امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آماده می شوم غزلی را بنا كنم
#1
آینه‌ی ناب آسمان

آماده می شوم غزلی را بنا كنم در شور عشق، قافیه ای دست و پا كنم
باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار باید كه پیر میكده ها را صدا كنم
میخانه ای برای دلم جور كرده ام تا رازِ سرخوشیِّ خودم بَر مَلا كنم
رازی كه گفتنش همه را مست می كند وقتش شده بگویم و خود را رها كنم
پس اهل میكده! همه سر تا به پای، گوش تا خوب حقِّ مطلب خود را ادا كنم
از راه آمده قمرِ آخرالزَّمان
یعنی امام عصر، همان حیدرالزَّمان
از راه آمده ست رسانَد پیام عشق از راه آمده ست كه باشد امام عشق
یاایهاالعزیزِ دو دنیای من، سلام گفتم سلام و اوست علیك السلام عشق
وقتش رسیده سوی كلامم خودت شوی چون حرف با شما شده حُسن ختام عشق
هركس كه پای بزم شما بود، زنده ماند ای عشق بادوام، تویی با دوام عشق
تا زنده ام گدای سرِ سفره ی توﺝƒم آری، امیرعشق تویی، من غلام عشق
اَلحَق كه شاه هستی و ارباب زاده ای
تو یوسفی ترین پسر خانواده ای
صاف و زلال، آینه ی ناب آسمان تابیده است در شب مهتاب آسمان
تابیده است حضرت ماه چهارده بر صفحه ی دوازده قاب آسمان
این نور با تل ¸لﺝ†ِ صاحب زمانی اش آرامشی است بر دل بی تاب آسمان
جبریل با ترانه ی عشق محمّدی گوید خوش آمدید به ارباب آسمان
امشب برای عرض ارادت به مَقدَمش نیكو نوشته اند روی باب آسمان
حق، نقشه ی عدو صفتان را بر آب كرد
تا حضرت امام زمان انقلاب كرد
ای چشم من به راه تو، ﺝƒدرِك ﺝƒسیرُكَ آدینه در پناه تو، ﺝƒدرِك ﺝƒسیرُكَ
ای واژه ی جمال خدا جلوه گر شود در قاب روی ماه تو، ﺝƒدرِك ﺝƒسیرُكَ
صبح ظهور تو فرج عاشقان توست خورشید من پگاه تو، ﺝƒدرِك ﺝƒسیرُكَ
این قلب تیره، روشن و شفّاف می شود با گوشه ی نگاه تو، ﺝƒدرِك ﺝƒسیرُكَ
از دوری تو ثانیه هایم تباه شد من عبد روسیاه تو، ﺝƒدرِك ﺝƒسیرُكَ
« دارد زمان آمدنت دیر می شود »
تقصیر ماست این همه تﺝ„خیر می شود
پاسخ
تشکر شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان