05-28-2017, 06:44 AM
ابن خلدون و راز ماندگاری تمدن اسلامی
در قرن هشتم هجري ، متفکري مسلمان و متعلق به سرزمینهاي شمال آفریقـا ، بـا دانـش گسـترده و عمیق خود ، دست به تلاشی گسترده زد تا با خلق اثري عظیم ، مراحل گوناگون شکل گیري تمدنها را دریابد تا بلکه بتواند مسلمانان را از خمودگی و انحطاط چند قرنه ، نجات بخشد.
گروه آیین و اندیشه فرهنگ نیوز: فراز و نشیب های جوامع و تمدن ها، همواره ذهن متفکران رشته های مختلف دانش انسانی را درگیر خود کرده است. در حوزه علم اجتماع و جامعه شناسی نیز این موضوع قابلیت بحث جدی را دارد که بدون تردید آغازگر این بحث در علم اجتماع و یا جامعه شناسی را باید در اندیشه و تفکر یکی از متفکرین به نام جهان اسلام یعنی ابن خلدون جستجو کرد.
ابن خلدون نظریات مختلفی در حوزه تاریخ، جامعه شناسی و...دارد. نوشتار پیش روی، به مناسبت تولد این متفکر نامی، به بررسی اندیشه ابن خلدون در حوزه تمدن سازی می پردازد. بررسي سير تحولات جوامع و تمدنها از شكلگيري تا زوال آنها نشان ميدهد كه جوامع در درون خود مدام در حال تغيير و دگرگوني هستند و بر اساس همين دگرگونيهاست كه پويايي جامعه تحقق مييابد. هر پديده اجتماعي، بهويژه تمدن داراي تحولات و دگرگونيهايي است و در مسير طبيعي خود فراز و فرودهايي را تجربه ميكند. تبيين و تشريح سير جوامع و تمدنها و چگونگي تعالي و تكامل آنها و كشف اصول و قوانين حاكم بر روند تاريخ و تحولات آن از گذشتههاي بسيار دور مورد توجه برخي از انديشمندان علوم انساني بوده است تا با آگاهي و كشف سنن و قوانين حاكم بر تاريخ و چگونگي حركت تاريخي جوامع، براي ساختن آيندهاي بهتر از آن استفاده نمايند.
تمدن در اندیشه اندیشمندان:
تمدن مفهومي است که به معاني مختلف به کار مي رود. ابن خلدون تمدن را حالت اجماعي انسان مي داند. آرنولد توين بي، مورخ انگليسي معتقد است که تمدن حاصل نبوغ اقليت مبتکر ونو آورست؛ يعني طبقه ي ممتازي در جامعه که داراي نبوغ، ابتکار و نو آوري هستند و بر اثر تحولات و سير تکامل جامعه، تمدن را پديد مي آورند. وي در ادامه مي نويسد: تمدن عبارت است از تلاش براي آفريدن جامعه اي که کل بشريت بتواند با همنوايي در کنار يکديگر و به منزله ي اعضاي يک خانواده ي کامل و جامع در درون آن زندگي کند. ويل دورانت نيز در تعريف تمدن به عوامل و زمينه هايي که در ساختن و پرداختن هر تمدني نقش دارند، اشاره کرده است و مي نويسد: تمدن عبارت است از خلاقيت فرهنگي که خود در نتيجه وجود نظم اجتماعي و حکومت قانون و رفاه نسبي امکان وجود مي يابد.
بر اساس آنچه گفته شد تمدن با فرهنگ تفاوت دارد. البته در برخي تعاريف، تمدن و فرهنگ، يکي دانسته شده است. اين دو مفهوم را مي توان اين گونه از هم متمايز کرد که تمدن بيشتر معناي جنبه هاي مادي ساخته هاي انساني، همچون معماري و شهرسازي و فناوري را به خود گرفته است و فرهنگ بيشتر جنبه هاي معنوي زندگي جمعي انسان ها، همانند آيين ها و آداب، زبان، دين و دانش را در بر گرفته است.
