امام خمینی به چه کسی لقب “آیت الله شاه آبادی کوچک” داد؟
خلأ دوری از منبع بزرگ فیاض ناچارشان ساخت تا در قم شخصی از آن نمونه و سنخ را پیدا کنند، در نتیجه به کلاس درس امام خمینی رفته که علیرغم سن کم مطالب را به خوبی درک کرده و امام خمینی لقب شاهآبادی کوچک به ایشان دادند.
به گزارش شیعه آنلاین، آیتالله محمد صادقی تهرانی، در سال ۱۳۰۵ در محله گلوبندگ (چال حصار) نزدیک بازار تهران، متولد و در خانوادهای روحانی پرورش یافت. پدر ایشان حاج شیخ رضا لسانالمحققین (لسانالواعظین) از بزرگان خطبای ایران و از سرسلسله علمداران معارض سلطنت پهلوی اولین معلم علم و عمل و راهنمای آیتالله صادقی، ایشان را در ۵ سالگی به مدرسه اسلام واقع در گذر مستوفی فرستاد و از همان اوان کودکی ایشان را با معارف اسلام آشنا نمود. همزمان با پایان دوره دبستان و اخذ تصدیق ۶ ابتدایی در اثر شکنجهها و لطمات مبارزات، پدر بدرود حیات گفت.
آیتالله صادقی که از سویدای دل نفرت عمیقی نسبت به پهلوی داشتند این حادثه به انزجار ایشان نسبت به آن رژیم ظالم افزود و از همان زمان مصمم به مبارزه در راه پدر گردیدند. دورهٔ متوسطه به دبیرستان پهلوی (سمیه فعلی) واقع در خیابان ری رفتند و پس از اتمام دوره دبیرستان فکر حضور در حوزه و تحصیلات اسلامی در ایشان قوت پیدا کرد.
بدین ترتیب در سن ۱۴ سالگی در جنب دروس اسلامی، در مدرسه سپهسالار (قدیم) مشغول یادگیری مقدمات عرض و ادبیات شدند که یک سال بعد جامعالمقدمات و سیوطی و حاشیه ملاعبدالله بر تهذیب المنطق تفتازانی و… را تدریس همکردند. سپس به حلقات دروس عرفانی، اخلاقی و تفسیری آیتالله شاهآبادی بزرگوار، استاد امام خمینی در مسجد جمعه (جامع) تهران واقع در قلب بازار پیوستند و پس از مدتی به منزل ایشان واقع در کوچه مجاور مسجد و دیگر محافل درسشان رفتند.
محور درسی آیتالله شاهآبادی، قرآن از دیدگاه عرفان و فلسفه و در همه صحبتهای خود چه عرفانی و چه فلسفی و چه اخلاق آیهٔ متناسب موضوع را مطرح میکردند. درسها و روش و منش استاد اعظم، شاهآبادی بر مبنای قرآن تأثیر بسزایی در ذهن و روح آیتالله صادقی گذاشت و از آن پس قرآن را در زندگی و کار و تحصیل کتاب مرجع و منبع قرار دادند. پس از چندی با مشورت استاد شاهآبادی تحصیل در مدرسه خان مروی (فخریه) واقع در خیابان ناصریه و بازار مروی را آغاز نمودند.
در مدرسه مروی در ادبیات عرب تحصیل نموده و به محضر آیتالله حاج شیخ محمد حسین زاهد؛ استاد عظیمالشان اخلاق، و درس فقه آیتالله حاج شیخ میرزا باقر آشتیانی، و دروس منطق و کلام آیتالله حاج سید صدرالدین جزایری، و نیز درس فلسفه و دورهٔ شرح تجرید آیتالله حاج میرزا مهدی آشتیانی از فلاسفه بزرگ و درجه اول شرق و همچنین درس آقا میرزا احمد آشتیانی (عموی ایشان) عارف و فیلسوف و فقیه بزرگ و… حاضر میشدند. مدتی هم در درس فلسفه آقای رفیعی شرکت داشتند.
بدین ترتیب فلسفه را نزد بزرگان علمای فلسفه خواندند اما همواره با نگرانی از اینکه مبادا مسیر آموزش قرآن را از دست دهند و مانند خیلی از دوستان، فیلسوف شوند، با مراقبت از خود، همه این علوم را حاشیهای بر تعلیمات معارف قرآنی قرار دادند، چرا که اعتقاد داشتند فلسفه، مغزهای بدون محور قرآنی را به طرف خود جذب میکند و هم به دلیل عقلی و هم به دلیل کتاب و سنّت، چهار پنج مبنای اصلی آن را رد کردند.
نشان صوری روحانیت و عمامهگذاری ایشان توسط آقای شاه آبادی صورت گرفت البته در مدرسه سپهسالار، آقای شیخ علی دبیری، استاد مقدمات، ایشان را به همراه ده، پانزده نفر از طلاب مدرسه ملبس به لباس روحانیت نمود. همزمان با جنگ جهانی و فرار رضا شاه و به تخت نشستن پهلوی دوم، محمد رضا، آیتالله صادقی در سال ۱۳۲۰ عازم قم شدند و در قسمت شمالی فیضیه همراه با آقای لاجوردی قمی و دیگر دوستان حجره داشتند ولیکن در مواقع تعطیلی حتی یک روز در هفته به تهران رفته و در درس استاد شاه آبادی شرکت میکردند.
به مرور زمان ایام تحصیلی بیش از ایام تعطیلی گردید. خلأ دوری از منبع بزرگ فیاض ناچارشان ساخت تا در قم شخصی از آن نمونه و سنخ را پیدا کنند، در نتیجه به کلاس درس امام خمینی رفته که علیرغم سن کم مطالب را به خوبی درک کرده و امام خمینی لقب شاهآبادی کوچک به ایشان دادند. در سال ۱۳۲۳ با ورود آیتالله بروجردی به قم در دروس ایشان نیز شرکتی فعال داشتند به طوریکه در جلسات پاسخ استفتائات آیتالله بروجردی در مسائل فقیهه خود اتخاذ رأی میکردند. ایشان که خود را از کودکی به واسطه تعالیم استاد آیتالله شاهآبادی به قرآن مایل دیدند و متأسفانه حوزه علمیه قم را از درسهای قرآنی و معارف مادی و معنوی آن خالی و کمعمق یافتند، از دیدن حوادث حاشیهای تلخ، لطمه روحی سنگینی به ایشان وارد گردید.
از این رو تصمیم گرفتتند همه علوم رایج در حوزه را بر اساس مبانی قرآنی برای خود دستهبندی و مبتنی بر بیان قرآن در منابر و سخنرانیهای عمومی و خصوصی و تألیفاتشان ارائه نمایند. همین امر باعث شد که در بسیاری از مسائل نظری متفاوت با نظر دیگر فقها داشته باشند چرا که آنها بر مبنای درس استاد و روایات پیش میرفتند اما آیتالله صادقی همه آنها را عرض بر کتابالله قرار میدادند.
