نگرش انتقادی قرآن کریم به تثلیث
قرآنکریم واژه «تثلیث» را به کار نبرده و از شخصیتهای سهگانه آن نیز در کنار یکدیگر ذکر صریحی به میان نیاورده است. اما آیات زیادی با آموزه مزبور و بنیادهای فکری و فلسفی آن پیوند مستقیم و غیرمستقیم دارند. قرآن کریم، دو بار مفهوم اصطلاحی «تثلیث» را به روشنی یاد کرده و به نفی و نقد صریح آن پرداخته است. در این آیات، ضمن معرفی تثلیث به عنوان عقیدهای کفرآلود و غلوآمیز، به زمینههای پیدایش آن، اشاره شده است.
(نساء:۱۷۱؛ مائده:۷۳ـ۷۵). در دستهای دیگر از آیات، ضمن ارائه خداشناسی توحیدی و متفاوت با عهد جدید، مبانی و مفاهیم اصلی تثلیث، مانند فرزند داشتن خدا، الوهیت، پسر و زاییده خدابودن مسیح(ع)و این همانیالله و مسیح(ع)به شدت انکار شده است. قرآن کریم در کنار نفی صریح مبانی و مفاهیم یاد شده، بر بشر و پیامبربودن حضرت مسیح(ع)و عدم استنکاف وی و فرشتگان مقرّب، از جمله روح القدس، از بندگی خدا و انکار هرگونه دعوت مردم از سوی حضرت عیسی(ع)به بندگی خویش و مادرش تأکید شده است.۱
شرح دیدگاههای گوناگون درباره تثلیث همراه با گزارش عقاید سه فرقه مسیحی نسطوریان، یعقوبیان و ملکانیان۲ و نیز بررسی زمینههای پیدایش تثلیث، به ویژه با تأکید بر اثرپذیری از عقاید و اساطیر رومیان، مصریها، یونانیان و هندیها۳و تحولات آن، از مباحثی است که گاه به شکل مبسوط در منابع تفسیری و در ذیل آیات مربوط آمده است.
الف: نقد مبانی تثلیث: قرآنکریم فرزند خدا بودن و الوهیّت مسیح(ع)را که یکی از مبانی اصلی تثلیث است، از جهات گوناگون به نقد کشیده است. توضیح اینکه، مواردی مانندآفرینش غیرعادی حضرت عیسی(ع)در پی نفخه الاهی و بدون نقش پدر، برخاستن وی از میان مردگان پس از تصلیب و معجزات آن حضرت، مانند زنده کردن مردگان، از مستندات اعتقاد به الوهیّت مسیح و فرزند خدا بودن وی است. قرآن این مبانی و زمینههای پیدایش عقیده الوهیت مسیح(ع)را از اساس به چالش میکشد. از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. مخلوق بودن مسیح(ع): قرآن بر مخلوق بودن مسیح(ع)تصریح کرده و آفرینش او را همانند خلقت آدم(ع)میخواند: «اگر آفرینش غیر عادی (بدون پدر یا مادر) دلیل بر الوهیّت باشد، باید درباره آدم(ع)نیز چنین پنداشته شود، در حالی که مسیحیت، به الوهیّت و فرزند خدا بودن وی اعتقاد ندارند»(آلعمران: ۵۹).۴
۲. ویژگیهای بشری: شماری دیگر از آیات با صراحتی بیشتر از ویژگیها، نیازمندیها و ناتوانیهای مسیح(ع)یاد کرده است. این آیات، افزون بر ارائه تعریفی درست از معنای الوهیّت، شخصیتی بشری از مسیح(ع)را به تصویر میکشد که هرگز با الوهیّت او سازگار نیست. نفی صریح هرگونه شأنی فراتر از «رسول» بودن برای وی، تصریح بر غذاخوردن او و مادرش و فقدان هرگونه مالکیتی نسبت به سود و زیان مردم از این قبیل است:۵ «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ* قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (مائده: ۷۵ ـ ۷۶)
۳. ناتوانی در برابر خداوند: قرآن تصریح میکند که اگر خداوند بخواهد مسیح(ع)و مادرش و همه ساکنان روی زمین را نابود کند، احدی نمیتواند بر قدرت و اراده خدا اثر گذاشته و از آن جلوگیری کند:«لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(مائده: ۱۷)شأن نزول آیه فوق با این اوصاف، ایده این همانیِبودن الله با مسیح(ع)را به شدت ردّ میکند.۶
۴. معجزهگری با اذن خدا: قرآن تصریح میکند که همه معجزات مسیح(ع)، از جمله زنده کردن مردگان، با اذن و قدرت الاهی انجام پذیرفت:«وَ رَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَهً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (آل عمران: ۴۹؛ نیز ر.ک: مائده: ۱۱۰) بر این اساس، وی هرگز با قدرت ذاتی خویش اعجاز نکرد و این نه تنها نمیتواند دلیل الوهیت وی باشد، بلکه نشانه و آیتی از بندگی و سر سپردگی او به خداوند و رسالت از جانب وی است.
