آیا جریان پایین کشیدن ابوبکر و عمر از منبر، توسط امام حسن و امام حسین (علیه السلام) صحت دارد؟

آیا جریان پایین کشیدن ابوبکر و عمر از منبر، توسط امام حسن و امام حسین (علیه السلام) صحت دارد؟Reviewed by مدیریت پرچم های سیاه شرق on Apr 20Rating:

همچنین روایات دیگری نیز با سند صحیح نقل شده است که همین داستان در زمان عمر بن الخطاب توسط امام حسین علیه السلام اتفاق افتاده است.
پایین کشیدن ابوبکر از منبر، توسط امام حسن علیه السلام:
علامه بلاذری در کتاب انساب الأشراف می‌نویسد:
وحدثنی عبد الله بن صالح عن حماد بن سلمه عن هشام بن عروه عن عروه قال: خطب أبو بکر یوماً فجاء الحسن فقال: انزل عن منبر أبی. فقال علی: لیس هذا عن ملأ منا.
روزی ابوبکر خطبه می‌خواند، (امام) حسن (علیه السلام) آمد و فرمود: از منبر پدر من بیا پایین. علی علیه السلام گفت: این کار او به دستور ما نبوده است.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۳۸۳، طبق برنامه الجامع الکبیر.
بررسی سند روایت:
عبد الله بن صالح:
عبد الله بن صالح بن مسلم العجلی ثقه من التاسعه.
عبد الله بن صالح،‌ مورد اعتماد و از طبقه نهم روات است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۳ ۸، رقم: ۳۳۸۹، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴ ۶ – ۱۹۸۶.
حماد بن سلمه:
حماد بن سلمه بن دینار الإمام أبو سلمه أحد الأعلام…
حماد بن سلمه، پیشوا و یکی از مشاهیر است.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج ۱، ص ۳۴۹، رقم: ۱۲۲ ، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.
هشام بن عروه:
هشام بن عروه أبو المنذر وقیل أبو عبد الله القرشی أحد الأعلام… قال أبو حاتم ثقه إمام فی الحدیث.
هشام بن عروه، یکی از مشاهیر علم است، ابو حاتم گفته: مورد اعتماد و در علم حدیث، پیشوا بود.
الکاشف ج ۲، ص ۳۳۷، رقم: ۵۹۷۲.
عروه بن زبیر:
عروه بن الزبیر أبو عبد الله… قال بن سعد کان فقیها عالما کثیر الحدیث ثبتا مأمونا.
ابن سعد گفته: عروه بن زبیر، فقیه، دانشمند، مورد اعتماد در نقل روایت و امانت‌دار بود، روایات زیادی نقل کرده است.
الکاشف ج ۲، ص ۳۷۷۲، رقم: ۳۷۷۵.
بنابراین سند روایت کاملا صحیح و راویان آن از بزرگان اهل سنت هستند.
ابن جوزی حنفی در کتاب المنتظم، أبوسعید آبی در نثر الدرر، محب الدین طبری در الریاض النضره، جلال الدین سیوطی در جامع الأحادیث می‌نویسند:
حدثنا هشام بن عروه عن أبیه قال: قعد أبو بکر على منبر رسول الله صلى الله علیه وسلم فجاءه الحسن بن علی فصعد المنبر وقال انزل عن منبر أبی فقال له أبو بکر منبر أبیک لا منبر أبی فقال علی رضی الله عنه وهو فی ناحیه القوم إن کانت لعن غیر أمری.
ابوبکر بر منبر رسول خدا (ص) نشسته بود، حسن بن علی (علیهما السلام) آمد و بر منبر بالا رفت و فرمود: از منبر پدر من پایین بیا، ابوبکر گفت: (بلی) این منبر پدر تو است نه منبر پدر من، علی (علیه السلام) که در گوشه‌ای در میان مردم نشسته بود فرمود: این کار او به دستور من نبوده است.
ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج ۴، ص ۷ ، ناشر: دار صادر – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۳۵۸؛
الآبی، ابوسعد منصور بن الحسین (متوفای۴۲۱هـ)، نثر الدر فی المحاضرات، ج ۱، ص ۲۲۷، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت /لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲ ۴م ؛
الطبری، ابوجعفر محب الدین أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفای۶۹۴هـ)، الریاض النضره فی مناقب العشره، ج ۲، ص ۱۴۸، تحقیق عیسی عبد الله محمد مانع الحمیری، ناشر: دار الغرب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۹۹۶م؛
السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج ۱۳، ص ۹۳، طبق برنامه الجامع الکبیر.
پایین کشیدن عمر از منبر، توسط امام حسین علیه السلام:
حدثنا أبو مسلم حدثنی أبی أحمد حدثنا سلیمان بن حرب ثنا حماد بن زید عن یحیى بن سعید عن عبید بن حنین عن حسین بن على قال صعدت إلى عمر رضی الله عنه وهو على المنبر فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلى منبر أبیک قال من علمک هذا قلت ما علمنی أحد قال منبر أبیک والله منبر أبیک والله منبر أبیک والله وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم جعلت تأتینا جعلت تغشانا.