ایشان با وجود تجلیل بسیار از آیتالله بروجردی و اساتید فلسفه و عرفان و سایر اساتید فقه و اصول خود، هیچگاه همه فرمایشات آقایان را قبول نکرده و به خط مشی تمام آنها معترض بوده و میگفتند در بٌعد اینکه محور علوم اسلامی آنها آنطور که شاید و باید قرآن نبوده، مبتلا به آراء و فتاوای خلاف نص و یا خلاف ظاهر قرآن هستند. ایشان اعتقاد داشتند که طلاب حوزههای علمیه چه مبتدی باشند و چه متوسط و یا منتهی، باید محور اصلی تحصیلاتشان قرآن و در حاشیه آن سنّت قطعیه باشد و علوم رایج حوزوی نه تنها طلبه را به اسلام نزدیک تر نمیکند بلکه بسی او را از معارف قرآنی در ابعادی چند دور هم میکند و اگر بخواهیم کلمه لا اله الا الله در حوزههای علمیه نقش پیدا کند، نخست بایستی دروس و کتاب هایی که محور قرآنی ندارند، یا بدتر که محور ضد قرآنی دارند، از حوزههای درسی زدوده شوند.
سپس به جای آنها معارف ناب قرآنی را که همچون آفتاب واضح و روشن و متجلی است، جایگزین نمایند و با تعلیم و تعلم قرآن عظیم دلهای خود و دلهای طلاب معارف قرآنی از این ظلمتها و تاریکیهای موجود نجات داده و با نور قرآن کریم آنها را جلا داده و متجلی سازند، تا به وسیله این نور، آنان مشعلداران اسلام بر پایه قرآنکریم گردند و راه چنان جریانی نخست این است که مطالبی از این کتابها را که بر خلاف قرآنکریم است و یا موافق آن نیست حذف کنند و سپس تألیفاتی نوین بر محور قرآن و سنّت جایگزین آنها کنند و این خود مسئولیتی بسیار مهم و حساس بر عهده مدرسان و شرع مداران است که حوزهای صد در صد قرآنی بنا کنند. ایشان میگفتند: همه تناقضاتی که ـ در تفسیر تسلسلی یا موضوعی و چه در برگردان ترجمان قرآن ـ پدید آمده پیامد ناشایستگی در شرایط تفسیر و ترجمه درست قرآن است که با ابزارهای برونی غیر مطلق انجام شده و از وسایل مطلق ربانی قرآن غفلت شده است. این ابزارها و علوم و عقول بیرونی که دائم در حال تغیر و تحول و منجر شدن به تضاد و اختلافاند، نتیجهای جز دگرگونی و پراکندگی افکار در این کتاب وحدت گرا ندارند، استفاده از این عوامل اجنبی از قرآن، این کتاب روشن و متین الهی را مجمع تناقضات و تضادها وانمود کرده است. در سالهای حضور ایشان در قم آیتالله علامه طباطبایی نیز نقشی عظیم در استمرار درجات تفسیری، عرفانی، فلسفی، اخلاقی ایشان داشت. پس از ۱۰ سال توقف مستمر در قم به تهران آمدند و در دو بعد علمی و سیاسی به فعالیت شدید پرداختند.
در قیام ملی شدن نفت همکاری و همراهی بسیاری با آیتالله کاشانی داشتند و در جهت انعکاس دیدگاههای ایشان از هیچ کاری مضایقه نداشتند. سخنرانیهای انقلابی ایراد کردند که این جلسات علاوه بر سعی در ملی شدن صنعت نفت نقش مذهبی نیز داشت و با این هدف سعی در آتشزدن استعمار داخلی و خارجی داشتند. در آن دوران علاوه بر جلسات سخنرانی هم تدریس و هم در دانشگاه کار میکردند که به توصیه آقای کاشانی امتحان مدرسی دادند که همراه با آقایان مطهری و شیخ مهدی حائری قبول شدند. بعد در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) واقع در پل چوبی و در مدرسه سپهسالار تهران شرکت کردند. سال سوم تحصیل، هنگامی که مشغول اتمام دوره لیسانس بودند، قانونی وضع گردید تا با برگزاری ۴ امتحان ۴ مدرک لیسانس از جمله علوم قضایی، علوم تربیتی، تبلیغ و فقه بدهند که هر چهار امتحان را داده و چهار لیسانس گرفتند. ایشان سعی کردند تا در کلاسهای دکترا نیز شرکت کنند تا زمانی به درد اسلام بخورد، دوره دکترا را گذراندند و به امر آیتالله بروجردی سه سال هم در دانشگاه تدریس کردند.
تز دکترای ایشان در مورد ستارگان از دیدگاه قرآن بود. اساتید حاضر در جلسه دفاعیه آقایان راشد، مشکات و عامری (وزیر دادگستری) همه گفتند که ما از این موضوع سر در نمیآوریم، خودتان توضیح دهید که پس از توضیح ایشان، درجه فوق ممتاز را دادند. بعدها که تز دکترای ایشان به صورت کتاب به چاپ رسید، آیتالله علامه طباطبایی بعد از مطالعه کتاب گفتند: این کتاب نه دانشگاهی و نه حوزهایست بلکه فقط قرآنی است.
در فروردین ۳۶ شمسی چاپ اول کتاب بشارات عهدین در مقابله با بهائیت منتشر شد و از لحاظ اینکه در آغاز نشر بشارات حدود ۷۰ نسخه برای کلیساها و سفارتخانههای مهم مسیحی و… فرستاده شد، راه مناظرات و گفتگوهای بسیاری برای آیتالله صادقی گشوده شد. ایشان همچنین در مقابله با اندیشههای ماتریالیستی یا جهانبینی مادی عدهای از دانشجویان، جلسات بحث و پرسش و پاسخ ترتیب دادند که پس از برگزاری جلسات صحبتهایشان در حدود سیصد نسخه پلی کپی شد و در محیط دانشگاه، ادارات و غیره منتشر گردید و به جهت مراجعات و تأکیدات زیاد خوانندگان در مورد چاپ آن، به چاپ و انتشار آن مبادرت گردید.
ایشان پس از دریافت دکترا به تدریس حکمت (فلسفه اسلامی) بر مبنای قرآن و سنّت مطابق با متن کتاب آفریده و آفریدگار پرداختند، همچنین در هفت نقطهٔ تهران جلساتی بر دو محور علمی و سیاسی علیه حکومت شاهنشاهی با حضور دانشجویان از جمله آقایان مصحح، عبودیت، غرضی و میثمی (نابینا)، مصحف، عابدی داشتند. جلسات بر محور نجوم قرآنی و سؤال و جواب بود ولی عمق قضیه برای به هم زدن تشکیلات رژیم بود و با نظر به کنترل اسلامی بر کل مطبوعات کشور، هفت جلسه را ادغام و هر کدام از برادران وظیفه داشتند که یک قسمت از مطبوعات را مطالعه کرده و گزارش دهند که البته عوامل شاه بسیار مزاحمت ایجاد کردند.
در مساجد از جمله مسجد سرپولک با پیش نمازی حاج آقا محمد تقی اراکی بعد از نماز مغرب و عشا علیه شاه تدریس داشتند که دکتر چمران و برادرش نیز حضور داشتند. درس حساسی بود که جزوههایی نیز به شرکتکنندگان داده میشد. همچنین هفتهای یک شب در مسجد امینالسلطان، اول خیابان فردوسی در میدان فصلی (میدان توپخانه یا امام خمینی فعلی) جلسه داشتند.
