بگو به سِفله نادان، که عِرضِ خویش مَبَر / که شیرِ شرزه، کجا بیمش از شغالان است
چگونه منکر نام بلند فارس شود / بر این خجسته لقب، صد دلیل و برهان است
مگر نمیشنود بانگ فارس از موجش / به بخت دولت ایرانیاش، خروشان است
تلاطمی که به پهنای خود برانگیزد / نشانِ خشم وی از مکر بدسگالان است
کسی که خانه و خوانش، طفیل بیگانه است / خیالِ خامِ وی از فکرت پریشان است
به پاسداری از او، ارتش و سپاه و بسیج / به مرز پرگهرش، جملگی به فرمان است
به یک اشارت رهبر، امیرلشکر عشق / بنای کاخ ستم از اساس ویران است
اگر که سخت بُوَد عبرت از قرون سَلَف / مرور قصه صَدّامیان که آسان است
نبوده است ز نسل عجم ابوسفیان / مسلّم است که فرزند آل قحطان است
نبوده است ز ایرانیان یکی بوجهل / شناسنامه ما بوعلی و سلمان است
مباد خالی از این نام “علو یا” هرگز / خلیج فارس که فرزند مام ایران است