از حسین بن علی (علیهما السلام) نقل شد است که: بر منبر بالا رفتم در حالی که عمر بر منبر نشسته بود، به او گفتم: از منبر پدر من بیا پایین و برو بر منبر پدر خودت بنشین. عمر گفت: چه کسی این سخن را به تو یاد داده است؟ گفتم: کسی به من یاد نداده است؟ عمر گفت: منبر پدر تو است، سوگند به خدا که منبر پدر تو است، آیا جز شما کس دیگری بر سر ما مو رویانده است؟ چه قدر شایسته است که روزی پیش ما بیای و به ما سر بزنی.
العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفای ۲۶۱هـ)، معرفه الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج ۱، ص ۳ ۱، رقم: ۳۱ ، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبه الدار – المدینه المنوره – السعودیه، الطبعه: الأولى، ۱۴ ۵ – ۱۹۸۵م.
جالب این است که عمر اعتراف می‌کند: « وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم ؛ آیا جز شما کس دیگری بر سر ما مو رویانده است؟».
و در روایتی که ذهبی و دیگران نقل کرده‌اند آمده است:
وهل أنبت على رؤوسنا الشعر إلا الله ثم أنتم.
آیا جز این است که مو را بر سرما خداوند و سپس شما رویانده‌اید؟
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۲۸۵، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.
و این یعنی پذیرش ولایت تکوینی اهل بیت علیهم السلام توسط عمر بن الخطاب.
ولایت رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام بر دو نوع است:
اول: ولایت باطنى، معنوى و ذاتى که موهبتی است از جانب پروردگار و لازمه آن وساطت در فیوضات تکوینى الهى و تصرف و ولایت در امور عالم است.
ولایت تکوینى یعنى سرپرستى موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینى داشتن در آنها، مانند ولایت نفس انسانى بر قواى درونى خودش. هر انسانى نسبت به قواى ادراکى خود مانند نیروى وهمى و خیالى و نیز بر قواى تحریکى خویش مانند شهوت و غضب، ولایت دارد؛ بر اعضاء و جوارح سالم خود ولایت دارد؛ اگر دستور دیدن مى‏دهد، چشم او را اطاعت مى‏کند و اگر دستور شنیدن مى‏دهد، گوش او مى‏شنود و اگر دستور برداشتن چیزى را صادر مى‏کند، دستش فرمان مى‏برد و اقدام مى‏کند؛ البته این پیروى و فرمانبرى در صورتى است که نقصى در این اعضاء وجود نداشته باشد. بازگشت ولایت تکوینى به “علت و معلول” است. این نوع ولایت، تنها بین علت و معلول تحقق مى‏یابد.
این نوع از ولایت موهبتی است الهی، قابل تشریع نیست و همواره با ولی الله و از آثار وجودی او است
دوم: ولایت عامه مجعول تشریعى که منصبی است الهى و قائم به شخص و در هنگام حیات او خواهد بود که از جمله آثار آن، واجب الإطاعه بودن، گواهی و شهادت بر اعمال و عقائد بندگان خدا و… است.
خلیفه دوم با گفتن این جمله و نسبت دادن رویاندن موهای سر خود را به خداوند و سپس به اهل بیت علیهم السلام، ثابت می‌کند که حتی ولایت از نوع اول که همان ولایت تکوینی و وساطت در فیض باشد، نیز قابل تردید نیست؛ چه رسد به ولایت تشریعی.
بررسی سند روایت:
أبومسلم الحسن بن أحمد:
الحسن بن أحمد بن أبی شعیب الحرانی… ثقه.
حسین بن احمد، مورد اعتماد است.
الکاشف ج ۱، ص ۳۲۱، رقم: ۱ ۹
احمد بن عبد الله:
أحمد بن عبد الله بن أبی شعیب مسلم الحرانی أبو الحسن مولى قریش ثقه.
احمد بن عبد الله، مودر اعتماد است.
تقریب التهذیب ج ۱، ص ۸۱، رقم: ۵۷
سلیمان بن حرب:
سلیمان بن حرب الإمام أبو أیوب الواشحی البصری قاضی مکه… قال أبو حاتم إمام من الأئمه لا یدلس ویتکلم فی الرجال وفی الفقه.
امام سلیمان بن حرب، قاضی مکه بود، ابوحاتم گفته: پیشوای از پیشوایان بود که هرگز تدلیس (سعی در صحیح جلوه دادن روایت ضعیف) نمی‌کرد و در علم رجال و فقه صاحب نظر بود.
الکاشف ج ۱، ص ۴۵۸، رقم: ۲ ۷۹.
حماد بن زید:
حماد بن زید بن درهم الإمام أبو إسماعیل الأزدی الأزرق أحد الأعلام… قال بن مهدی ما رأیت أحدا لم یکتب أحفظ منه وما رأیت بالبصره أفقه منه ولم أر أعلم بالسنه منه.
امام حماد بن زید، یکی از مشاهر علم بود، ابن مهدی گفته: ندیدم کسی را که روایت را ننویسد و در حفظ از او برتر باشد، در بصره مردی دانشمند تر از او ندیدیم، و کسی را آگاه‌تر از او به سنت ندیدم.
الکاشف ج ۱، ص ۳۴۹، رقم: ۱۲۱۹
یحیی بن سعید:
یحیى بن سعید بن قیس بن عمرو الإمام أبو سعید الأنصاری قاضی السفاح… حافظ فقیه حجه.
امام یحیی بن سعید، حافظ، دانشمند و (سخن او) حجت بود.