۵. توحیدیبودن دعوت مسیح: در قرآنکریم، اینکه اعتقاد به الوهیّت مسیح(ع)ریشه در سخنان و تعالیم آن حضرت داشته باشد، به اشکال مختلف ردّ شده است. با این بیان که او همانند دیگر پیامبران، ضمن دعوت مردم به توحید و یگانهپرستی، آنان را از شرک بازداشتهو نسبت به پیامدهای ناگوار آن هشدار میداد (مائده: ۱۱۶ ـ ۱۱۷؛ آلعمران: ۵۱؛ نساء: ۱۷۲). از نگاه قرآن کریم، اساساً انسان برگزیده به عنوان پیامبر و برخوردار از کتاب آسمانی و حکمت الاهی، هرگز ادعای الوهیّت نکرده و مردمرا به کفر و شرک فرانمیخواند (آلعمران: ۷۹ ـ ۸۰)؛ زیرا تربیت، هدایت و شخصیت الاهی او چنین اجازهای نمیدهد.۷
۶. نفی آموزه نجات مسیحیت: قرآن کریم هم کشتهشدن و به صلیب آویختهشدن مسیح(ع)را نفی میکند (نساء: ۱۵۷) و هم آموزههای اساسی گناه نخستین به مفهوم مسیحی آن، گناهکار بودن ذات بشر (بقره: ۳۷، ۳۹؛ طه: ۱۲۲) و همچنین فدیهبودن کسی برای دیگری (بقره: ۲۵۲؛ نجم: ۳۸ـ۳۹؛ غافر: ۳۳) و نجاتبخشی را ردّ میکند. به صورت طبیعی با نقد این مبانی و مفاهیم، تجسّد و تثلیث نیز دچار چالش و نقدهای بنیادین میشود.۸
ب. کفرآمیز بودن تثلیث: قرآنکریم در مواجهه با برخورد تحقیرآمیز و سخرهگرانه یهود و نصارا با اسلام و مسلمانان و گرایش افراد بیماردل به سوی آنان، از یک سو، مؤمنان را از دوستی با آنها باز میدارد و از سوی دیگر، ضمن گزارش برخی از حوادث و رفتارهای کفرآلود و فاسقانه، بعضی از عقاید انحرافی آنان (مائده: ۵۱ـ۷۲)، مانند تثلیث و پایههای فکری آن را به صراحت نقل و نقد میکند: «لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلـثَه وما مِن اِلـه اِلاّ اِلـهٌ واحِدٌ واِن لَم یَنتَهوا عَمّا یَقولونَ لَـیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَروا مِنهُم عَذابٌ اَلیم» (مائده: ۷۳).
