دیگر نتوانست سخن بگوید، رو به حضرت رضا علیه السلام نمود و گفت :- در این باره چه نظری دارید؟حضرت رضا علیه السلام فرمود:- این مرد می گوید تو هم دزدی کرده ای منهم دزدی کرده ام ! ماءمون از این سخن سخت برآشفت و آن گاه به مرد دزد گفت :- به خدا قسم دست تو را خواهم برید.مرد گفت :- آیا تو دست مرا قطع می کنی در صورتی که خود، بنده منی ؟!ماءمون گفت :- وای بر تو! من چگونه بنده تو هستم ؟!مرد گفت :- به جهت اینکه مادر تو از مال مسلمان خریداری شده و تو بنده کلیه مسلمانان مشرق و مغربی ، تا آن گاه که تو را آزاد کنند، و من تو را آزاد نکرده ام .دیگر آنکه تو خمس را بلعیده ای ! بنابراین ، نه حق آل رسول را ادا کرده ای و نه حق مثل من و امثال مرا داده ای .همچنین شخص ناپاک نمی تواند ناپاک مثل خود را پاک سازد، بلکه سخصی پاک باید آلوده ای را پاک نماید و کسی که خود حد بگردن دارد بر دیگری حد نمی تواند بزند، مگر آنکه اول از خود شروع کند! مگر نشنیده ای که خدای عزیز می فرماید:((آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خویش را فراموش می کنید و حال آنکه کتاب خدا را تلاوت می کنید؟ آیا در این کار فکر نمی کنید.))در این هنگام ، ماءمون رو به حضرت رضا علیه السلام کرد و گفت :- صلاح شما درباره این مرد چیست ؟حضرت رضا علیه السلام اظهار داشتند:- خدای جل جلاله به محمد صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:((فلله الحجه البالغه )) خدای را دلیل رسایی هست که نادان با نادانی می فهمد و دانا بعلم خود درک می کند، دنیا و آخرت بر پایه استوار است و اکنون این مرد بر تو دلیل آورده است .چون سخن به اینجا رسید، ماءمون فرمان داد تا مرد صوفی را آزاد کنند.پس از آن ، مدتی در میان مردم ظاهر نشد و در مورد حضرت رضا علیه السلام فکر می کرد تا آنکه آن بزرگوار را مسموم ساخت و شهید کرد.

 

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

راه نجات

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:سه نفر از بني اسرائيل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سير و سفر در غاري به عبادت خدا پرداختند، ناگهان ! سنگ بزرگي از قله کوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به کلّي بسته شد. و مرگ خود را حتمي دانستند.