ظهر شیطان را دیدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت. گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند… شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته …
Read More »شیطان – انسان
تیر ۲۵, ۱۳۹۰ حکایات و داستانهای زیبا, یادداشت دیدگاهها برای شیطان – انسان بسته هستند 2