در این آیه، بدون یادکردی از دو شخص دیگر تثلیث، کسانی که اللّه را یکی از شخصیتهای سهگانه الوهی میدانند، به صراحت «کافر» نام گرفته و امکان وجودی بیش از یک فرد برای خدا مؤکّداً رد و تأکید شده است که اگر از آنچه میگویند دست برندارند، کافران ایشان عذابی دردناک خواهند شد.
در توضیح «اِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلـثَه»، مفسّرانی چون سدّی و مجاهد، با استناد به آیه ۱۱۶ مائده «و اِذ قالَ اللّهُ یـعیسَی ابنَ مَریَمَ ءَاَنتَ قُلتَ لِلنّاسِ اتَّخِذونی و اُمِّی اِلـهَینِ مِن دونِ اللّه»، حضرت عیسی و مریم(ع)را دو شخصیت دیگر تثلیث خواندهاند.۹ مسیحیان، این روایت از تثلیث را نادرست و متفاوت از تثلیث موردِ اعتقاد خویش دانسته و لذا بر قرآن کریم خرده گرفتهاند.
در حالی که آیه ۱۱۶ بدون اینکه ناظر بر عقیده تثلیث باشد، فقط در مقام نفی الوهیت حضرت عیسی و مادر اوست و اینکه آنان هرگز مردم را به الوهیت و عبودیت خویش نخواندند. از سوی دیگر، بر اساس برخی گزارشهای مربوط به تاریخ مسیحیت، اعتقاد به الوهیت حضرت مریم، در برههای از تاریخ در میان بعضی فرق و گروههای مسیحی وجود داشته است.
در مقابل تفسیر یاد شده از «ثالث ثلاثه»، بیشتر مفسران با اشاره به اعتقاد رایج مسیحیان درباره تثلیث (اعتقاد به سه اقنومی که جوهر واحدی دارند)۱۰ جمله یاد شده را به معنای «…الله یکی از اقانیم سه گانه است…» دانسته و گفتهاند که آن سه به ترتیب عبارتند از: پدر، پسر و روحالقدس.۱۱
به نظر میرسد، با توجه به نکره بودن «ثلاثه»، آیه فارغ از هویت دو شخص دیگر درصدد انکار اصل هرگونه تثلیثی است که «اللّه» را در کنار دو شخصیت دیگر آن قرار میدهد. دو شخصیت دیگر میتوانند حضرت مریم و عیسی(ع)، حضرت عیسی و روح القدس و یا دو شخص فرضی دیگری غیراز آنها باشند؛ چرا که اساساً آیه در صدد تعیین و مشخص کردن دو شخصیت دیگر یا نفی اعتقاد مسیحیت درباره رتبه الله نسبت به دیگر شخصیتهای تثلیث نیست، بلکه اصل این عقیده، که الله یکی از شخصیتهای سه گانه تثلیث باشد، مورد انتقاد است. به هر حال، تعبیر «ثالِثُ ثلاثه» به معنای «یکی از سه تا» و نه «سومینِ سه تا» است.
این تعبیر، نه تنها با عقیده رایج مسیحی که پدر (الله) را دارای مرتبه نخست و بالاتر از پسر و روح القدس میداند (اولینِ سه تا)، ناسازگار نیست، بلکه از وجود دقت فراوان در تعابیر قرآن حکایت میکند. توضیح اینکه، در زبان عربی از اعداد دو تا ۱۰، اسم فاعل ساخته و به عدد منشأ اشتقاق اضافه میشود تا جزئیتِ مضاف (ثالث) نسبت به مضاف الیه (ثلاثه) را برساند.۱۲ تعبیر «ثانِی اثنَین» (توبه: ۴۰)، نمونهای دیگر از این تعبیر در قرآن است. بنابراین، اشکال اینکه روایت قرآن درباره رتبه خدای پدر، نسبت به شخصیتهای دیگر تثلیث، برخلاف عقیده رایج مسیحیت است وارد نیست.
