03-28-2013, 05:24 PM
در رابطه با نقش معاويه در قتل عثمان، ابن قتيبه دينوري در کتاب الإمامة و السياسة مينويسد:و كتب إلى أهل الشام عامة و إلى معاوية و أهل دمشق خاصة: ... فيا غوثاه يا غوثاه و لا أمير عليكم دوني، فالعجل العجل يا معاوية و أدرك ثم أدرك و ما أراك تدرك.عثمان، نامه نوشت به مردم شام و معاويه و اهل دمشق: ... ، به فرياد من برسيد که مردم مدينه، تصميم به قتل من گرفتهاند. بشتاب بشتاب اي معاويه، به داد من برس، به داد من برس، گمان نميکنم که به داد من برسي.(الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص54)
در تاريخ يعقوبي، جلد2، صفحه 175 آمده است:معاويه با 12 هزار نيرو براي ياري عثمان از شام به طرف مدينه حرکت کرد. در 30 کيلومتري مدينه، لشکر را در آنجا نگهداشت تا خودش بيايد به مدينه و خبر بگيرد. وقتي به مدينه آمد، عثمان از او سوال کرد: اي معاويه، پس نيروهايت کجايند؟ معاويه گفت: آمدهام خبر بگيرم تا ببينم در مدينه چه خبر است. عثمان گفت: من که نامه نوشتم و قضايا را مطرح کردم. ... . بعد از مشاجراتي، عثمان گفت:لا والله و لكنك أردت أن أقتل فتقول: أنا ولي الثأر. إرجع، فجئني بالناس! فرجع، فلم يعد إليه حتى قتل.به خدا سوگند! تو ميخواهي من کشته شوم تا به بهانه خونخواهي من، قيام کني. برو و با نيروهايت بيا. معاويه رفت و برنگشت تا اين که عثمان کشته شد.
بلاذري در کتاب أنساب الأشراف، جلد6، صفحه 188 و ابن شبة در تاريخ مدينه، جلد4، صفحه 1289 از قول يزيد بن اسد صراحت دارد:
معاويه، نيروهاي کمکي را که از شام آورده بود، به مدينه نياورد و در وسط راه، معطل کرد؛ زيرا:و إنما صنع ذلك معاوية ليقتل عثمان، فيدعو إلى نفسه.معاويه ميخواست که عثمان کشته شود تا مردم را به بيعت خودش فرا بخواند.طبري در تاريخش از شبث بن ربعي نقل ميکند و صراحت دارد:به معاويه ميگويند:و قد علمنا أن قد أبطأت عنه بالنصر و أحببت له القتل لهذه المنزلة التي أصبحت تطلب.ما ميدانيم که تو در ياري عثمان، کوتاهي کردي و ميخواستي که او کشته شود تا بعد از او، خلافت را براي خودت قرار بدهي.(تاريخ الطبري، ج3، ص570 ـ کامل لإبن الأثير، ج3، ص286)
ابو الطفيل از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و با معاويه، گفتگويي دارد و معاويه به او ميگويد:چرا شما عثمان را ياري نکرديد؟ ابو الطفيل ميگويد:ما منعك من نصره أو تربصت به ريب المنون و كنت في أهل الشام و كلهم تابع لك فيما تريد؟ قال معاوية: أو ما ترى طلبي بدمه؟ قال: بلى، و لكنك كما قال أخو جعفي:
لا ألفينك بعد الموت تندبني و فى حياتي ما زودتني زادي
تو چرا ياري نکردي؟ تو که در شام بودي و همه، پيرو تو بودند. معاويه گفت: نميبيني که من براي خونخواهي عثمان قيام کردهام؟ ابو الطفيل گفت: بله، ميبينيم، ولي به قول شاعر:
شما در زمان حيات من، يک بار هم به ديدار من نيامدي،ولي بعد از مرگ من، ناله و سر و صدا ميکني و به سينه ميزني؟!(أسد الغابة لإبن الأثير، ج5، ص234 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1697 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج26، ص116 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص215)
يعني اين که در زمان حيات عثمان، عکسالعملي نشان ندادي، ولي امروز براي او، فرياد ميزني وا مظلوما؟!
مانند همين درگيري، ميان عمرو بن عاص و معاويه بود و عمرو بن عاص به معاويه گفت:قاتل حقيقي عثمان، تو بودي.(أنساب الأشراف للبلاذري، ص288 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص88)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه در چند جا صراحت دارد که اي معاويه! قاتل واقعي عثمان، تو بودي و بس.فأما إكثارك الحجاج في عثمان و قتلته، فإنك إنما نصرت عثمان حيث كان النصر لك و خذلته حيث كان النصر له.روزي که ياري تو براي عثمان به درد ميخورد، ياري نکردي.(نهجالبلاغه، نامه37)
در جاي ديگر آمده است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) به معاويه نامه نوشت:فوالله ما قتل ابن عمك غيرك.