مسلمانان و بازیابی هویت خویش:
در قرن بیستم و ادامه آن در دهه اول قرن بیست و یکم ، ما شاهد تلاش مسلمانان بـراي بازیـابی هویـت خویش و بازگشت به دورانی هستیم که مسلمانان در اوج تمـدن خـویش بودنـد. بـدون شـک ، در امـر بررسی چگونگی تشکیل تمدن ، مراجعه به متفکران مسلمان که در این زمینه صـاحب اندیشـه هسـتند ، کاري عاقلانه و امري لازم و ضروري می باشد. امری که متفکری چون ابن خلدون در قرن هشتم بدان می اندیشید.
در قرن هشتم هجري ، متفکري مسلمان و متعلق به سرزمینهاي شمال آفریقـا ، بـا دانـش گسـترده و عمیق خود ، دست به تلاشی گسترده زد تا با خلق اثري عظیم ، مراحل گوناگون شکل گیري تمدنها را دریابد تا بلکه بتواند مسلمانان را از خمودگی و انحطاط چند قرنه ، نجات بخشد. ابـن خلـدون ، در اثـر سترگ خود مقدمه ، در پی آن است که با مراجعه به تاریخ و رجوع به تمدنهاي موفق ، راز مانـدگاري و دوام تمدنها را دریابد. ابن خلدون نه تنها سعی در استفاده از اسناد و روایات معتبر تاریخی دارد ، بلکه وي با پایـه گـزاري علم عمران ، مستقیما به زندگی اجتماعی بشر پرداخته، عوامل شکل گیري و بقاي تمدنها را با بررسـی جنبه هاي گوناگون زندگی جمعی انسانها ، در اختیار علاقه مندان به این موضوع قرار داده است.
ابن خلدون که به دلیل موقعیت ممتاز خانوادگی ، از دوران جوانی وارد عرصه سیاست شـده بـود ، با استفاده از تجربه خود در زندگی سیاسی و دانش عمیق و جامعی که در شـاخه هـاي گونـاگون علـوم بشري همچون تاریخ ، فلسفه ، فقه ، اقتصاد و جز آن داشت ، در پـی آن شـد تـا بـا تعمـق و مطالعـه در زندگی جمعی بشر و تمدنهاي گوناگون - از طریق مطالعه تاریخ به روشـی صـحیح - و نیـز بـا تجربـه مستقیم خود از زندگی سیاسی در سرزمینهاي شمال افریقا و نیز اندلس ، دلایل ظهـور و سـقوط تمـدنها را دریابد ؛ به آن امید که بتواند تمدن اسلامی را دگرباره بـه تحـرك واداشـته و مسـلمانان را از خـواب غفلت بیدار نماید.
بدین منظور ، وي علم جدید عمران را پایه ریزي کرد تا از طریق آن ، پی به صحت و سقم روایات تاریخی برد و از طرفی با استفاده از تاریخ و درسها و به قول خود ابن خلدون اصول مشابهی که در پس ظواهر تاریخی نهان می باشند ، همان اصولی را که در علم عمران مطرح کرده اسـت ، تقویـت کـرده و عوامل زایش و مرگ تمدنها را دریابد
قوانین وسنن حاکم بر جوامع:
در ميان علماي اسلامي، شايد نخستين فرد كه به صراحت از سنن و قوانين حاكم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانين افراد ياد كرده، ابنخلدون ميباشد كه در مقدمه معروفش به تفصيل در اين باره بحث كرده است. وي جامعه را موضوع يك علم مستقل قرار داده و «عصبيت» را محور تبيين حركتهاي تاريخ و راز صعود و سقوط تمدنها معرفي كرده است.
