Tag Archives: دکلمه در وصف دهه فجر

دکلمه دهه فجر (۵)

ماندن واماندن است؛ و رفتن، رسیدن… او آمد و این را به ما گفت و خود ـ موسى وار ـ بر شبزدگان کوه طور، برآشفت. عصایى در مشت و کوله ‏بار دین و دانش، بر پشت. زمین، شوق و شورى دیگر گرفت و زمان، با فغان عندلیبان، نغمه‏ اى از …

Read More »

دکلمه دهه فجر

خیابان‏ها راه افتاده بودند تا رود شوند و به دریاى آزادى بپیوندند. آسمان بر شانه ‏هاى شهر آمده بود تا حس آسمانى بودن، در پرنده‏ها فراگیر شود. پرنده‏ ها، عطر پرواز را بر دیوارهاى نقش بسته به خون مى ‏نوشتند. انسان، از سایه‏ هایش فاصله مى‏گرفت تا آرمان شهر را …

Read More »

دکلمه دهه فجر (۳)

روزگار وحشى‏ گرى طاغوت، تاراج اندیشه ‏هاى بهارى را آه مى‏ کشیدیم. اختناق، هر لحظه اتفاقى سرخ بود. در تنگناى شب شلیک بودیم و آرزومند کلماتى فاتحانه. تقویم‏ها، بیهودگى را ورق مى‏زدند و معصومانه‏ترین واژه‏ها، زیر یوغ ستم بودند. ناگهان، کسى فصل‏هاى پرتپش پیروزى را براى ما سوغات آورد و …

Read More »

دکلمه دهه فجر (۲)

اینک، برخیزید اى شهیدان راه خدا؛ باغبان سبز عاطفه، براى دوباره روییدن دانه سرخ وجودتان، به دیدار آمده است. برخیزید که ذوالفقار عدالت، در دست فرزند على است! امروز، پرچم سه رنگ وطن، با نام سبز روح الله آغاز مى‏ شود و با سپیدى صبح آزادى و سرخى خون عدالت …

Read More »

دکلمه دهه فجر (۱)

مى ‏آید؛ بر بام بلند آرزو و به جست‏وجوى شهیدانى که مسیرش را با خون خویش مطهر کردند. خانه‏هاى قلبمان، شانه‏هاى مهربان او را مى‏جویند تا در سایه خورشیدى‏اش، طعم خوش آزادى را بچشند. اگرچه سیه مستان شب، با خنجر ظلم، سپیداران باغ را سر بریده‏اند، دست نوازش باغبانى چون …

Read More »