آیتالله صادقی در همه حال به دنبال اصلاح نظام اداری، اقتصادی، فکری کشور مبتنی بر احکام قرآن بوده و سعی داشتند با رفتار صحیح اسلامی این رویکرد و دیدگاه را به عموم جامعه برسانند، چرا که به عقیده ایشان هر روحانی علیم و آگاه سیاسی باید به دنبال طرح اندیشههای قرآنی در جامعه باشد. ایشان میخواستند احکام الهی را از قول به فعل تبدیل کنند و به دنبال مرجعیت و کارهای تشریفاتی نبودند.
همین منبر رفتن ها با نو آوریهای علمی و سیاسی، باعث شد تا مورد تعقیب و تهدید و تحدید دستگاه ستمشاهی قرار گیرند. پس از فوت آیتالله کاشانی، با پخش اعلامیه و ایراد سخنرانی در اولین سالگرد آیتالله بروجردی در اعتراض به صحبتهای شاه در ۴ بهمن ۱۳۴۱هنگام اعطای اسناد مالکیت کشاورزان قم، و… از سوی ساواک محکوم به اعدام شدند که ناچار ایران را مخفیانه به قصد حج ترک نمودند.
در عربستان نیز با پخش اعلامیه در مکه و مدینه بین عمره و حج دستگیر شدند و ۱۳ روز در زندان شرطه العاصمه به سر بردند که با وساطت علما به خصوص آیتالله حکیم آزاد شدند و تحتالحفظ به عراق رفتند. در عراق نیز در جریان فعالیتها، با مقدمات سفارت ایران در بغداد و کنسولگری ایران در کربلا، چند مرتبه هجوم و توطئه کردند که ایشان را دستگیر کنند، اما خداوند، با حفاظت ایشان به وسیله ظاهریش آیتالله خویی مانع از دستگیری ایشان شدند و ایشان حدود یک ماه در زیر زمین منزل آیتالله خویی مخفی بودند که از این فرصت استفاده نموده و تفسیر یک جزء قرآن را با تفسیر قرآن به قرآن نوشتند. پس از دو سه ماه جهت پایه ریزیهای انقلاب در اروپا و شرق و قاهره به اتریش رفته و حدود دو ماه شب و روز با دانشجویان ایرانی و عرب جلسه داشتند.
سخنرانیهای ایشان در نجف دارای دو جهت (لون)، یکی لون سیاسی ضد شاهنشاهی و دیگری لون قرآنی داشت، به امید اینکه در اثر این سخنرانیها عمق قرآنی به حوزه نجف داده شود که الحمدلله در اثر این سخنرانیها، با وجود دو بُعد اجنبی، عدهای جذب و در اثر جذب این عده توانستند گروهی را در دو بعد سیاست ضد شاهنشاهی و بعد علمی ـ قرآنی بر خلاف امواج حوزههای علمیه نجف و قم تشکیل دهند. اگر یک ساعت صحبت میکردند شاید به ۵۰ آیه قرآن استدلال و بحث طلبگی عمیق میکردند. به همین جهت از ایشان خواستند تا تدریس را در نجف آغاز کنند. گفتند: ابتدا از چه شروع میکنید؟
آیتالله صادقی جواب دادند: فقط قرآن. کتابی که جایش در این حوزه خالی است. سر درس تفسیر در خلال آیات قرآن به مناسبت آیات، مباحث سیاسی ضد شاهنشاهی و ضد کل سلطههای ظلم را نیز مطرح میکردند. بعد از مدتی جلسات تفسیر را به زبان فارسی در مسجد شیخ انصاری برگزار نمودند. و بعد از مدتی جلسه خطابه و قلم را پنچشنبه شبها بعد از نماز مغرب و عشاء به مدت دو الی سه ساعت در منزلشان اجرا نمودند. بر خلاف نظر فقها که ۵۰۰ آیه مربوط به آیت الاحکام است، به عقیده ایشان بیش از ۲۰۰۰ آیه، آیتالاحکام است. چون بعضی از آیات در مطالعه قرآن به نظر فقها نرسیده است. ایشان بارها در حوزه استفتاء آیات عظام خویی، خمینی و… در بحثها آیه خواندند که از ایشان پرسیدند: پس روایت آن چیست؟
گفتند: معلوم میشود که آیه آن قدر گنگ و بی دلالت است که نیاز به روایت دارد یعنی خدا اینقدر گنگ حرف زده که بندهاش نفهمد! پس چرا قرآن را فرستاد و در آن فرمود: للناس. پس یا ما نسناس هستیم و یا خدا ـ معاذ الله ـ دروغ گفته. باید ناس شویم تا قرآن را بفهمیم چون نسناسها نمیخواهند بفهمند. سال سوم حضورشان در نجف، از مسابقه تألیف کتاب در رابطه با امیرالمؤمنین با خبر شدند که به تحریر کتاب علیًّ والحاکمون همّت گماشتند تا اینکه با تیراژ بالایی در بیروت چاپ و منتشر گردید که به گفته خود ایشان ۲۰ روز مطالبش را آماده و ۳۰ روز هم کتاب را نوشتند، یعنی روزی ۱۰ صفحه.
آقای سید جواد شبّر، مدیر تشکیلات مسابقه، لوح تقدیری دال بر رتبهٔ اول شناخته شدن کتاب نزدشان آوردند اما در کربلا جلسهای تشکیل شد که با سیاست عراق و مرجعیتها، فقط از کتاب ایشان اسم بردند و کتاب سلیمان کتّانی را به عنوان رتبهٔ اول معرفی کردند. این کتاب در ۱۰۰ هزار نسخه منتشر شد که تعداد صفحات آن در چاپ اول حدود ۳۰۰ صفحه بود و در چاپ دوم با اضافه نمودن محاکمه خلفا، به ۳۶۰ صفحه رسید که به الخلفا بین الکتاب والسنه معروف گردید.
پس از گذشت حدود ۲ سال از ورود آقای خمینی به نجف، جریان حمله اسرائیل و جنگ ۶ روزه پیش آمد که آیتالله صادقی در مقابل اسرائیل و در رابطه با دولتهای عربی سوریه، اردن و مصر و عراق سخنرانیهایی جهانی ایراد کردند. به مرور زمان درس ایشان را در عراق که بر خلاف موج حوزه بود و به عنوان یک درس حوزوی نمیپذیرفتند، نسبت به دیگر درسها با جمعیت بیشتری رو به رو شد و بعد از مدتی حدود ۷۰۰ الی ۸۰۰ نفر از طلاب بلاد مختلف فارسی و عربی زبان با فکر آزاد و بر مبنای آیات مقدس قرآن، تفسیر درست و موازین صحیح را پخش نمودند.
