حکایات و داستانهای زیبا

شیطان – انسان

ظهر شیطان را دیدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت. گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند… شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته …

Read More »

آیت الله مرعشی به چه کسی سیلی زد؟

آیت الله مرعشی به چه کسی سیلی زد؟
او که مردی گستاخ و بدزبان بود با داد و فریاد به بانوان باحجابی که در کنار ضریح حضرت معصومه(سلام الله علیها) به زیارت اشتغال داشتند پرخاش و حمله می‌کند تا چادر را از سرشان بگیرد

گفت‌و‌گوی خواندنی ابوذر با عزراییل(ع)

اي ابوذر در دنيا چنان باش كه گويي غريبي هستي يا يك رهگذر، و خود را از اهل گور به حساب آور.

ادیان نیوز/حضرت عزرائيل عليه السلام جلو چشمانم مجسم شد. او را شناختم كه عزرائيل عليه السلام است.سلامش كردم، جواب داد و فرمود: آيا آماده هستي شما را قبض روح كنم و ببرم؟ گفتم: آماده‌ام. بعد فرمودند: قدمها را شمردم و ديدم ده قدم شد.

Read More »

داستانی از نشانه‌های امامت اهل‌بیت

داستاني از نشانه‌هاي امامت اهل‌بيت

امام حسين (ع)

مرحوم مجلسى با سند خود از فريفين (شيعه و سنى ) نقل مى كند كه : سلمان فارسى و براء بن عازب از ام سليم نقل كرده اند كه گفت : من بانويى (باسواد) بودم كه تورات و انجيل را خوانده بودم ، از اين رو اوصياء پيامبران را مى شناختم و دوست داشتم كه وصى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را نيز بشناسم .

Read More »

اقتدای عالمی بزرگ به یک تاجر

اقتدای عالمی بزرگ به یک تاجر

از استادان بزرگی که در فقه و کلام و سایر علوم دینی، شهره خاص و عام بود و به احکام دین آشنایی و معرفت داشت مرحوم مجاهد شیخ جعفر کاشف‌الغطاء است.

به گزارش مرکز خبرحوزه، این عالم بزرگوار که همواره در ترویج مذهب حقه شیعه همت گماشت، مورد تقدیر همه علمای شیعه بوده است و عرب و عجم از ایشان فرمان می‌بردند و اوامرش را به جان می‌خریدند. شنبه 4 تیرماه یادآور وداع خاکیان و پذیرای فرشتگان از این عالم وارسته است.

Read More »

داستان دیو وسلیمان از زبان دکتر الهی قمشه ای

داستان ديو وسليمان از زبان دکتر الهی قمشه ایوسليمان

دکتر الهی قمشه ای می گوید
یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است .
قصه چنین است که سلیمان فرزند داود ، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود ، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند . این دیوان ، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد باشند ، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند ، خادم دولتسرای عشق شوند.

Read More »

داستانی که پیامبر(ص) را به شکل ویژه خنداند

پیامبر(ص) می‌فرموده است من نخستین کسی را که وارد بهشت می‌شود و آخرین کسی را که از دوزخ بیرون می‌آید، می‌شناسم. روز رستاخیز کسی را برای حساب می‌آورند به فرشتگان گفته می‌شود گناهان صغیره‌اش را بر او عرضه دارید، و گناهان کبیره‌اش را از او پوشیده می‌دارند.

Read More »

بهلول و بهشت!

هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.

Read More »

از شیطنت های یک فیزیکدان معروف

«رابرت دبلیو وود» که فیزیکدان مشهوری است هرگز هیچ فرصتی را برای سربه سر گذاشتن دیگران از دست نمی داد. او زمانی که در پاریس اقامت داشت متوجه شد که همسایه طبقه پایین که یک خانم بود در بالکن خود لاک پشتی دارد.

 

Read More »

چهار سخنی که زاهد را تکان داد ! …

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.

Read More »

ماجرای یک ازدواج جالب در زمان رسول الله (ص)

به گزارش شيعه آنلاين، در کتاب «اسرار معراج» اين حديث بسيار مهم و جالب و حيرت‏آور را مى‏خوانيم: در زمان رسول گرامى اسلام (ص) در شهر مدينه، شخصى بود بسيار ظاهر الصلاح، به طورى که کسى در حق او در هيچ موردى، گمان سوء و ظن خلاف نداشت.



شايد بسيارى از مردم در برخورد با او از وى طلب دعا مى‏کردند، ولى او بدون توجه به ظاهر آراسته خويش، در بعضى از شب‏ها به خانه مردم مدينه، دستبرد مى‏زد!

Read More »

ماجرای حاج علی گدا و شیخ حسین انصاریان

میهمان داری؟ گفت: آری، شما دو نفر میهمان من هستید. با شگفتی گفتیم: از کجا می دانستید که ما می آییم؟ گفت: من امروز صبح، بعد از نماز به امام عصر (عج) متوسل شدم که آقای انصاریان را به خانۀ ما بفرستد تا روز عید ناهار را با او بخورم و یقین داشتم که حاجتم برآورده می شود و شما می آیید؛ از این روی همه چیز را آماده کردم.

Read More »

ادیسون و شروعی دوباره

ادیسون در سنبن پیری پس از اختراع چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود.

Read More »

علامه جعفری و ازدواج با زیباترین دختر دنیا!

به گزارش شیعه آنلاین به نقل از سایت علمی دانشجویان ایران، از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده: «ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که، در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم، و ایام سوگواری را هم، سوگواری می گرفتیم، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم.

Read More »

شغل مؤمن

سرش پایین بود. دستارش را منظم پیچیده بود و لباس­های تمیزی بر تن داشت. پیامبر اعظم(ص) از او خوشش آمد و پرسید: شغل او چیست؟ عرض کردم: بیکار است. حضرت فرمود: از چشمم افتاد. با شگفتی به مرد نگاه کردم و پرسیدم: چرا ای رسول خدا؟ فرمود: «چون اگر مؤمن …

Read More »

عزرائیل در هند!

در زمان حکومت حضرت سلیمان (ع) مردی ساده اندش در حالی که بسیار ترسیده بود و چهره اش زرد و لبهایش کبود شده بود، به سرای سلیمان وارد شد و با گریه و لابه گفت:

Read More »

بحر العلوم هدیه قرآن را نپذیرفت

آغا محمد خان قاجار، قرآنى به خط میرزاى تبریزى که خطاط معروفى بود با جلدى که به یاقوت و الماس و زبرجد و سایر سنگهاى گرانبها تزئین شده بود به رسم هدیه براى بحرالعلوم ارسال کرد وقتى قرآن را آوردند که به ایشان برسانند درب منزل را زدند با کوبیدن حلقه در بحرالعلوم خود پشت درب منزل آمد و در را باز نمود، در حالى که دست مبارک آن بزرگمرد بالا و قلم به دستشان بود. خطاب به آنان فرمود

Read More »

داستان فولاد

آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کارکرد،‌به دیگران نیکی کرد،‌اما با تمام پرهیزگاری،‌در زندگی‌اش چیزی درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش هر لحظه بیشتر می‌شد.

Read More »

اثبات خدا

یکی پیش مولانا گفت : " من به دلیل قاطع ، هستی خدا را ثابت کرده ام "
مولانا فرمود :" دوش ملایکه آمده بودند و آن مرد را دعا می کردند که الحمدالله خدای ما را ثابت کرد ، خداش عمر دهاد ! ...مردک خدا ثابت است
اثبات او را دلیلی می نباید .

Read More »