ابنخلدون عصبيت را كه يكي از مفاهيم بنيادي نظريه اجتماعياش است، به عنوان علت فاعلي عمران يا تشكيل جامعه بشري مطرح ميكند كه سبب ظهور جوامع و دولت ميشود. وي عصبيت را ناشي از عوامل مختلفي ميداند كه يكي از آنها اشتراك در نسبت است، زيرا چنين پيوندي در ميان انسانها طبيعي است. منشأ ديگر عصبيت را بايد دين دانست كه از عوامل مهم همبستگيهاي اجتماعي است، چنانكه اسلام، قبايل پراكنده و متشتّت عرب جاهلي را با هم متحد ساخت و موجب تأسيس حكومت در ميان آنها شد و به آنان قدرت فراواني بخشيد. از نظر ابنخلدون عصبيت مهمترين عنصر شكلگيري اجتماع و اساس تشكيل دولت است كه مردم را به يكديگر متصل ساخته و آنان را براي تعاون و همياري آماده ميكند و به كسب قدرت سياسي و تشكيل حكومت، هدايتشان ميسازد. به اعتقاد وي گسترش شهرنشيني و توسعه روزافزون آن، موجب نابودي تمدن ميشود، زيرا عصبيت كه شرط لازم تشكيل حكومت و بقاي آن است، از بين ميرود. بنابراين به نظر وي با از بين رفتن عصبيت و دين، تمدنها به سمت زوال و نابودي پيش ميروند.
نظريه ادواري ابن خلدون در باب تكامل تاريخ:
نظريه ادواري وي در باب تكامل تاريخ، سيكل حوادث تاريخي را در يك دوراني مورد بررسي قرار ميدهد؛ بدين معنا كه حوادث تاريخي از جايي شروع ميشود، تحولاتي مييابند و دو مرتبه با توجه به يك سلسله عوامل به مرحله اول باز ميگردند. به عقيده وي جوامع به مراحل گوناگون و اوضاع و احوال متفاوتي انتقال مييابند و اين امر به سبب كيفيت اقدامات و عاداتي است كه انجام ميدهند. راه حل وي براي بحران انحطاط تمدنها، تقويت و همبستگيهاي ديني در جامعه است. بر اين اساس، تأييد حكومت ديني ميتواند به عنوان راهحل عملي ابنخلدون براي فرار از انحطاط تمدنها تلقي شود.
ابن خلدون و علل انحطاطا جوامع:
ابنخلدون انحطاط جوامع را ناشي از چند عامل عمده دانسته و به اعتقاد او اين عوامل از آفات و مقتضيات طبيعي هر حكومت و تمدني است. اين عوامل عبارتاند از:
1. نازپروردگي و تنآسايي عوامل حكومتي و برجستگان سياسي و نظامي جامعه؛
2. از دسترفتن قدرت دفاعي جامعه بر اثر سُست شدن عصبيت؛
3. از بين رفتن ارزشهاي اخلاقي و فضايل نيكو در جامعه؛
4.سُست شدن اعتقادات ديني و تعاليم مذهبي؛
5.شيوع ظلم و ستمگري در جامعه؛
6. سلطان تاجر يا سلطان خسيس.
به عقيده ابن خلدون سلطان نبايد خود شخصاً به كار تجارت و داد و ستدد مشغول شود. اگر سلطان به تجارت بپردازد سودي را كه ميبايست عايد ملت گردد، از آن خود ميكند و مردم به اجبار دست از تجارت برداشته و بازارها از رونق ميافتد و اولين ضرر آن متوجه خود سلطان ميشود. اما اگر سلطان به همان مالياتي كه از تجارت و كسب و كار مردم ميگيرد قناعت و آن را در راه عمران و آبادي مصرف كند و خساست به خرج ندهد، تمدن رو به شكوفايي نيل پيدا ميكند، اما اگر اين اموال را در خزانه نگهدارد، در واقع، سرمايه و ثروت عمومي را كه بايد در اختيار مردم قرار گيرد، حبس كرده است.
