حكايت هاي گلستان سعدي: در سيرت پادشاهان

دوستى اهل صفا و انسانهاى پاکدل

سارقى براى دزدى به خانه یکى از پارسایان رفت ، هر چه جستجو کرد چیزى در آنجا نیافت . دلتنگ و رنجیده خاطر شد. پارسا از آمدن دزد و دلتنگى او باخبر شد. گلیمى را که بر روى آن خوابیده بود بر سر راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنیدم …

Read More »

رنج شدید بیمارى حسادت براى حسود

سرهنگى پسرى داشت ، که در کاخ برادر سلطان ، مشغول خدمت بود. با او ملاقات کردم ، ديدن هوش و عقل نيرومند و سرشارى دارد، و در همان زمان خردسالى ، آثار بزرگى در چهره اش ديده مى شود:

Read More »

دو عامل پیروزى اسکندر

از اسکندر رومى (شاه معروف یونانى که در سالهاى ۳۲۳ تا ۳۳۶ قبل از میلاد بر جهان حکومت مى کرد و بسیارى از کشورها را فتح نمود)پرسیدند: ((چگونه کشورهاى شرق و غرب را گرفتى و فتح کردى ؟ با اینکه شاهان پیشین نسبت به تو ثروت و عمر و لشگر …

Read More »

نتیجه مستى و دورى از نیمخورده ناپاک

کنيزکى از اهالى چين را براى يکى از شاهان به هديه آوردند.شاه در حال مستى خواست با او آميزش کند. او تمکين نکرد. شاه خشمگين شد و او را به غلام سياهى بخشيد.

آن غلام سياه به قدرى بدقيافه بود که لب بالايش از دو طرف بينيش بالاتر آمده بود و لب پايينش به گريبانش فرو افتاده بود، آن چنان هيکلى درشت و ناهنجار داشت که صخرالجن از ديدارش مى رميد و عين القطر از بوى بد بغلش مى گنديد:

Read More »

رزق و روزى به زرنگى نیست

هنگامى که هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) بر سرزمين مصر، مسلط گرديد گفت : ((بر خلاف آن طاغوت (فرعون ) که بر اثر غرور تسلط بر سرزمين مصر، ادعاى خدايى کرد، من اين کشور را جز به خسيس ترين غلامان نبخشم .))

Read More »

دورى از پرچانگى

گروهى از حکیمان فرزانه به درگاه انوشیروان آمدند و درباره موضوع مهمى به گفتگو پرداختند، ولى بوذرجمهر(بزرگمهر)که برجسته ترین فرد حکیمان بود، خاموشى نشسته بود حرفى نمى زد. حاضران به او گفتند: ((چرا در این بحث و گفتگو با ما سخن نمى گویى ؟ )) بوذرجمهر پاسخ داد: وزیران همانند …

Read More »

پاسخ عبرت انگیز انوشیروان

شخصى نزد انوشیروان (شاه معروف ساسانى )آمد و گفت : ((مژده باد به تو که خداوند فلان دشمن تو را از میان برداشت و هلاک کرد.)) انوشیروان به او گفت : ((اگر خدا او را از میان برد، آیا مرا باقى مى گذارد؟)) اگر بمرد عدو جاى شادمانى نیست که …

Read More »

عزت با رنج ، بهتر از ذلت بى رنج

دو برادر بودند که يکى از آنها در خدمت شاه به سر مى برد و زندگى خوشى داشت و ديگرى از کار بازو، نانى به دست مى آورد و مى خورد و همواره در رنج کار کردن بود.

يک روز برادر توانگر به برادر زحمت کش خود گفت : ((چرا چاکرى شاه را نکنى ، تا از رنج کار کردن نجات يابى ؟ ))

Read More »

نجات یافتن نیکوکار و هلاکت بدکار

با گروهى از بزرگان در کشتى نشسته بودم . کشتى کوچکى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتى کوچک ، در گردابى در حال غرق شدن بودند. يکى از بزرگان به کشتيبان گفت : ((اين دو نفر را از غرق نجات بده که اگر چنين کنى ، براى هر کدام پنجاه دينار به تو مى دهم . ))

Read More »

کنترل خشم

کى از پسران هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى ) در حالى که بسیار خشمگین بود نزد پدر آمد و گفت : ((فلان سرهنگ زاده به مادرم دشنام داد.)) هارون ، بزرگان دولت را احضار کرد و به آنها گفت : ((جزاى چنین شخصى که فحش ناموسى داده است چیست ؟ …

Read More »

نتیجه نیکوکارى

يکى از وزيران به زير دستانش رحم و احسان مى کرد و همواره واسطه نيکى رسانى به آنها بود. از قضاى روزگار به خاطر کارى ، او مورد سرزنش و خشم شاه قرار گرفت (و زندانى شد).

