10-07-2012, 10:54 PM
عمران بن سواد می گوید : روزی نماز صبح را با عمر خواندم و پس از آن در پی او به راه افتادم .پرسید : حاجتی داری ؟گفتم : آری . نصیحت .گفت : مرحبا به تو . بگو.گفتم : تو عمره را در ماه های حج حرام کردی در حالیکه رسول خدا(ص) حلال می شمرد و ابوبکر نیز چنین نکرد .عمر گفت : این بدان جهت بود که مردم نپندارند با انجام عمره حج تمتع از آنان ساقط است !
پرسیدم : امر دیگر آن که تو متعه زنان را حرام کردی در حالیکه رسول خدا(ص) حلال شمرده بود .عمر گفت : رسول خدا(ص) به ضرورت حلال کرد و پس از اینکه ضرورت از بین رفت من آن را ممنوع کرم .پرسیدم : امر دیگر آنکه تو رعیت را آزار می دهی (یعنی به تندی و خشونت با آن ها برخورد می کنی )گفت : انا زمیل محمد !!! یعنی من همتای محمدم .
مرا جعه کنید به :تاریخ طبری ج۴ ، ص ۲۲۵/شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج۱۲، ص۱۲۱-122
سند
پرسیدم : امر دیگر آن که تو متعه زنان را حرام کردی در حالیکه رسول خدا(ص) حلال شمرده بود .عمر گفت : رسول خدا(ص) به ضرورت حلال کرد و پس از اینکه ضرورت از بین رفت من آن را ممنوع کرم .پرسیدم : امر دیگر آنکه تو رعیت را آزار می دهی (یعنی به تندی و خشونت با آن ها برخورد می کنی )گفت : انا زمیل محمد !!! یعنی من همتای محمدم .
مرا جعه کنید به :تاریخ طبری ج۴ ، ص ۲۲۵/شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج۱۲، ص۱۲۱-122
سند