قرآن پس از انکار صریح سهگانه باوری، به بیان خداشناسی توحیدی میپردازد: «مامِن اِلـه اِلاّ اِلـهٌ واحِدٌ». (مائده: ۷۳) این بخش از آیه با ترکیبی خاص از ادات نفی و استثنا و «مِنْ» تأکید و مفید معنای استغراق، وجود بیش از یک فرد برای جنس اله را به کلّی ردّ میکند. بر این اساس برخی، آیه را نافی هرگونه تعدّد و تکثّر عینی و ذهنی در ذات خدا دانستهاند.۱۳
در مرحله بعد، با تهدید تثلیث باوران به عذابی دردناک، آنان را انذار میکند. درباره راز آمدن تعبیر «لَـیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَروا مِنهُم» (مائده: ۷۳)، به جای «لیمسنهم» و در نتیجه، تبعیض میان کافران، مفسران بر یک نظر نیستند، مفسرانی چون جبایی و زجّاج آن را بیانگر دو مطلب دانستهاند: یکی تهدید و انذار کسانی که در عقیده تثلیث پابرجا میمانند؛ دیگر اینکه کسانی که توبه کنند، معذب نخواهند شد.۱۴
افرادی چون طبری، طوسی و طبرسی گفتهاند: آوردن این تعبیر از آن جهت است که افزون بر معتقدان به تثلیث، قائلان به «این همانی اللّه با مسیح» را نیز که در آیه پیشین آمده است، شامل شود.۱۵ علامهطباطبایی آن را اشاره به گروهی از مسیحیان دانسته است که با انکار توحید و آیات خدا، اختلافات دینی و مذهبی را پدید آوردند. اما تودههای مردم که از فهم آموزه تثلیث ناتوان بوده و تنها آن را به عنوان عقیدهای دینی تکرار، میکنند به رغم صدق کافر بر آنان، معذب نمیشوند.۱۶
قرآن پس از تهدید، آنان را به سبب ترک ابراز ندامت و آمرزشطلبی به جهت این باور باطل، به چنین کاری (اظهار ندامت و آمرزشخواهی) ترغیب کرده و از آمرزندگی و مهربانی خدا خبر میدهد: «اَفَلا یَتوبونَ اِلَی اللّهِ و یَستَغفِرونَهُ واللّهُ غَفورٌ رَحیم»(مائده: ۷۴).
قرآنکریم پس از کفرآمیز خواندن ایده تثلیث و تهدید کافران، با ارائه دیدگاه خود درباره شخصیت مسیح، به نفی الوهیت آن حضرت و نقد تثلیث میپردازد.
بر همین اساس، او را «پسر مریم» و پیامبری همانند پیامبران پیش از وی میخواند که هیچ شأنی فراتر از رسالت ندارد و با اشاره به غذا خوردن او و مادرش، بر بشر بودن و عدم امکان الوهیت آن دو استدلال میکند: «ما المَسیحُ ابنُ مَریَمَ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ و اُمُّهُ صِدّیقَهٌ کانا یَأکُلانِ الطَّعام» (مائده:۷۵).
غذا خوردن، بیش از هر ویژگی دیگر، میتواند بر نیازمندی، مادی و جسمانی بودن انسان دلالت کند؛ چرا که ناگزیر ویژگیهایی چون گرسنگی، سیری، تشنگی، سیراب شدن، هضم، جذب، دفع و برخورداری از دستگاه گوارش، گوشت، استخوان و … را به همراه دارد و قطعاً موجودی با این ویژگیهای مادی و جسمانی، هرگز نمیتواند خدا باشد.۱۷
شایان توجه در این گونه استدلال، اینکه در اناجیل موجود گزارشهای صریح و زیادی درباره تولد حضرت عیسی از مریم و خوردن و آشامیدن و دیگر ویژگیهای بشری او آمده است.۱۸ شاید با توجه به این نکته، که خداوند از اینکه به رغم چنین استدلالی روشن بر بطلان الوهیت مسیح(ع)، باورمندان تثلیث همچنان بر آن پای فشرده و از پذیرش حق روی برمیگردانند، آن را مایه شگفتی میخواند.۱۹ «انظُر کَیفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الأیـتِ ثُمَّ انظُر اَنّی یُؤفَکون» (مائده:۷۵).