فقط جاذبه قرآن و با رنگ بیرنگی با قرآن کار کردن و تحمیل نکردن رنگهای حوزهای بر قرآن، این جمعیت را جذب نمود. ایشان اعتقاد داشتند که “از مظلومیت قرآن همین بس که هر فرد آشنا با قرآن، به بیسوادی متّهم است. وقتی من به دلیل قرآن و بر خلاف شهرت و خلاف اجماع رأی میدهم پذیرش آن برای حوزویان سخت است مثلاً رد کردن حرفهای حاجی سبزواری بسیار برای آنها اشکال داشت چرا که مرحومها خدا میشوند، مانند عقاید یونانیهای قدیم که هر کس بمیرد روحش جزو ارواح خدایان میشود.
بله زنده بودن گناه است، من بارها به برادران عرضکردم که علت اینکه حوزههای ما به قرآن توجه ندارند این است که صاحبش مرحوم نیست، چون خدا زنده است و دیدنی هم نیست. بنابراین به کتاب او کاری نداریم. قرآن با وجود شمولیت عام، فقه و تفسیر و آیاتالاحکامش در کل حوزهها مظلوم است و ابعاد گوناگون علمی مورد بحث در حوزهها محور قرآنی ندارد، به خصوص فقه قرآن که آنگونه که شاید و باید، بیان و به کار برده نشده. فقه قرآنی، فقه گویا است که همواره مستند به وحی شریعت خاتم است و فقط پویایی موضوعات را میپذیرد و نه پویایی احکام را و به این جهت هیچگاه بنبستی ندارد و بدون ذرهای تغییر در احکام ثابت شریعت، همیشه پاسخگوی تمامی پرسشها است.
بعضی از فضلا به من گفتند: شما از قرآن چه طور این همه مسائل سیاسی آوردید؟ گفتم: من خیلی کم در آوردم، قرآن تمامش سیاست و رهبری علمی و عقیدتی است. به اصطلاح شما رهبری سیاسی، منتهی سیاسی صحیح است. قرآن در تمام ابعاد علمی دارای حرکت و موج است و امواج ضد را میشکند اما دروس آرام بحثهای فقهی یا فلسفی یا…، علاوه بر عدم حرکت دهندگی، احیاناً جمود دهنده است و انسان را در مقابل شخصیتهایی ساختهشده به خصوص شخصیتهای علمی فوت شده، همین طور جامد نگه میدارد. مرحوم فلان فرمودند، بنابراین من نباید بفهمم، من نباید چیزی بگویم. نباید فکر کنم. پس من زنده اولاً به جرم زنده بودن، ثانیاً به جرم یک نفر بودن، ثالثاً به جرمهای دیگر حق ندارم که حرفهایی غیر از حرفهای آن مرحومها بگویم.
در نتیجه شکستن سدهای آزادی اجتهاد و فکرها، کار بسیار مشکلی است. پس اصل تفسیر قرآن ـ این کتاب اجنبی و غریب در حوزهها ـ را آنگونه که خداوند ارائه فرموده، بیانکردن جرم است.” کار شکنیها و حسادتها در برابر هدف والای ایشان، بسیار ناچیز و همه آنها را با دل و جان پذیرا بودند، چون تمام فعالیتهای ایشان در راه خدا و برای رسیدن به حق صورت گرفت. ایشان برای استمرار قیام در دو بُعد سیاسی و قرآنی تصمیم به بر پایی نماز جمعه در نجف گرفتند، البته انجام آن بسیار سخت و از فعالیتهای مهم بود. با آغاز اخراج ایرانیان از نجف اشرف و کل شهرهای عراق، آیتالله صادقی به بیروت هجرت کردند و جریان دو نهضت قرآنی و سیاسی به مدت پنج سال در بیروت نیز ادامه داشت و در جلسات سخنرانی با سعی بر بیان مطالب قرآنی، بحثهای سازنده افکار صحیح اسلامی و سوزنده افکار غلط موجود در لبنان را مطرح مینمودند و در آخر بحث به سؤالات حاضرین پاسخ میدادند. در سخنرانیها در دو بعد سلبی و ایجابی به موازات هم صحبت داشتند. در بعد سلبی از نظر علمی مباحث درسی طلاب و کارایی آنها پس از تحصیل، و از نظر سیاسی جنگ با چند جبهه ایران، عراق، اسرائیل و لبنان داشتند که بحثها و صحبتها رقم خورد. ایشان با شرکت در نماز جماعت، تشکیل شورای عالی شیعه، تشکیل نماز جمعه و نیز تألیفاتی نوین زمینهای مناسب برای گفتگو با علمای ادیان دیگر را برای اثبات حقانیت اسلام قرآنی ایجاد نمودند.
با شدت گرفتن جنگ داخلی لبنان، آیتالله صادقی آنجا را به قصد حجاز ترک نمودند. در آنجا با سخنرانی در مسجدالحرام، کلاس درس مکه برپا شد که ایشان بعد از رسولالله و ائمه معصومین،صلواتاللهعلیهماجمعین اولین شیعه بودند که به طور رسمی در مسجدالحرام درس میدادند. در آن زمان شیخ عبدالله بن حُمَید با توجه به آشنایی با ایشان دستور داد مدرسین مسجدالحرام یککلمه علیه شیعه و ائمه شیعه حرف نزنند این مسئله بسیار اهمیت داشت که در مسجـدالحرام و در خطبه جمعه نه تنها صحبتی علیه شیعه نمیشد، بلکه راجع به وحدت اسلامی حرفهایی زده میشد. در مکه نیز غافل از فعالیتهای انقلابی نبودند و در زمان کشتار مردم قم و تبریز، روزهای جمعه به بهانه دعای ندبه سخنرانی هایی در این زمینه داشتند. در همین دعای ندبه بود که سخنرانی معروف و مشهور خود، توله رضاخان را داشتند که به جای یک دقیقه سکوت، یک دقیقه گریه کرده و بعد به طور مفصل صحبتکردند. گاهی اوقات بعضی تجار به آنجا آمده، تعداد زیادی از نوار سخنرانیهای ایشان را تکثیر و به روش غیر قابل باوری به ایران و کل بلاد مسلمانان میبردند. ایشان در سال ۵۷ برای دومین بار و به فاصله ۱۷ سال دستگیر شدند و پس از آزادی به بیروت رفتند که پس از تثبیت موقعیت در لبنان، به فرانسه رفته تا امام خمینی را در نوفللوشاتو ملاقات کنند. همچنین سفری به ایتالیا داشتند و در دانشگاههای ایتالیا سخنرانی کردند که در نتیجه موج عظیم بیداری و اگاهی در رابطه با لزوم تأسیس حکومت اسلامی ایجاد شد. پس از ورود امام به ایران ایشان نیز به وطن بازگشتند که علاوه بر سخنرانیهایی در سراسر ایران، قبل از اعلام رسمی نماز جمعه جمهوری اسلامی در مشهد و جمکران، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه تهران نماز جمعه تشکیل دادند. ایشان به جهت مشورتهایی با امام خمینی و برای ریشه دار کردن نهضت و انقلاب قرآنی، در کارهای اجرایی شرکت نکرده و در قم اقامت نمودند و بر محور معارف قرآن دروس، تألیفات و خطابات خود را ادامه دادند. در جنگ ایران با عراق نیز سخنرانی مفصلی به دو زبان فارسی و عربی در آبادان داشتند که سه مرتبه از رادیو و تلویزیون آبادان پخش شد که در انتقاد به عربستان سعودی، کویت و عراق در رابطه با نپذیرفتن امام خمینی نیز صحبتهایی داشتند. حدود سال ۶۷ با وقوع ماجرای سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی و فرمان اعدام او که امام خمینی به حکم شرعی صادر نمودند. کتابی با نام آیات رحمانی در پاسخ به گفتههای او نوشتند تا در حقیقت اعدام افترائات او باشد. در سال ۱۳۶۷ پساز ۱۰ سال اقامت در قم، تألیف ۲۵ جلد از تفسیر سیجلدی الفرقان را، ضمن دو تدریس عربی و فارسی به اتمام رساندند.