در قرن هشتم هجري ، متفکري مسلمان و متعلق به سرزمینهاي شمال آفریقـا ، بـا دانـش گسـترده و عمیق خود ، دست به تلاشی گسترده زد تا با خلق اثري عظیم ، مراحل گوناگون شکل گیري تمدنها را دریابد تا بلکه بتواند مسلمانان را از خمودگی و انحطاط چند قرنه ، نجات بخشد.
گروه آیین و اندیشه فرهنگ نیوز: فراز و نشیب های جوامع و تمدن ها، همواره ذهن متفکران رشته های مختلف دانش انسانی را درگیر خود کرده است. در حوزه علم اجتماع و جامعه شناسی نیز این موضوع قابلیت بحث جدی را دارد که بدون تردید آغازگر این بحث در علم اجتماع و یا جامعه شناسی را باید در اندیشه و تفکر یکی از متفکرین به نام جهان اسلام یعنی ابن خلدون جستجو کرد.
ابن خلدون نظریات مختلفی در حوزه تاریخ، جامعه شناسی و...دارد. نوشتار پیش روی، به مناسبت تولد این متفکر نامی، به بررسی اندیشه ابن خلدون در حوزه تمدن سازی می پردازد. بررسي سير تحولات جوامع و تمدنها از شكلگيري تا زوال آنها نشان ميدهد كه جوامع در درون خود مدام در حال تغيير و دگرگوني هستند و بر اساس همين دگرگونيهاست كه پويايي جامعه تحقق مييابد. هر پديده اجتماعي، بهويژه تمدن داراي تحولات و دگرگونيهايي است و در مسير طبيعي خود فراز و فرودهايي را تجربه ميكند. تبيين و تشريح سير جوامع و تمدنها و چگونگي تعالي و تكامل آنها و كشف اصول و قوانين حاكم بر روند تاريخ و تحولات آن از گذشتههاي بسيار دور مورد توجه برخي از انديشمندان علوم انساني بوده است تا با آگاهي و كشف سنن و قوانين حاكم بر تاريخ و چگونگي حركت تاريخي جوامع، براي ساختن آيندهاي بهتر از آن استفاده نمايند.
تمدن در اندیشه اندیشمندان:
تمدن مفهومي است که به معاني مختلف به کار مي رود. ابن خلدون تمدن را حالت اجماعي انسان مي داند. آرنولد توين بي، مورخ انگليسي معتقد است که تمدن حاصل نبوغ اقليت مبتکر ونو آورست؛ يعني طبقه ي ممتازي در جامعه که داراي نبوغ، ابتکار و نو آوري هستند و بر اثر تحولات و سير تکامل جامعه، تمدن را پديد مي آورند. وي در ادامه مي نويسد: تمدن عبارت است از تلاش براي آفريدن جامعه اي که کل بشريت بتواند با همنوايي در کنار يکديگر و به منزله ي اعضاي يک خانواده ي کامل و جامع در درون آن زندگي کند. ويل دورانت نيز در تعريف تمدن به عوامل و زمينه هايي که در ساختن و پرداختن هر تمدني نقش دارند، اشاره کرده است و مي نويسد: تمدن عبارت است از خلاقيت فرهنگي که خود در نتيجه وجود نظم اجتماعي و حکومت قانون و رفاه نسبي امکان وجود مي يابد.
بر اساس آنچه گفته شد تمدن با فرهنگ تفاوت دارد. البته در برخي تعاريف، تمدن و فرهنگ، يکي دانسته شده است. اين دو مفهوم را مي توان اين گونه از هم متمايز کرد که تمدن بيشتر معناي جنبه هاي مادي ساخته هاي انساني، همچون معماري و شهرسازي و فناوري را به خود گرفته است و فرهنگ بيشتر جنبه هاي معنوي زندگي جمعي انسان ها، همانند آيين ها و آداب، زبان، دين و دانش را در بر گرفته است.