ج. غلوآمیز بودن تثلیث: قرآن کریم در پرداخت صریح دیگری به آموزه تثلیث، با نهی مسیحیان از غلوگرایی در دین و سخنان باطل درباره خدا، یکی دیگر از مفاهیم بنیادین آن، یعنی «پسر خدا بودن مسیح(ع)» را نقد کرده و ضمن ارائه تعریفی درست از توحید و وحدانیت خدا و شخصیت عیسی(ع)، آنان را از اعتقاد به سه تا بودن خدا باز میدارد (نساء: ۱۷۱). مفسران، غلوگرایی مسیحیان را اعتقاد آنان به الوهیت و پسر خدا بودن مسیح و نیز همسر داشتن خدا دانستهاند.۲۰ قرآنکریم، این باور را ناحق خوانده و از آن نهی میکند.
قرآنکریم در تبیین شخصیت عیسی(ع)و نفی الوهیت و پسر خدا بودن وی، بر مفاهیمی تکیه کرده است که فقط بشر بودن پیامبر و مخلوق بودن او را رسانده و فراتر از آن را نفی میکند. از یک سو، با «پسرمریم» خواندن وی، «فرزند خدا» بودن و الوهیت او را نفی میکند؛ زیرا «پسر مریم» بودن میطلبد وی نیز مانند دیگر انسانها دوران جنینی، تولد و پرورش در دامن مادر را گذرانده باشد.۲۱
از سوی دیگر، در بیان ارتباط و نسبت عیسی(ع)با خدا و چگونگی آفرینش او، وی را فرستاده و کلمه القا شده خدا به مریم و روحی از جانب خدا خوانده و ضمن دعوت مسیحیان به ایمان و عقیده درست درباره خدا و پیامبران، آنها را از اعتقاد به تثلیث بازمیدارد.
گزارش قرآن، به رغم صراحت آن درباره تولد اعجازین عیسی(ع)، هیچ نسبتی فراتر از عبودیت او را در برندارد. این دلالت در قرآن با دو مفهوم «روح» و «کلمه» پیوند داده شده است (نساء: ۱۷۱). بر این اساس، تولد آن حضرت از نظر قرآن چنین است که خداوند فرشتهای را که از او با «روح ما» یاد میکند (مریم: ۱۷)، فرستاد تا به مریم بشارت فرزندی را بدهد که «کلمهای» از خداست (آلعمران: ۴۵). تولد او از مادری باکره با دمیده شدن روح الاهی و با گفتن کلمه«کن» انجام گرفت. (انبیاء: ۹۱؛ تحریم: ۱۲؛ آلعمران: ۴۷؛ بقره: ۱۱۷؛ مریم: ۳۵).
اطلاق «کلمه» و «روح» بر عیسی در قرآن، هرگز ناظر به اقنوم دوم (عیسی) و سوم (روحالقدس) و در نتیجه، مؤیّد آموزه تثلیث نیست. دو تعبیر یاد شده، در آیه۱۷۱نساء، دقیقاً در سیاق نفی تثلیث و غلوگرایی دربارهعیسی(ع)آمده است. علامه طباطبایی، کاربرد قرآنی کلمه را از جمله ناظر به برخی پدیدههای عینی مانند حضرت مسیح(ع)و آن دسته از سخنان الاهی میداند که هیچ بطلان و تغییری در آن راه ندارد.