در این سی جلد سعیکردند که اگر نکتهای مغفول و یا خطایی مشهود نسبت به آیهای از آیات قرآن در میان تفاسیر شیعه و سنی باشد، متذکر شوند. پس از تألیف تفسیر الفرقان سعی کردند که در رشتههای تفسیری، فلسفی، فقهی و… آثاری تحقیقی قرآنی به چاپ رسانند که در همه این رشته ها با نظرات علمای مشهور شیعه و سنی اختلاف داشتند. در فقه، بیش از ۵۰۰ فتوی بر مبنای قرآن و سنّت و مخالف با نظرات مشهور را در تبصرهالفقهاء آوردند و مبنای این اختلاف وسیع در کل علوم اسلامی را، آزاد اندیشی و تدبر بدون پیشفرض در قرآن مبین دانستند و خاطر نشان گردیدند که اگر علمای اسلام قرآن را درست بررسیکنند در صد اختلافشان با هم بسیار کم میگردد، گرچه این گونه فتاوای آنان بر خلاف اجماع و روایاتی هم باشد. در فلسفه نیز، ارکان فلسفه مرسوم حوزوی را مانند قدمت زمانی جهان و حدوث ذاتی آن، سنخیت خدا و آفریدگان بر مبنای ضرورت سنخیت علت و معلول، قاعده الواحد لا یَصدُرُ منه الا الواحد و… را بر خلاف برداشتهای درست عقلی و قرآنی میدانستند. در منطق بشری اضافه بر اعتراضاتی چند، تعداد ۶۶ تضاد، طبق حساب ابجدی الله، را در میان نظرات منطقیان اعلام نموده و در حاشیه تفسیر الفرقان جلد دهم، در سورهٔ اعراف یادداشت کردند. در علم اصول نیز، بحث و تحقیق در مباحث الفاظ را نادرست میدانستند، چنانکه هیچیک از علمای علوم تجربی نیز در بدیهیات لفظی بحث نمیکنند و میفرمودند اصول عملیّه هم از نصوص کتاب و سنّت پیداست. در نتیجه کتاب اصولالاستنباط را در زمینه مباحثی ضد اصول حوزوی نوشتند. از آنجا که اختلاف ایشان با اکثر علما در مسائل فقهی از سایر علوم بیشتر است، علاوه بر تفسیر الفرقان که در این مورد به تفصیل سخن رفته، کتابهای تبصرهالوسیله، علی شاطیءالجمعه، به زبان عربی و رسالهٔ توضیحالمسائل نوین، فقه گویا، اسرار مناسک و ادله حج، مفت خواران و… را نوشتند که در آنها مباحث مهم فقهی قرآنی را مطرح کردند. از دیگر کتابهای ایشان میتوان به نقدی بر دین پژوهی فلسفه معاصر (نقدی قرآنی بر کتابهای هرمنوتیک آقای دکتر محمد شبستری و قبض و بسط شریعت از آقای دکتر سروش)، انقلاب اسلامی ۱۹۲۰ عراق، حکومت قرآن، مسافران، برخورد دو جهانبینی، ماتریالیسم و متافیزیک، نماز جمعه و… اشاره نمود. ایشان در مرحله آخر تحقیقات قرآنی خویش، با احساس مسئولیتی عظیم ترجمه و تفسیر قرآن را به فارسی گرد آورده، که برای فارسی زبانان حجّت و بیانی روشنگر و برای سایر ترجمههای تفسیری پس از متن عربی قرآن اصل و بنیادی شایسته باشد و بررسیها و دقتهای عمیقی که در آن به کار برده شده به زبانهای دیگر بازگردانده شود. ایشان در همه حال ابراز داشتند که با کمال تأسف با بررسی کامل و مکرر بهترین ترجمههای تفسیری فارسی قرآن و تفسیرهای مفصل، حتی از مراجعی تفسیردان ـ تا چه رسد به دیگران ـ اشتباههای کثیری در هر کدام از آنها دیده شده است.
چه در معانی لغوی یا جملاتش و چه در فصاحت و بلاغت بی نظیرش و چه در انتخاب الفاظ نغز و پر مغزش و حتی در بازگرداندن ادبی آیاتش، زیرا قرآن چنانکه در لغت عربی زیباترین و زیبندهترین بیان و معنی را در بر دارد، برگردانش نیز بایستی همچنان بهترین و معجزه آساترین برگردان باشد و بایستی با دقت و شرایط شایستهتری مورد توجه قرار گیرد. ترجمه تفسیری و برگردان درست قرآن بسی سختتر و دقیقتر از تألیفات دیگر و حتی از تفسیر تفصیلی قرآن است و بایستی با شرایط ویژهای صورت گیرد. به این گونه که با آشنایی کامل و سیر عمیق در تفسیر تسلسلی و موضوعی قرآن، که تفسیر قرآن بهگونهای شایسته باید با کمال باریکبینی و حقیقتنگری و با زدودن پیشفرضها و انتظارات تحمیلی، تنها بر مبنای قرآن و با استفاده از ابزار ها و یافتههای درونی آیات آن بدون در نظر گرفتن عوامل بیرونی و آراء و اقوال و نظرات تحمیلی این و آن انجام گیرد، که در نهایت نتیجهٔ چنین تفسیری رسیدن دقیق به مرادات الهی بهگونه واحد شایسته و مستقیم است و رساییهای عمیق نهایی نیز با شورای علما و اندیشمندان قرآنی قابل دسترسی است که “و امرهم شوری بینهم” شور شایسته در این امر بایسته را لازم دانسته است. بنابراین آگاهی دقیق به لغت قرآن بر اساس تفسیر درونی و لغتی که به آن برگردان میشود لازم است، و نه توجه به دیگر لغات که احیاناً نارسا و یا ضد یکدیگر و یا بر خلاف حقیقتند. روی این مبانی تنها دانستن لغت قرآن و باز گرداندنش برای ارائه معانی مختصر آن کافی نیست چنانکه نوشتن رسالههای عملیه، مرحله پایانی و نتیجه آخرین اجتهاد شایسته است از این والاتر و مهمتر باز گردان مختصر قرآن به زبانی دیگر است که اینگونه ترجمه از نظر معارف قرآنی جهانشمول است. بر این پایه عالمان و شرعمداران اسلامی هم ـ بدون این شرایط ـ شایستگی ترجمه تفسیری قرآن را ندارند و حتی مفسران هم به سختی میتوانند آن را به زبانی دیگر برگردانند تا چه رسد به دیگران که به صرف دانستن زبان عربی و زبانی دیگر برای ترجمان قرآن همت میگمارند زیرا این همه حقایق وحیانی را در قالب مختصر آوردن بسی دشوار و پر اهمیت است. در تفسیر مختصر ترجمان فرقان که ترجمهای فشرده از تفسیر الفرقان است علاوه بر بررسیهای بسیار دقیق در برگردان قرآن حتی سیمای وزن و صدای قرآنی هم به اندازه ممکن رعایت شده است. اعجاز ربانی در آخرین کلمات وحیانی نه تنها از نظر معنی بلکه از نظر وزن نیز به گونهای معصومانه و نه معصوم نمودار شده است و در این کتاب تا سر حد توان و امکان اضافه بر رعایت معنوی الفاظ، فصاحت و بلاغت قرآنی رعایت شده است.
