شخصى يکى از دوستانش را سالها نديده بود، تا اينکه از قضاى روزگار او را ديد و از او پرسيد: ((کجا هستى که مشتاق ديدارت هستم ؟))
دوست در پاسخ گفت : (( مشتاقى و آروزى ديدار، بر اثر فراق ، بهتر از بيزارى و دلتنگى بر اثر ملاقات بسيار است ؟))
مهر ۱۶, ۱۳۹۰ حكايت هاي گلستان سعدي: در عشق و جواني دیدگاهها برای یار بى اغیار بسته هستند 1
شخصى يکى از دوستانش را سالها نديده بود، تا اينکه از قضاى روزگار او را ديد و از او پرسيد: ((کجا هستى که مشتاق ديدارت هستم ؟))
دوست در پاسخ گفت : (( مشتاقى و آروزى ديدار، بر اثر فراق ، بهتر از بيزارى و دلتنگى بر اثر ملاقات بسيار است ؟))