موارد قضای حتمی از این قبیل است.۲۲ به رغم این معنای عام، کاربرد اختصاصی «کلمه» درباره عیسی(ع)، به سبب آن است که او با کلمه «کُن» (آلعمران: ۳۵۹) و بدون واسطه نطفه و از راه غیر معمول آفریده شد.۲۳ بر این اساس، تعبیر قرآنی «کلمه» درباره مسیح(ع)(نساء: ۷۱)، هرگز با مفهوم مسیحی آن یا همان لوگوس که موجودی الوهی، واقعی، مستقل، واسطه میان خدا و جهان مادی و تجسّد یافته در عیسای تاریخی۲۴خوانده شده است، یکی نیست.
تعبیر «رُوحٌ مِنه» (نساء: ۱۷۱) نیز برخلاف پندار برخی مسیحیان، که به اشتباه حرف جرّ «من» را در آن به معنای «بعض» دانستهاند، مفید معنای «عیسی جزوی از اللّه و پسر او» نیست.۲۵ مفسران، با اختلاف، «روح» را به معنای امری در نهایت پاکی، دمیدن نفخه و جبرئیل دانسته و «منه» را از باب تشریف و تفضیل گرفتهاند.۲۶ علامه طباطبایی براساس مبنا و معنای برگزیدهاش در باب «کلمه»، روح را همان عیسی دانسته است.۲۷
پس از نفی سهگانهگرایی و در معرفی خدای راستین، الله تنها معبود یگانه خوانده میشود: «اِنَّمَا اللّهُ اِلـهٌ واحِدٌ». (نساء: ۱۷۱). بر اساس این آیه، هرگونه چندگرایی در ذات «اللّه»، از جمله اعتقاد به اقانیم سهگانه، به شکل بنیادین نفی میشود.۲۸
در ادامه آیه، امکان فرزند داشتن خدا از اساس، انکار و بر آن احتجاج شده است: «سُبحـنَهُ اَن یَکونَ لَهُ ولَدٌ لَهُ ما فِیالسَّمـوتِ و ما فِیالاَرضِ وکَفی بِاللّهِ وکیلا». (نساء: ۱۷۱)، در تفسیر آیه گفتهاند: الوهیت با پدر بودن، فرزند داشتن و همانندی با دیگر موجودات سازگار نیست و اساساً زاد و ولد برای بقای نسل، بازتابی از برخی نیازها و تأمین برخی دیگر است.
در حالیکه خداوند بینیاز مطلق است و هرآنچه در زمین و آسمان است، از جمله عیسی(ع)و مادرش، از آن او و نیازمند اویند.۲۹ او خود، به تنهایی از عهده تدبیر و سرپرستی همه هستی بر میآید و نیازمند شریک و دستیار نیست:۳۰ «و کَفی بِاللّهِ وکیلا»(نساء:۱۷۱).
در پایان این بیان، با استناد به اینکه مسیح و فرشتگان مقرّب، از جمله روحالقدس، به سبب آگاهی از فرجام کار، هرگز از بنده خدا شدن، سرباز نمیزنند، الوهیت آنان را به طورکلی، چه در قالب فرزندی خدا و چه در شکلی دیگر، نفی و تثلیث را نقد بنیادین میکند: «لَن یَستَنکِفَ المَسیحُ اَن یَکونَ عَبداً لِلَّهِ ولاَالمَلـلکَهُ المُقَرَّبونَ ومَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِهِ و یَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم اِلَیهِ جَمیعا» (نساء: ۱۷۲). بندگی مسیح برای خدا، که در اناجیل نیز گزارش شده است، با الوهیت او سازگار نیست.۳۱
بحث از اقانیم سه گانه در اغلب تفاسیر و ذیل دو آیه اصلی (نساء: ۱۷۱ و مائده: ۷۳) بازتاب یافته است. برخی از مفسران، سه اقنوم پدر، پسر و روح القدس را سه صفت وجود، حیات و علم۳۲ و برخی دیگر مراد از آن را به ترتیب ذات، کلمه (و علم) و حیات خداوند دانسته و در تفسیر عقیده مسیحیان از آمیختن کلمه «خدا» با عیسی و در نتیجه، تجسد در او یا اتحاد روح وی با خدا سخن گفتهاند.۳۳
برخی مفسّران، با اشاره به اینکه آنچه مسیحیان در توضیح اقانیم به عنوان صفات مطرح کردهاند، نشان میدهد، که اقانیم در حقیقت ذات هستند نه صفات، آموزه تثلیث را به سبب خلط ذات و صفات، مخالف بدیهیات عقلی خواندهاند.۳۴
مثالهای ارائه شده در تبیین تثلیث و سازگار خواندن آن با توحید نیز مورد نقد مفسران قرار گرفته است. یگانگی اقانیم در عین سهگانگی آن، گاه به چراغ تشبیه شده که سه جزء آن (روغن، پنبه و آتش) با چراغ یکی هستند، یا همانند خورشید که در عین یکی بودن، سه جزء (جرم، نور و حرارت) دارد.