بر حسب آیاتی از قرآن مانند ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا﴾ (آلعمران: ۱۰۳)” چنان مینماید که با شرایط ممکنه میتوان با بررسی کامل و دقت شامل در قرآن حداقل به عصمت علمی آن دست یافت. در نتیجه برای پویندگان و جویندگان معارف قرآن هرگز تفاوتی جز در بعد تکاملی نخواهد ماند، اگر هم تشابه اندکی در اثر عدم عصمت اینان به وجود آید، با ﴿و امرهم شوری بینهم﴾ (شوری: ۷۳) برطرف میگردد و به محکم میرسد. تفسیر قرآن به معنای توضیح معانی پنهان آن نیست بلکه به معنای استفسا از آن است، مفسر قرآن در تفسیر آن، تنها مستفسر از قرآن است که آیات را به وسیله آیات دیگر بدون هیچگونه پیشفرض علاقه یا انتظار و تحمیل بیان میکند و تنها در صدد تبیین قرآن با بیان خود قرآن بوده و با نادیده گرفتن افکار و انظار و اقوال غیرمطلق دیگران و تحمیلات علوم بشری (چه دینی و چه غیر دینی) با نظر صائب و راست نگر مقاصد الهی را جویا شوند به این ترتیب مفسر قرآن خداست و بس: ﴿و لا یأتونک بمثل الا جئناک بالحق و أحسن تفسیراٌ﴾ (الفرقان: ۲۵،۳۳) که قرآن خودآیتالله محمد صادقی تهرانی، در سال ۱۳۰۵ در محله گلوبندگ (چال حصار) نزدیک بازار تهران، متولد و در خانوادهای روحانی پرورش یافت. پدر ایشان حاج شیخ رضا لسانالمحققین (لسانالواعظین) از بزرگان خطبای ایران و از سرسلسله علمداران معارض سلطنت پهلوی اولین معلم علم و عمل و راهنمای آیتالله صادقی، ایشان را در ۵ سالگی به مدرسه اسلام واقع در گذر مستوفی فرستاد و از همان اوان کودکی ایشان را با معارف اسلام آشنا نمود. همزمان با پایان دوره دبستان و اخذ تصدیق ۶ ابتدایی در اثر شکنجهها و لطمات مبارزات، پدر بدرود حیات گفت.
آیتالله صادقی که از سویدای دل نفرت عمیقی نسبت به پهلوی داشتند این حادثه به انزجار ایشان نسبت به آن رژیم ظالم افزود و از همان زمان مصمم به مبارزه در راه پدر گردیدند. دورهٔ متوسطه به دبیرستان پهلوی (سمیه فعلی) واقع در خیابان ری رفتند و پس از اتمام دوره دبیرستان فکر حضور در حوزه و تحصیلات اسلامی در ایشان قوت پیدا کرد. بدین ترتیب در سن ۱۴ سالگی در جنب دروس اسلامی، در مدرسه سپهسالار (قدیم) مشغول یادگیری مقدمات عرض و ادبیات شدند که یک سال بعد جامعالمقدمات و سیوطی و حاشیه ملاعبدالله بر تهذیب المنطق تفتازانی و… را تدریس همکردند. سپس به حلقات دروس عرفانی، اخلاقی و تفسیری آیتالله شاهآبادی بزرگوار، استاد امام خمینی در مسجد جمعه (جامع) تهران واقع در قلب بازار پیوستند و پس از مدتی به منزل ایشان واقع در کوچه مجاور مسجد و دیگر محافل درسشان رفتند.
محور درسی آیتالله شاهآبادی، قرآن از دیدگاه عرفان و فلسفه و در همه صحبتهای خود چه عرفانی و چه فلسفی و چه اخلاق آیهٔ متناسب موضوع را مطرح میکردند. درسها و روش و منش استاد اعظم، شاهآبادی بر مبنای قرآن تأثیر بسزایی در ذهن و روح آیتالله صادقی گذاشت و از آن پس قرآن را در زندگی و کار و تحصیل کتاب مرجع و منبع قرار دادند. پس از چندی با مشورت استاد شاهآبادی تحصیل در مدرسه خان مروی (فخریه) واقع در خیابان ناصریه و بازار مروی را آغاز نمودند. در مدرسه مروی در ادبیات عرب تحصیل نموده و به محضر آیتالله حاج شیخ محمد حسین زاهد؛ استاد عظیمالشان اخلاق، و درس فقه آیتالله حاج شیخ میرزا باقر آشتیانی، و دروس منطق و کلام آیتالله حاج سید صدرالدین جزایری، و نیز درس فلسفه و دورهٔ شرح تجرید آیتالله حاج میرزا مهدی آشتیانی از فلاسفه بزرگ و درجه اول شرق و همچنین درس آقا میرزا احمد آشتیانی (عموی ایشان) عارف و فیلسوف و فقیه بزرگ و… حاضر میشدند. مدتی هم در درس فلسفه آقای رفیعی شرکت داشتند.
بدین ترتیب فلسفه را نزد بزرگان علمای فلسفه خواندند اما همواره با نگرانی از اینکه مبادا مسیر آموزش قرآن را از دست دهند و مانند خیلی از دوستان، فیلسوف شوند، با مراقبت از خود، همه این علوم را حاشیهای بر تعلیمات معارف قرآنی قرار دادند، چرا که اعتقاد داشتند فلسفه، مغزهای بدون محور قرآنی را به طرف خود جذب میکند و هم به دلیل عقلی و هم به دلیل کتاب و سنّت، چهار پنج مبنای اصلی آن را رد کردند. نشان صوری روحانیت و عمامهگذاری ایشان توسط آقای شاه آبادی صورت گرفت البته در مدرسه سپهسالار، آقای شیخ علی دبیری، استاد مقدمات، ایشان را به همراه ده، پانزده نفر از طلاب مدرسه ملبس به لباس روحانیت نمود. همزمان با جنگ جهانی و فرار رضا شاه و به تخت نشستن پهلوی دوم، محمد رضا، آیتالله صادقی در سال ۱۳۲۰ عازم قم شدند و در قسمت شمالی فیضیه همراه با آقای لاجوردی قمی و دیگر دوستان حجره داشتند ولیکن در مواقع تعطیلی حتی یک روز در هفته به تهران رفته و در درس استاد شاه آبادی شرکت میکردند.
