Tag Archives: آشتى سعدى با دوست قديم خود

آشتى سعدى با دوست قدیم خود

دوستى داشتم که سالها با او همسفر و هم خوان و هم غذا بودم و حق دوستى بين ما بى اندازه استوار گشته بود، سرانجام براى اندکى سود، خاطر مرا آزرد و دوستى ما به پايان رسيد، در عين حال از دو طرف نسبت به همديگر دلبستگى داشتيم ، شنيدم يک روز در مجلسى دو بيت از اشعار ما خوانده بود و آن دو بيت اين بود.

Read More »