الکاشف ج ۲، ص ۳۶۶، رقم: ۶۱۷۶
عبید بن حنین:
عبید بن حنین… وثقه بن سعد.
ابن سعد عبید بن حنین را توثیق کرده است.
الکاشف ج ۱، ص ۶۸۹، رقم: ۳۶۱۳.
شمس الدین ذهبی در سیر أعلام النبلاء و تاریخ الإسلام همین روایت را نقل و گفته است:
إسناده صحیح.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۲۸۵، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ؛
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۵، ص ۱ ، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴ ۷هـ – ۱۹۸۷م.
ابن حجر عسقلانی نیز بعد از نقل این روایت می‌گوید:
سنده صحیح.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج ۲، ص ۷۸، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ – ۱۹۹۲م.
جلال الدین سیوطی نیز همین روایت را با سند دیگر از ابن عساکر نقل و می‌گوید:
إسناده صحیح.
السیوطی الشافعی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۱۴۳، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعه السعاده – مصر، الطبعه: الأولى، ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م.
همچنین ابن شبه نمیری در تاریخ المدینه، اسلم واسطی در تاریخ خود، دارقطنی در فضائل الصحابه، ابن عساکر شافعی در تاریخ مدینه دمشق، ابن أبی جراده در بغیه الطلب، مزی در تهذیب الکمال، ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب و المطالب العالیه، شمس الدین سخاوی در التحفه اللطیفه، جلال الدین سیوطی در جامع الأحادیث و… این داستان را نقل کرده‌اند.
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبه (متوفای۲۶۲هـ)، تاریخ المدینه المنوره، ج ۲، ص ۱۱، ح۱۳۵۸ و ۱۳۵۹، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م؛
الواسطی، أسلم بن سهل الرزاز (متوفای۲۹۲هـ)، تاریخ واسط، ج ۱، ص ۲ ۳، تحقیق: کورکیس عواد، ناشر: عالم الکتب – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴ ۶هـ؛
الدارقطنی البغدادی، ابوالحسن علی بن عمر بن أحمد بن مهدی (متوفای ۳۸۵هـ)، فضائل الصحابه للدارقطنی، ج ۱، ص ۱۱، طبق برنامه الجامع الکبیر؛
ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله،(متوفای۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج ۱۴، ص ۱۷۵ و ج ۳ ، ص ۳ ۷، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵؛
إبن أبی جراده، کمال الدین عمر بن أحمد (متوفای۶۶ هـ)، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، ج ۶، ص ۲۵۸۴ وص ۲۵۸۵، تحقیق: د. سهیل زکار، ناشر: دار الفکر؛
المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفای۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج ۶، ص ۴ ۴، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴ هـ – ۱۹۸ م؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۳ ، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴ ۴ – ۱۹۸۴ م؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ج ۱۵، ص ۷۶ ، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمه/ دار الغیث، الطبعه: الأولى، السعودیه – ۱۴۱۹هـ؛
السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن(متوفای۹ ۲هـ)، التحفه اللطیفه فی تاریخ المدینه الشریفه، ج ۱، ص ۲۹۵، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۴هـ/ ۱۹۹۳م؛
السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج ۱۳، ص ۴۴۲، طبق برنامه الجامع الکبیر؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۴۱، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت؛
آن چه این روایات ثابت می‌کند این است که اهل بیت علیهم السلام مشروعیت خلافت شیخین را قبول نداشته و این منصب را تنها شایسته خود می‌دانسته‌اند.
آیا با وجود مخالفت اهل البیت علیهم السلام؛ همان کسانی که خداوند شهادت به طهارت آنان داده و رسول او آن‌ها را عدل و همتراز قرآن قرار داده است، شبهه‌ای در عدم مشروعیت خلافت شیخین باقی می‌ماند؟

About مدیریت پرچم های سیاه شرق

Check Also

سلبریتی

اگر حجاب و نماز خوبه! پس چرا برخی از آدم های مشهور کشورمون مثل بازیگران و ورزشکاران نماز نمی خوانند و خودشون و اعضای خانواده شون حجاب لازم رو ندارند ؟

⭕️ اگر حجاب و نماز خوبه! پس چرا برخی از آدم های مشهور کشورمون مثل …