مسلمانان و بازیابی هویت خویش:
در قرن بیستم و ادامه آن در دهه اول قرن بیست و یکم ، ما شاهد تلاش مسلمانان بـراي بازیـابی هویـت خویش و بازگشت به دورانی هستیم که مسلمانان در اوج تمـدن خـویش بودنـد. بـدون شـک ، در امـر بررسی چگونگی تشکیل تمدن ، مراجعه به متفکران مسلمان که در این زمینه صـاحب اندیشـه هسـتند ، کاري عاقلانه و امري لازم و ضروري می باشد. امری که متفکری چون ابن خلدون در قرن هشتم بدان می اندیشید.
در قرن هشتم هجري ، متفکري مسلمان و متعلق به سرزمینهاي شمال آفریقـا ، بـا دانـش گسـترده و عمیق خود ، دست به تلاشی گسترده زد تا با خلق اثري عظیم ، مراحل گوناگون شکل گیري تمدنها را دریابد تا بلکه بتواند مسلمانان را از خمودگی و انحطاط چند قرنه ، نجات بخشد. ابـن خلـدون ، در اثـر سترگ خود مقدمه ، در پی آن است که با مراجعه به تاریخ و رجوع به تمدنهاي موفق ، راز مانـدگاري و دوام تمدنها را دریابد. ابن خلدون نه تنها سعی در استفاده از اسناد و روایات معتبر تاریخی دارد ، بلکه وي با پایـه گـزاري علم عمران ، مستقیما به زندگی اجتماعی بشر پرداخته، عوامل شکل گیري و بقاي تمدنها را با بررسـی جنبه هاي گوناگون زندگی جمعی انسانها ، در اختیار علاقه مندان به این موضوع قرار داده است.
ابن خلدون که به دلیل موقعیت ممتاز خانوادگی ، از دوران جوانی وارد عرصه سیاست شـده بـود ، با استفاده از تجربه خود در زندگی سیاسی و دانش عمیق و جامعی که در شـاخه هـاي گونـاگون علـوم بشري همچون تاریخ ، فلسفه ، فقه ، اقتصاد و جز آن داشت ، در پـی آن شـد تـا بـا تعمـق و مطالعـه در زندگی جمعی بشر و تمدنهاي گوناگون - از طریق مطالعه تاریخ به روشـی صـحیح - و نیـز بـا تجربـه مستقیم خود از زندگی سیاسی در سرزمینهاي شمال افریقا و نیز اندلس ، دلایل ظهـور و سـقوط تمـدنها را دریابد ؛ به آن امید که بتواند تمدن اسلامی را دگرباره بـه تحـرك واداشـته و مسـلمانان را از خـواب غفلت بیدار نماید.
بدین منظور ، وي علم جدید عمران را پایه ریزي کرد تا از طریق آن ، پی به صحت و سقم روایات تاریخی برد و از طرفی با استفاده از تاریخ و درسها و به قول خود ابن خلدون اصول مشابهی که در پس ظواهر تاریخی نهان می باشند ، همان اصولی را که در علم عمران مطرح کرده اسـت ، تقویـت کـرده و عوامل زایش و مرگ تمدنها را دریابد
قوانین وسنن حاکم بر جوامع:
در ميان علماي اسلامي، شايد نخستين فرد كه به صراحت از سنن و قوانين حاكم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانين افراد ياد كرده، ابنخلدون ميباشد كه در مقدمه معروفش به تفصيل در اين باره بحث كرده است. وي جامعه را موضوع يك علم مستقل قرار داده و «عصبيت» را محور تبيين حركتهاي تاريخ و راز صعود و سقوط تمدنها معرفي كرده است.