به مرور زمان ایام تحصیلی بیش از ایام تعطیلی گردید. خلأ دوری از منبع بزرگ فیاض ناچارشان ساخت تا در قم شخصی از آن نمونه و سنخ را پیدا کنند، در نتیجه به کلاس درس امام خمینی رفته که علیرغم سن کم مطالب را به خوبی درک کرده و امام خمینی لقب شاهآبادی کوچک به ایشان دادند. در سال ۱۳۲۳ با ورود آیتالله بروجردی به قم در دروس ایشان نیز شرکتی فعال داشتند به طوریکه در جلسات پاسخ استفتائات آیتالله بروجردی در مسائل فقیهه خود اتخاذ رأی میکردند. ایشان که خود را از کودکی به واسطه تعالیم استاد آیتالله شاهآبادی به قرآن مایل دیدند و متأسفانه حوزه علمیه قم را از درسهای قرآنی و معارف مادی و معنوی آن خالی و کمعمق یافتند، از دیدن حوادث حاشیهای تلخ، لطمه روحی سنگینی به ایشان وارد گردید. از این رو تصمیم گرفتتند همه علوم رایج در حوزه را بر اساس مبانی قرآنی برای خود دستهبندی و مبتنی بر بیان قرآن در منابر و سخنرانیهای عمومی و خصوصی و تألیفاتشان ارائه نمایند.
همین امر باعث شد که در بسیاری از مسائل نظری متفاوت با نظر دیگر فقها داشته باشند چرا که آنها بر مبنای درس استاد و روایات پیش میرفتند اما آیتالله صادقی همه آنها را عرض بر کتابالله قرار میدادند. ایشان با وجود تجلیل بسیار از آیتالله بروجردی و اساتید فلسفه و عرفان و سایر اساتید فقه و اصول خود، هیچگاه همه فرمایشات آقایان را قبول نکرده و به خط مشی تمام آنها معترض بوده و میگفتند در بٌعد اینکه محور علوم اسلامی آنها آنطور که شاید و باید قرآن نبوده، مبتلا به آراء و فتاوای خلاف نص و یا خلاف ظاهر قرآن هستند. ایشان اعتقاد داشتند که طلاب حوزههای علمیه چه مبتدی باشند و چه متوسط و یا منتهی، باید محور اصلی تحصیلاتشان قرآن و در حاشیه آن سنّت قطعیه باشد و علوم رایج حوزوی نه تنها طلبه را به اسلام نزدیک تر نمیکند بلکه بسی او را از معارف قرآنی در ابعادی چند دور هم میکند و اگر بخواهیم کلمه لا اله الا الله در حوزههای علمیه نقش پیدا کند، نخست بایستی دروس و کتاب هایی که محور قرآنی ندارند، یا بدتر که محور ضد قرآنی دارند، از حوزههای درسی زدوده شوند.
سپس به جای آنها معارف ناب قرآنی را که همچون آفتاب واضح و روشن و متجلی است، جایگزین نمایند و با تعلیم و تعلم قرآن عظیم دلهای خود و دلهای طلاب معارف قرآنی از این ظلمتها و تاریکیهای موجود نجات داده و با نور قرآن کریم آنها را جلا داده و متجلی سازند، تا به وسیله این نور، آنان مشعلداران اسلام بر پایه قرآنکریم گردند و راه چنان جریانی نخست این است که مطالبی از این کتابها را که بر خلاف قرآنکریم است و یا موافق آن نیست حذف کنند و سپس تألیفاتی نوین بر محور قرآن و سنّت جایگزین آنها کنند و این خود مسئولیتی بسیار مهم و حساس بر عهده مدرسان و شرع مداران است که حوزهای صد در صد قرآنی بنا کنند. ایشان میگفتند: همه تناقضاتی که ـ در تفسیر تسلسلی یا موضوعی و چه در برگردان ترجمان قرآن ـ پدید آمده پیامد ناشایستگی در شرایط تفسیر و ترجمه درست قرآن است که با ابزارهای برونی غیر مطلق انجام شده و از وسایل مطلق ربانی قرآن غفلت شده است.
این ابزارها و علوم و عقول بیرونی که دائم در حال تغیر و تحول و منجر شدن به تضاد و اختلافاند، نتیجهای جز دگرگونی و پراکندگی افکار در این کتاب وحدت گرا ندارند، استفاده از این عوامل اجنبی از قرآن، این کتاب روشن و متین الهی را مجمع تناقضات و تضادها وانمود کرده است. در سالهای حضور ایشان در قم آیتالله علامه طباطبایی نیز نقشی عظیم در استمرار درجات تفسیری، عرفانی، فلسفی، اخلاقی ایشان داشت. پس از ۱۰ سال توقف مستمر در قم به تهران آمدند و در دو بعد علمی و سیاسی به فعالیت شدید پرداختند. در قیام ملی شدن نفت همکاری و همراهی بسیاری با آیتالله کاشانی داشتند و در جهت انعکاس دیدگاههای ایشان از هیچ کاری مضایقه نداشتند. سخنرانیهای انقلابی ایراد کردند که این جلسات علاوه بر سعی در ملی شدن صنعت نفت نقش مذهبی نیز داشت و با این هدف سعی در آتشزدن استعمار داخلی و خارجی داشتند. در آن دوران علاوه بر جلسات سخنرانی هم تدریس و هم در دانشگاه کار میکردند که به توصیه آقای کاشانی امتحان مدرسی دادند که همراه با آقایان مطهری و شیخ مهدی حائری قبول شدند.
بعد در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) واقع در پل چوبی و در مدرسه سپهسالار تهران شرکت کردند. سال سوم تحصیل، هنگامی که مشغول اتمام دوره لیسانس بودند، قانونی وضع گردید تا با برگزاری ۴ امتحان ۴ مدرک لیسانس از جمله علوم قضایی، علوم تربیتی، تبلیغ و فقه بدهند که هر چهار امتحان را داده و چهار لیسانس گرفتند. ایشان سعی کردند تا در کلاسهای دکترا نیز شرکت کنند تا زمانی به درد اسلام بخورد، دوره دکترا را گذراندند و به امر آیتالله بروجردی سه سال هم در دانشگاه تدریس کردند. تز دکترای ایشان در مورد ستارگان از دیدگاه قرآن بود. اساتید حاضر در جلسه دفاعیه آقایان راشد، مشکات و عامری (وزیر دادگستری) همه گفتند که ما از این موضوع سر در نمیآوریم، خودتان توضیح دهید که پس از توضیح ایشان، درجه فوق ممتاز را دادند. بعدها که تز دکترای ایشان به صورت کتاب به چاپ رسید، آیتالله علامه طباطبایی بعد از مطالعه کتاب گفتند: این کتاب نه دانشگاهی و نه حوزهایست بلکه فقط قرآنی است. در فروردین ۳۶ شمسی چاپ اول کتاب بشارات عهدین در مقابله با بهائیت منتشر شد و از لحاظ اینکه در آغاز نشر بشارات حدود ۷۰ نسخه برای کلیساها و سفارتخانههای مهم مسیحی و… فرستاده شد، راه مناظرات و گفتگوهای بسیاری برای آیتالله صادقی گشوده شد.