در نقد تمثیل نخست گفتهاند، که وحدت چراغ، اعتباری است نه حقیقی. در نقد تمثیل دوم نیز وحدت خورشید را در جوهر (جرم)، ولی کثرتش را در عرض (نور و حرارت) دانستهاند. در حالی که، هرگونه ترکیبی از جمله مرکب بودن از جوهر و عرض درباره خداوند محال و ناسازگار با توحید است.۳۵
نتیجهگیری
براساس عقیده تثلیث، خدا یک حقیقتِ سهگانه است و پدر، پسر و روح القدس هر سه دارای الوهیتاند. تأکید بر یگانگی در عین سهگانگی ذات خداوند، این عقیده را تناقضآمیز، و فهم و پذیرش آن را بسیار دشوار میکند و در نهایت، به امری فراتر از ادراک بشری تبدیل کرده است. بررسی تاریخ پر فراز و نشیب تثلیث نشان میدهد که عوامل مختلفی در پیدایش، تحولات و تبیین و تفسیرهای مختلف آن دخیل بودهاند.
قرآن کریم، عقیده تثلیث را کفرآلود، غالیانه، وارداتی و برساخته، متضاد با آموزههای توحیدی حضرت عیسی(ع)و معتقدان آن را درخور عذاب الاهی میداند.براساس خداشناسی و مسیحشناسی قرآن کریم مبانی و مفاهیم الاهیات تثلیثی از قبیل فرزند داشتن خدا، الوهیت، پسر و زاییده خدا بودن مسیح(ع)، آموزه نجات مسیحی و این همانیِ الله و مسیح(ع)با چالشهای جدی و مبنایی روبهروست.
پی نوشت ها:
۱-ر.ک: بقره: ۱۱۶؛ نساء : ۱۷۱ ـ ۱۷۲؛ مائده: ۱۷، ۷۲؛ انعام: ۱۰۱؛ توبه: ۳۰.
۲-محمدبنجریر طبری، جامعالبیان، ج ۴، ص ۴۲۲.
۳-سیدقطب، فی ظلالالقرآن، ج ۲، ص ۸۱۵ ـ ۸۱۶، ۸۶۴ ـ ۸۶۵؛ محمدطاهر ابنعاشور، تفسیر التحریر والتنویر، ج ۴، ص ۵۴ ـ ۵۷؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج ۳، ص ۳۱۹ ـ ۳۲۰.
۴-سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۳، ص ۲۱۲.
۵- ابوزکریا یحی بن شرف نووی، التبیان فی آداب حمله القرآن، ج ۳، ص ۶۰۵، ۶۰۷؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج ۱، ص ۶۶۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۶۱.
۶-سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۵، ص ۲۴۷؛ سیدقطب، همان، ج ۲، ص ۸۶۶.
۷-همان، ج ۳، ص ۲۷۴ ـ ۲۷۵.
۸-ر. ک: ج ۳، ص ۲۹۲ ـ ۳۰۵.
۹-ر.ک: محمدبنجریر طبری، همان، ج ۴، ص ۴۲۳؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۶۰؛ محمود زمخشری، همان، ج ۱، ص ۵۹۳ ـ ۵۹۴.