ابنخلدون عصبيت را كه يكي از مفاهيم بنيادي نظريه اجتماعياش است، به عنوان علت فاعلي عمران يا تشكيل جامعه بشري مطرح ميكند كه سبب ظهور جوامع و دولت ميشود. وي عصبيت را ناشي از عوامل مختلفي ميداند كه يكي از آنها اشتراك در نسبت است، زيرا چنين پيوندي در ميان انسانها طبيعي است. منشأ ديگر عصبيت را بايد دين دانست كه از عوامل مهم همبستگيهاي اجتماعي است، چنانكه اسلام، قبايل پراكنده و متشتّت عرب جاهلي را با هم متحد ساخت و موجب تأسيس حكومت در ميان آنها شد و به آنان قدرت فراواني بخشيد. از نظر ابنخلدون عصبيت مهمترين عنصر شكلگيري اجتماع و اساس تشكيل دولت است كه مردم را به يكديگر متصل ساخته و آنان را براي تعاون و همياري آماده ميكند و به كسب قدرت سياسي و تشكيل حكومت، هدايتشان ميسازد. به اعتقاد وي گسترش شهرنشيني و توسعه روزافزون آن، موجب نابودي تمدن ميشود، زيرا عصبيت كه شرط لازم تشكيل حكومت و بقاي آن است، از بين ميرود. بنابراين به نظر وي با از بين رفتن عصبيت و دين، تمدنها به سمت زوال و نابودي پيش ميروند.
نظريه ادواري ابن خلدون در باب تكامل تاريخ:
نظريه ادواري وي در باب تكامل تاريخ، سيكل حوادث تاريخي را در يك دوراني مورد بررسي قرار ميدهد؛ بدين معنا كه حوادث تاريخي از جايي شروع ميشود، تحولاتي مييابند و دو مرتبه با توجه به يك سلسله عوامل به مرحله اول باز ميگردند. به عقيده وي جوامع به مراحل گوناگون و اوضاع و احوال متفاوتي انتقال مييابند و اين امر به سبب كيفيت اقدامات و عاداتي است كه انجام ميدهند. راه حل وي براي بحران انحطاط تمدنها، تقويت و همبستگيهاي ديني در جامعه است. بر اين اساس، تأييد حكومت ديني ميتواند به عنوان راهحل عملي ابنخلدون براي فرار از انحطاط تمدنها تلقي شود.
ابن خلدون و علل انحطاطا جوامع:
ابنخلدون انحطاط جوامع را ناشي از چند عامل عمده دانسته و به اعتقاد او اين عوامل از آفات و مقتضيات طبيعي هر حكومت و تمدني است. اين عوامل عبارتاند از:
1. نازپروردگي و تنآسايي عوامل حكومتي و برجستگان سياسي و نظامي جامعه؛
2. از دسترفتن قدرت دفاعي جامعه بر اثر سُست شدن عصبيت؛
3. از بين رفتن ارزشهاي اخلاقي و فضايل نيكو در جامعه؛
4.سُست شدن اعتقادات ديني و تعاليم مذهبي؛
5.شيوع ظلم و ستمگري در جامعه؛
6. سلطان تاجر يا سلطان خسيس.
به عقيده ابن خلدون سلطان نبايد خود شخصاً به كار تجارت و داد و ستدد مشغول شود. اگر سلطان به تجارت بپردازد سودي را كه ميبايست عايد ملت گردد، از آن خود ميكند و مردم به اجبار دست از تجارت برداشته و بازارها از رونق ميافتد و اولين ضرر آن متوجه خود سلطان ميشود. اما اگر سلطان به همان مالياتي كه از تجارت و كسب و كار مردم ميگيرد قناعت و آن را در راه عمران و آبادي مصرف كند و خساست به خرج ندهد، تمدن رو به شكوفايي نيل پيدا ميكند، اما اگر اين اموال را در خزانه نگهدارد، در واقع، سرمايه و ثروت عمومي را كه بايد در اختيار مردم قرار گيرد، حبس كرده است.