تالار گفتمان دانشنامه دین اسلام
آفرينش مافوق تصوّر - نسخه‌ی قابل چاپ

+- تالار گفتمان دانشنامه دین اسلام (https://shargh.us/forum)
+-- انجمن: فقه و عرفان (https://shargh.us/forum/forumdisplay.php?fid=15)
+--- انجمن: نگاه دقیق تر بر فقه شیعی (https://shargh.us/forum/forumdisplay.php?fid=25)
+---- انجمن: پژوهشها (https://shargh.us/forum/forumdisplay.php?fid=26)
+---- موضوع: آفرينش مافوق تصوّر (/showthread.php?tid=8)



آفرينش مافوق تصوّر - HamID72 - 05-13-2010

آفرينش مافوق تصوّر
مرحوم شيخ مفيدرحمة اللّه عليه آورده است :
امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: همانا خداوند متعال دو جهان مرتبط با يكديگر آفريده است ، كه يكى از آن ها عُليا و ديگرى سُفلى مى باشد.
و آفرينش تشكيلاتى هر دو جهان را در انسان ايجاد نموده است ؛ همان طور كه اين جهان را كروى شكل آفريده است ، همچنين سر انسان را نيز چون گنبد، كروى شكل قرار داده و موهاى سر انسان به منزله ستارگان ؛ و چشمانش او همانند خورشيد و ماه ؛ و مجراى تنفّس او را چون شمال و جنوب ؛ و دو گوش انسان را چون مشرق و مغرب قرار داده است .
همچنين چشم بر هم زدن انسان ، مانند جرقّه و برق ، سخن و كلام او مانند رعد و صداى آسمانى ، راه رفتن او همچون حركت ستارگان سيّاره است .
همچنين نشست و نگاه انسان همانند إ شراف ستارگان ؛ و خواب انسان مانند هبوط آن ها؛ و نيز مرگ او همانند فناء و نابودى آن ستارگان خواهد بود.
خداوند كريم در پشت انسان 24 فقره و مهره استخوانى همانند 24 ساعت شبانه روز، و درون او 30 روده به تعداد روزهاى ماه قرار داده است ؛ و بدن او را متشكّل از 12 عضو به مقدار حدّ اكثر حمل او در شكم مادر آفريده است .
و درون انسان چهار نوع آب وجود دارد كه عبارتند از:
آب شور در چشمانش تا در گرما و سرما محفوظ و سالم بماند.
آب تلخ در گوش هايش تا جلوگيرى از ورود حشرات باشد.
آب مَنى در صلب و كمرش تا او را از فساد و ديگر عوارض مصون و سالم نگه دارد.
آب صاف در دهان و زبانش تا كمك در جهات مختلف دهان و درون باشد.
و به همين جهت هنگامى كه حضرت آدم عليه السلام لب به سخن گشود، شهادت به يگانگى خداوند سبحان داد.
همچنين خداوند حكيم انسان را از نفس و جسم و روح آفريد، كه به وسيله نفس ، خواب هاى مختلف مى بيند؛ و جسمش مورد انواع بلاها و امراض ‍ گوناگون قرار مى گيرد، كه در نهايت به خاك باز مى گردد؛ و روح تا زمانى كه جسم بر روى زمين باشد، با او است و پس از آن جدا خواهد شد.

منبع: پایگاه تبیان www.adelly.blogfa.com


RE: آفرينش مافوق تصوّر - HamID72 - 05-13-2010

مردى كه باغهاى بهشت را به دنيا فروخت
مرد مسلمانى بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او به حياط خانه مرد فقير و عيالمندى رفته بود، صاحب درخت گاهى بدون اجازه وارد حياط خانه مى شد و براى چيدن خرماها بالاى درخت مى رفت ، گاهى تعدادى خرما به حياط مرد فقير مى افتاد و كودكانش خرماها را بر مى داشتند، مرد از درخت پايين مى آمد و خرماها را از دست آنها مى گرفت و اگر خرما را در دهان يكى از بچه ها مى ديد انگشتش را در داخل دهان مى كرد و خرما را بيرون مى آورد.
مرد فقير خدمت پيامبر رسيد و از صاحب درخت شكايت كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برو تا به شكايتت رسيدگى كنم .
سپس پيامبر صاحب درخت را ديد و به او فرمود: اين درختى كه شاخه هايش به خانه فلان كس آمده است به من مى دهى تا در مقابل آن ، درخت خرمايى در بهشت از آن تو باشد؟
مرد گفت : نمى دهم ! من خيلى درختان خرما دارم و خرماى هيچ كدام به خوبى اين درخت نيست .
حضرت فرمود: اگر بدهى من در مقابلش باغى در بهشت به تو مى دهم . مرد گفت : نمى دهم !
ابو دحداح يكى از صحابه پيامبر بود، سخن رسول خدا را شنيد. و عرض ‍ كرد: يا رسول الله اگر من اين درخت را از او بخرم و به شما واگذار كنم آيا شما آنچه را كه به آن مرد مى دادى به من مرحمت مى كنى ؟ فرمود: آرى . ابو دحداح رفت با صاحب درخت صحبت كرد مرد گفت : محمد (صلى الله عليه و آله ) مى خواست مقابل اين درخت درختهايى در بهشت به من بدهد من نپذيرفتم چون خرماى اين درخت بسيار لذيذ است . ابو دحداح گفت : آيا حاضرى بفروشى يا نه ؟ گفت نه ، مگر اينكه چهل درخت به من بدهى . ابو دحداح گفت : چه بهاى سنگينى براى درخت كچ شده مطالبه مى كنى . ابو دحداح پس از سكوت كوتاه گفت خيلى خوب چهل درخت به تو مى دهم .
مرد طمع كار گفت : اگر راست مى گويى چند نفر بعنوان شاهد بياور! ابو دحداح عده اى را براى انجام معامله شاهد گرفت آنگاه به محضر پيامبر آمد و عرض كرد: يا رسول الله درخت خرما را خريدم ملك من شده است ، تقديم خدمت مباركتان مى كنم ، تقاضا دارم آن را از من بپذير و باغ بهشتى كه به آن مرد مى دادى قبول نكرد اينك به من عنايت فرما.
پيامبر فرمود: اى ابو دحداح ! نه يك باغ بلكه تعدادى از باغهاى بهشت در اختيار شماست . پيامبر به سراغ مرد فقير رفت و به او گفت اين درخت از آن تو و فرزندان تو است . به اين ترتيب مرد كوتاه نظر براى زندگى چند روزه دنيا باغ بهشتى را از دست داد و ابو دحداح مالك آن باغ و باغهاى ديگر شد.


منبع: کتاب داستانهاى بحارالانوار جلد 4

مؤ لف : محمود ناصرى