۱۰-محمدبنجریر طبری، همان، ج ۴، ص ۴۲۲؛ محمدطاهر ابن عاشور، همان، ج ۶، ص ۵۴؛ محمدبناحمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۶، ص ۲۳.
۱۱-ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج ۳، ص ۶۰۲؛ فخر رازی، همان، ج ۱۲، ص ۶۰.
۱۲-محمدطاهر ابن عاشور، همان، ج ۶، ص ۲۸۲.
۱۳-ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج ۳، ص ۶۰۳؛ فخر رازی، همان، ج ۱۲، ص ۶۰؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۶، ص ۷۱.
۱۴-ر.ک: ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج۳، ص ۶۰۳؛ فضلبن حسن طبرسی، مجمعالبیان، ج ۳، ص ۳۵۳؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج ۲، ص ۱۶۷.
۱۵-محمدبنجریر طبری، جامعالبیان، ج ۴، ص ۴۲۲؛ ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج ۳، ص ۶۰۳؛ طبرسی، همان، ج ۳، ص ۳۵۳.
۱۶-سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۶، ص ۷۲.
۱۷-طبری، همان، ج ۶، ص ۴۲۴؛ محمود زمخشری، همان، ج ۱، ص ۶۶۵؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۳، ص ۲۸۹.
۱۸-ر. ک: کتاب مقدس، متى، ۱ : ۱۸، ۲۵ ؛ ۴ : ۲ ؛ ۲۵: ۳۵ ـ ۳۶ ؛ ۲۶: ۱۸، ۲۳ ـ ۲۹.
۱۹-محمود زمخشری، همان، ج ۱، ص ۶۶۵؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۶، ص ۷۳.
۲۰-ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج ۳، ص ۳۹۹؛ محمود زمخشری، همان، ج ۱، ص ۵۹۳.
۲۱-سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۵، ص ۱۴۹؛ زمخشری، همان، ج ۱، ص ۵۹۴.
۲۲-طباطبائی، همان، ج ۷، ص ۳۲۹.
۲۳-طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۲۲؛ فخررازی، التفسیرالکبیر، ج۱۴، ص ۲۲۱؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۵، ص ۱۴۹.
۲۴-کتاب مقدس، یوحنّا ۱ : ۱ ـ ۵، ۱۴.
۲۵-ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، و همکاران، تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۴۳۱.
۲۶-حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۱، ص ۵۰۲؛ جمالالدین جوزی، زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۲۶.
۲۷-سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۵، ص ۱۴۹؛ ج ۱۳، ص ۱۹۶.
۲۸-احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج ۲، ص ۳۱.
۲۹. ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج۳، ص۴۰۳؛ فضلبنحسن طبرسی، مجمعالبیان، ج۳، ص۲۲۴؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۵، ص ۱۵۰.
۳۰-ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج ۳، ص ۴۰۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۱۱۷.
۳۱-سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۵، ص ۱۵۱.
۳۲-محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۶، ص ۲۳؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج ۱، ص ۵۴۱؛ محمدبنعمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ، ج ۱۲، ص ۶۰.
۳۳-محمدبنعمر فخر رازی، همان، ج ۱۲، ص ۶۰؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج ۱، ص ۵۹۳؛ محمدطاهر ابنعاشور، تفسیر التحریر والتنویر، ج ۴، ص ۵۴ ـ ۵۷.
۳۴-محمدبنعمر الفخرالرازی، همان، ج ۶، ص ۵۹؛ ج ۱۱، ص ۱۱۶؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۳، ص ۲۸۶.
۳۵-ابوزکریا یحی بن شرف نووی، همان، ج ۳، ص ۴۰۳؛ فضل بن حسن الطبرسی، مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۲۳.
علی اسدی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی AliAsadiZanjani@yahoo.com
منبع:ماهنامه معرفت،شماره چهارم