Read More »

دروغگویى جهانگردها

شيادى بر زلف سرش ، گيسوهايى بافت ((و خود را به شکل علويان (فرزندان على عليه السلام ) در آورد، با توجه به اينکه بافتن گيسو در آن عصر در ميان فرزندان على عليه السلام معمول بود )) او با اين کار، خود را به عنوان علوى معرفى کرد و به ميان کاروان حجاز رفت و با آنها وارد شهر شد تا به دروغ نشان دهد که از حج آمده و حاجى است و نزد شاه رفت و قصيده اى (که سراينده اش شاعر ديگر بود) خواند و وانمود کرد که آن قصيده را او سروده است .

Read More »

انتخاب راءى شاه براى دورى از سرزنش او

انوشيروان (يکى از شاهاه معروف ساسانى )چند وزير داشت ، آنها با هم درباره يکى از کارهاى مهم کشور به مشورت پرداختند و هر يک از آنها داراى رايى بود و راءى ديگران را نمى پسنديد. بوذرجمهر(وزير برجسته انوشيروان ) راءى انوشيروان را برگزيد. وزيران در غياب شاه به بوذرجمهر گفتند: ((چرا راءى شاه را برگزيدى ؟ راءى او چه امتيازى نسبت به راءى چندين حکيم داشت ؟ ))

Read More »

نصیحت ذوالنون مصرى

(ذوالنون مصرى در قرن سوم مى زيست و از عرفاى آن عصر بود. بعضى او را از شاگردان مالک بن انس مى دانند) يکى از وزيران نزد او رفت و از همت و خود گفت : ((روز و شب به خدمت شاه اشتغال دارم و به خير او اميدوار مى باشم و از مجازاتش هراسان هستم . ))

Read More »

فقیر آزاده در برابر شاه

فقيرى وارسته و آزاده ، در گوشه اى نشسته بود. پادشاهى از کنار او گذشت . آن فقير بر اساس اينکه آسايش زندگى را در قناعت ديده بود، در برابر شاه برنخاست و به او اعتنا نکرد.

پادشاه به خاطر غرور و شوکت سلطنت ، از آن فقير وارسته رنجيده خاطر شد و گفت : ((اين گروه خرقه پوشان (لباس پروصله پوش ) همچون جانوران بى معرفتند که از آدميت بى بهره مى باشند.))

Read More »

برترى زور علم بر زور تن

کشتى گيرى در فن کشتى گيرى قهرمان قهرمانان کشتى بود و سيصد و شصت رمز پيروزى در کشتى بر حريف را مى دانست و هر روز با بکار بردن يکى از آن رموز، کشتى مى گرفت . او به يکى از جوانان علاقمند بود، و سيصد و پنجاه و نه رمز پيروزى در کشتى گيرى را به او ياد داد، ولى يک رمز را به او نياموخت و در آموختن آن به او، امروز و فردا کرد.

Read More »

آهى که خرمن هستى ظالمى را خاکستر کرد

در زمانهاى قديم ، حاکم ظالمى بود که هيزم کارگرهاى فقير را به بهاى اندک مى خريد و آن را به قيمت زياد به ثروتمندان مى فروخت . صاحبدلى (يکى از اهل باطن ) از نزديک او عبور کرد و به او گفت :

Read More »

پاداش زیادتر از براى انسان پرتلاش

درگاه و آماده اجراى فرمان است ، ولى سایر خدمتکاران به لهو و سرگرمیهاى باطل اشتغال دارند و در خدمتگذارى سستى مى کنند. )) یکى از صاحبدلان که اهل دل و باطن بود، وقتى که این دستور شنید، خروش و فریاد از دل آورد. از او پرسیدند: این خروش براى …

Read More »

نجات وزیر نیکوکار به خاطر صداقت و پاکى

پادشاه دیار زوزن (حدود نیشابور) وزیرى پاک سرشت ، بزرگوار و نیک محضر داشت که هنگام ملاقات به همگان خدمت مى کرد و در غیاب اشخاص ، از آنها به نیکى یاد مى نمود. از قضا روزى کارى از او سر زد که مورد خشم شاه قرار گرفت و اموال …

Read More »