غير از تو، کسي قاتل عثمان نبود.(العقد الفريد، ج3، ص333)اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه ميگويد:و لعمري! ما قتله غيرک.قسم به جان خودم! غير از تو، کسي عثمان را نکشت.(نهجالبلاغه، نامه10 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج15، ص84)
يعني شما آمديد کوتاهي کرديد و مردم آمدند عثمان را به قتل رساندند.
در تاريخ يعقوبي، جلد2، صفحه 175 آمده است:معاويه با 12 هزار نيرو براي ياري عثمان از شام به طرف مدينه حرکت کرد. در 30 کيلومتري مدينه، لشکر را در آنجا نگهداشت تا خودش بيايد به مدينه و خبر بگيرد. وقتي به مدينه آمد، عثمان از او سوال کرد: اي معاويه، پس نيروهايت کجايند؟ معاويه گفت: آمدهام خبر بگيرم تا ببينم در مدينه چه خبر است. عثمان گفت: من که نامه نوشتم و قضايا را مطرح کردم. ... . بعد از مشاجراتي، عثمان گفت:لا والله و لكنك أردت أن أقتل فتقول: أنا ولي الثأر. إرجع، فجئني بالناس! فرجع، فلم يعد إليه حتى قتل.به خدا سوگند! تو ميخواهي من کشته شوم تا به بهانه خونخواهي من، قيام کني. برو و با نيروهايت بيا. معاويه رفت و برنگشت تا اين که عثمان کشته شد.
بلاذري در کتاب أنساب الأشراف، جلد6، صفحه 188 و ابن شبة در تاريخ مدينه، جلد4، صفحه 1289 از قول يزيد بن اسد صراحت دارد:
معاويه، نيروهاي کمکي را که از شام آورده بود، به مدينه نياورد و در وسط راه، معطل کرد؛ زيرا:و إنما صنع ذلك معاوية ليقتل عثمان، فيدعو إلى نفسه.معاويه ميخواست که عثمان کشته شود تا مردم را به بيعت خودش فرا بخواند.طبري در تاريخش از شبث بن ربعي نقل ميکند و صراحت دارد:به معاويه ميگويند:و قد علمنا أن قد أبطأت عنه بالنصر و أحببت له القتل لهذه المنزلة التي أصبحت تطلب.ما ميدانيم که تو در ياري عثمان، کوتاهي کردي و ميخواستي که او کشته شود تا بعد از او، خلافت را براي خودت قرار بدهي.(تاريخ الطبري، ج3، ص570 ـ کامل لإبن الأثير، ج3، ص286)
ابو الطفيل از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و با معاويه، گفتگويي دارد و معاويه به او ميگويد:چرا شما عثمان را ياري نکرديد؟ ابو الطفيل ميگويد:ما منعك من نصره أو تربصت به ريب المنون و كنت في أهل الشام و كلهم تابع لك فيما تريد؟ قال معاوية: أو ما ترى طلبي بدمه؟ قال: بلى، و لكنك كما قال أخو جعفي:
لا ألفينك بعد الموت تندبني و فى حياتي ما زودتني زادي
تو چرا ياري نکردي؟ تو که در شام بودي و همه، پيرو تو بودند. معاويه گفت: نميبيني که من براي خونخواهي عثمان قيام کردهام؟ ابو الطفيل گفت: بله، ميبينيم، ولي به قول شاعر:
شما در زمان حيات من، يک بار هم به ديدار من نيامدي،ولي بعد از مرگ من، ناله و سر و صدا ميکني و به سينه ميزني؟!(أسد الغابة لإبن الأثير، ج5، ص234 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1697 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج26، ص116 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص215)
يعني اين که در زمان حيات عثمان، عکسالعملي نشان ندادي، ولي امروز براي او، فرياد ميزني وا مظلوما؟!
مانند همين درگيري، ميان عمرو بن عاص و معاويه بود و عمرو بن عاص به معاويه گفت:قاتل حقيقي عثمان، تو بودي.(أنساب الأشراف للبلاذري، ص288 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص88)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه در چند جا صراحت دارد که اي معاويه! قاتل واقعي عثمان، تو بودي و بس.فأما إكثارك الحجاج في عثمان و قتلته، فإنك إنما نصرت عثمان حيث كان النصر لك و خذلته حيث كان النصر له.روزي که ياري تو براي عثمان به درد ميخورد، ياري نکردي.(نهجالبلاغه، نامه37)
در جاي ديگر آمده است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) به معاويه نامه نوشت:فوالله ما قتل ابن عمك غيرك.
غير از تو، کسي قاتل عثمان نبود.(العقد الفريد، ج3، ص333)اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه ميگويد:و لعمري! ما قتله غيرک.قسم به جان خودم! غير از تو، کسي عثمان را نکشت.(نهجالبلاغه، نامه10 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج15، ص84)
يعني شما آمديد کوتاهي کرديد و مردم آمدند عثمان را به قتل رساندند.