ایشان همچنین در مقابله با اندیشههای ماتریالیستی یا جهانبینی مادی عدهای از دانشجویان، جلسات بحث و پرسش و پاسخ ترتیب دادند که پس از برگزاری جلسات صحبتهایشان در حدود سیصد نسخه پلی کپی شد و در محیط دانشگاه، ادارات و غیره منتشر گردید و به جهت مراجعات و تأکیدات زیاد خوانندگان در مورد چاپ آن، به چاپ و انتشار آن مبادرت گردید. ایشان پس از دریافت دکترا به تدریس حکمت (فلسفه اسلامی) بر مبنای قرآن و سنّت مطابق با متن کتاب آفریده و آفریدگار پرداختند، همچنین در هفت نقطهٔ تهران جلساتی بر دو محور علمی و سیاسی علیه حکومت شاهنشاهی با حضور دانشجویان از جمله آقایان مصحح، عبودیت، غرضی و میثمی (نابینا)، مصحف، عابدی داشتند.
جلسات بر محور نجوم قرآنی و سؤال و جواب بود ولی عمق قضیه برای به هم زدن تشکیلات رژیم بود و با نظر به کنترل اسلامی بر کل مطبوعات کشور، هفت جلسه را ادغام و هر کدام از برادران وظیفه داشتند که یک قسمت از مطبوعات را مطالعه کرده و گزارش دهند که البته عوامل شاه بسیار مزاحمت ایجاد کردند. در مساجد از جمله مسجد سرپولک با پیش نمازی حاج آقا محمد تقی اراکی بعد از نماز مغرب و عشا علیه شاه تدریس داشتند که دکتر چمران و برادرش نیز حضور داشتند. درس حساسی بود که جزوههایی نیز به شرکتکنندگان داده میشد. همچنین هفتهای یک شب در مسجد امینالسلطان، اول خیابان فردوسی در میدان فصلی (میدان توپخانه یا امام خمینی فعلی) جلسه داشتند. آیتالله صادقی در همه حال به دنبال اصلاح نظام اداری، اقتصادی، فکری کشور مبتنی بر احکام قرآن بوده و سعی داشتند با رفتار صحیح اسلامی این رویکرد و دیدگاه را به عموم جامعه برسانند، چرا که به عقیده ایشان هر روحانی علیم و آگاه سیاسی باید به دنبال طرح اندیشههای قرآنی در جامعه باشد.
ایشان میخواستند احکام الهی را از قول به فعل تبدیل کنند و به دنبال مرجعیت و کارهای تشریفاتی نبودند. همین منبر رفتن ها با نو آوریهای علمی و سیاسی، باعث شد تا مورد تعقیب و تهدید و تحدید دستگاه ستمشاهی قرار گیرند. پس از فوت آیتالله کاشانی، با پخش اعلامیه و ایراد سخنرانی در اولین سالگرد آیتالله بروجردی در اعتراض به صحبتهای شاه در ۴ بهمن ۱۳۴۱هنگام اعطای اسناد مالکیت کشاورزان قم، و… از سوی ساواک محکوم به اعدام شدند که ناچار ایران را مخفیانه به قصد حج ترک نمودند. در عربستان نیز با پخش اعلامیه در مکه و مدینه بین عمره و حج دستگیر شدند و ۱۳ روز در زندان شرطه العاصمه به سر بردند که با وساطت علما به خصوص آیتالله حکیم آزاد شدند و تحتالحفظ به عراق رفتند.
در عراق نیز در جریان فعالیتها، با مقدمات سفارت ایران در بغداد و کنسولگری ایران در کربلا، چند مرتبه هجوم و توطئه کردند که ایشان را دستگیر کنند، اما خداوند، با حفاظت ایشان به وسیله ظاهریش آیتالله خویی مانع از دستگیری ایشان شدند و ایشان حدود یک ماه در زیر زمین منزل آیتالله خویی مخفی بودند که از این فرصت استفاده نموده و تفسیر یک جزء قرآن را با تفسیر قرآن به قرآن نوشتند. پس از دو سه ماه جهت پایه ریزیهای انقلاب در اروپا و شرق و قاهره به اتریش رفته و حدود دو ماه شب و روز با دانشجویان ایرانی و عرب جلسه داشتند. سخنرانیهای ایشان در نجف دارای دو جهت (لون)، یکی لون سیاسی ضد شاهنشاهی و دیگری لون قرآنی داشت، به امید اینکه در اثر این سخنرانیها عمق قرآنی به حوزه نجف داده شود که الحمدلله در اثر این سخنرانیها، با وجود دو بُعد اجنبی، عدهای جذب و در اثر جذب این عده توانستند گروهی را در دو بعد سیاست ضد شاهنشاهی و بعد علمی ـ قرآنی بر خلاف امواج حوزههای علمیه نجف و قم تشکیل دهند. اگر یک ساعت صحبت میکردند شاید به ۵۰ آیه قرآن استدلال و بحث طلبگی عمیق میکردند. به همین جهت از ایشان خواستند تا تدریس را در نجف آغاز کنند. گفتند: ابتدا از چه شروع میکنید؟ آیتالله صادقی جواب دادند: فقط قرآن. کتابی که جایش در این حوزه خالی است.
سر درس تفسیر در خلال آیات قرآن به مناسبت آیات، مباحث سیاسی ضد شاهنشاهی و ضد کل سلطههای ظلم را نیز مطرح میکردند. بعد از مدتی جلسات تفسیر را به زبان فارسی در مسجد شیخ انصاری برگزار نمودند. و بعد از مدتی جلسه خطابه و قلم را پنچشنبه شبها بعد از نماز مغرب و عشاء به مدت دو الی سه ساعت در منزلشان اجرا نمودند. بر خلاف نظر فقها که ۵۰۰ آیه مربوط به آیت الاحکام است، به عقیده ایشان بیش از ۲۰۰۰ آیه، آیتالاحکام است. چون بعضی از آیات در مطالعه قرآن به نظر فقها نرسیده است.
ایشان بارها در حوزه استفتاء آیات عظام خویی، خمینی و… در بحثها آیه خواندند که از ایشان پرسیدند: پس روایت آن چیست؟ گفتند: معلوم میشود که آیه آن قدر گنگ و بی دلالت است که نیاز به روایت دارد یعنی خدا اینقدر گنگ حرف زده که بندهاش نفهمد! پس چرا قرآن را فرستاد و در آن فرمود: للناس. پس یا ما نسناس هستیم و یا خدا ـ معاذ الله ـ دروغ گفته. باید ناس شویم تا قرآن را بفهمیم چون نسناسها نمیخواهند بفهمند. سال سوم حضورشان در نجف، از مسابقه تألیف کتاب در رابطه با امیرالمؤمنین با خبر شدند که به تحریر کتاب علیًّ والحاکمون همّت گماشتند تا اینکه با تیراژ بالایی در بیروت چاپ و منتشر گردید که به گفته خود ایشان ۲۰ روز مطالبش را آماده و ۳۰ روز هم کتاب را نوشتند، یعنی روزی ۱۰ صفحه.