جوان قانون شکن

جوان قانون شکنReviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Nov 2Rating:

در این میان زنی در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام علیه السلام ایستاد و گفت :- یا امیرالمؤ منین شوهرم به من ستم می کند و قسم یاد کرده است مرا بزند. حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افکند و لحظه ای فکر کرد سپس سر برداشت و فرمود:نه به خدا قسم ! بدون تاءخیر باید حق مظلوم گرفته شود!این سخن را گفت و پرسید:- منزلت کجاست ؟زن منزلش را نشان داد.حضرت همراه زن حرکت کرد تا در خانه او رسید.علی علیه السلام در جلوی درب خانه ایستاد و با صدای بلند سلام کرد. جوانی با پیراهن رنگین از خانه بیرون آمد حضرت به وی فرمود:از خدا بترس ! تو همسرت را ترسانیده ای و او را از منزلت بیرون کرده ای .جوان در کمال خشم و بی ادبانه گفت :کار همسر من به شما چه ارتباطی دارد. ((والله لاحرقنها بالنار لکلامک .)) بخدا سوگند بخاطر این سخن شما او را آتش ‍ خواهم زد!علی علیه السلام از حرف های جوان بی ادب و قانون شکن سخت بر آشفت ! شمشیر از غلاف کشید و فرمود:من تو را امر بمعروف و نهی از منکر می کنم ، فرمان الهی را ابلاغ می کنم ، حال تو بمن تمرد کرده از فرمان الهی سر پیچی می کنی ؟ توبه کن والا تو را می کشم .در این فاصله که بین حضرت و آن جوان سخن رد و بدل می شد، افرادی که از آنجا عبور می کردند محضر امام (ع ) رسیدند و به عنوان امیرالمؤ منین سلام می کردند و از ایشان خواستار عفو جوان بودند.جوان که حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسری می کند، به خود آمد و با کمال شرمندگی سر را به طرف دست علی (ع ) فرود آورد و گفت :یا امیرالمؤ منین از خطای من درگذر، از فرمانت اطاعت می کنم و حداکثر تواضع را درباره همسرم رعایت خواهم نمود. حضرت شمشیر را در نیام فرو برد و از تقصیرات جوان گذشت و امر کرد داخل منزل خود شود و به زن نیز توصیه کرد که با همسرت طوری رفتار کن که چنین رفتار خشن پیش نیاید.

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

راه نجات

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:سه نفر از بني اسرائيل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سير و سفر در غاري به عبادت خدا پرداختند، ناگهان ! سنگ بزرگي از قله کوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به کلّي بسته شد. و مرگ خود را حتمي دانستند.